پیشنهادهای ژاسپ (٣,٧٧٤)
فراسیدن = لرزیدن در هنگام تب ، تشنج کردن در هنگام تب
فراگشتن= 1 - متحول شدن 2 - بازگشتن 3 - تجزیه شدن
فرادَرش ( faradarsh ) = تولید
فَرایی = نزدیکی ، پیش آمد ، کیفیت فرا رسیدنی بودن ( جشن و مناسبت و. . . )
فرپیسه = فربه ، پرگوشت
فرپای = قسمت جلویی پا
فرجامش = اختتام ، پایان
اوی مَجِست = علاحضرت ، عالیجناب
فرساختن = تکمیل کردن ، به کمال رساندن
فِرِستِش = ارسال
فرگان = مبدا و اصل
مقدمه = فَرواک
فَروام = مهاجرت ، کوچ
فروامیدن = راهی شدن ، شروع به حرکت کردن ، عازم سفر شدن
فرووَشتن = عقب نشیی کردن ، کناره گیری کردن ، برگشتن
فره گان = پایه ، بنیان ، اساس
فره هومت = دارانده ی اندیشه نیک
فره هوخت = گوینده ی گفتار نیک
فَرِه هورشت = پیشی گیرنده در نیکوکاری
فَریال = بالا خانه ( پهلوی )
فِساختن = بازسازی کردن
فُشوش کردار = فزون کردار ، آبادی دهنده ، ارتقا دهنده
شدت = فَورَت ( به پازند ) فَورَت خشم = شدت خشم
فَزونِش = زیاد شدن ، افزایش
گَدَغ
گَد = سیاره ، اختر ( پهلوی )
گَردانِستن = گرداندن ، چرخاندن
گَردانِستار = مدیریت
معاوضه کردن = ویهریدن / گُوهریدن
گُویچار / گوویچار = تصریح ، توضیح
کات = چکه ی آب ، قطره ی آبی که از چیزی چکد.
کاز = مغازه ، غرفه ی فروش که رویش سایه بان داشته باشد
شقیقه = کُدُمبه
کَدَک = شوخی ، طنز
حمام = کروخ
کُربُزی = فتنه ، مکر و حیله ی پنهان
کَربونه = مارمولک ، کَلبوک
کرپ خور = لاشه خور ، مرده خور
قطعه زمین = کرده ی زمین
عبا = به فارسی "کُرد / کورد"
کَرَزم = فرمانده ی جنگی ، جنگ سالار
مزد کار خیر ، مزد نیکوکاری
کَرفه منش = نیک منش
کَرفه کام = نیک خواه
کُست / کُستک = مرز و کناره
همریشه با واژه ی "کُست / کُستَک" ب ه معنی "مَرز و لبه ی چیزی"
کَفیز = مساحت زمین
کَمَک = قیف ، قمغ
کوته سور = کم اشتها
چُریدن = چُر کردن ، به پایین ریختن هم خانواده با چُورآب / چورآبه