پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٠٥)
تجملاتی، فاخر، اعیانی
گسستن، گسلیدن، گسیختن، گسستگی
( noun ) تلاش، اقدام An attempt or a try: He got the answer on the third take رویکرد، نگرش، گرایش an approach; treatment: a new take on an old idea ...
مدون
ابزار، اسباب، آلات، ادات
به حساب آوردن، به شمار آوردن، ممکن ساختن
بازتاب کننده، بازتابنده، بازتابگر
رخت بربستن
و همچنین، و نیز evidence, both quantitative and qualitative = شواهد کمی و همچنین کیفی
کارولنژی، کارلینگ ها
تشکیل
ماندگاری، دیرمانی
ملخص کلام، خلاصتا
پیرو چیزی بودن
نیمه نهایی
کم نظیر
رومی سازی
متمدن سازی
درپیچیده در
لاینفک، جدانشدنی، جدایی ناپذیر، غیر قابل انفصال، غیر قابل انفکاک، تجزیه ناپذیر، متلازم
نه تنها. . . نیست بلکه. . . Far from being Eurocentric, my analysis exoticizes Europe =تحلیل من نه تنها اروپامحوری نیست، بلکه بیگانه سازی اروپاست
گریخته، فراری، رهیده، جان به در برده، خلاص
اروپامحوری
اروپامحور
رحجان بخشی، رجحان دهی، ارجحیت بخشی، ارجح سازی، برتری بخشی، مستثنی سازی، امتیازدهی، امتیازبخشی، تفضل
مفید، فایده بخش، موثر، نافع، سودبخش، نتیجه بخش، ثمربخش، مثمر
تاکید کردن، تاکید داشتن، موکد چیزی بودن
زودهنگام، پیشتاز، پیشرو اولیه early - being or occurring at an early stage of development
آتی، متعاقب، بعدی
غرض ورزی
غرض ورزانه
چسبیده، ملحق، منضم، ضمیمه شده، الصاق شده، الصاقی
رو به باختر، رو به غرب، در جهت/به سوی غرب
نمایانگر/نشانگر/بیانگر/مبین/نشان دهنده/آشکارکننده/ روشنگر/گویای چیزی بودن
درخور، فراخور، برازنده، شایان، شایگان، مستحق، لایق سزاوار بودن، خوب بودن
مورد نظر، مد نظر
دست ساخت، دست ساخته، دست ساز
به منظور، جهتِ، به خاطر
نقشی را ایفا کردن، نقشی را بازی کردن
پرسه زدن، سیر کردن، جریان داشتن/یافتن
خود را درگیر نکردن
مسیریابی
در فاصله ( دو چیز )
یکپارچه، نامتغیر
ظهور یافتن، سر برآوردن
از هم پاشیدن
ازهم پاشیدگی، از هم پاشی
extend over or across= thefreedictionary. com/straddling مابین the city network straddling AD 700 to 800 = شبکه شهری مابین ۷۰۰ تا ۸۰۰ ب. م
به صورت تاثیرگذاری، به طرز تاثیربرانگیزی، به طور موثری، شدیدا
پرثبات، باثبات، ثبات یافته، دیرپا، پایدار، به خوبی برقرار