پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,١٠٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. محرک جنسی. محرک باه 2. ماده محرک جنسی. عامل محرک باه مثال: the scents act as a powerful aphrodisiac رایحه ها و عطرها به عنوان یک محرک جنسی نیرومن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. احتمالی 2. بالقوه 3. آینده 4. متوجه آینده. عطف به آینده ( در مقابل عطف به ما سبق ) 5. نزدیک. قریب الوقوع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. شعبده بازی کردن. تردستی کردن. چشم بندی کردن 2. با شعبده بازی ( کاری را ) کردن 3. از غیب حاضر کردن 4. ( روح ) احضار کردن 5. مجسم کردن. تصویر کردن 6 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اکراه داشتن از. با اکراه ( کاری را ) کردن 2. ناخشنود بودن از. دلخور بودن از. ناراحت بودن از 3. غبطه خوردن به. حسودی کردن به / 1. کینه. غرض. دشمنی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. واسطه. میانجی. رابط 2. ( ازدواج ) دلاله مثال: don't try to talk me into acting as a go - between سعی نکن من را متقاعد کنی به عنوان یک واسطه و میان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. برگچه 2. اعلامیه. بروشور 3. اعلامیه پخش کردن در مثال: this leaflet gives our opening times این بروشور زمانهای کار ما را نشان داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متر مربع مثال: They can withstand about 8000 tons of pressure per square meter. انها می توانند ۸۰۰۰ تن فشار بر هر متر مربع را تاب بیاورند. آنها می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. مربع 2. مربع شکل 3. قائم. عمودی. راست 4. زاویه دار 5. موازی. هم سطح 6. ( حساب ) تسویه شده. صاف 7. مساوی. برابر 8. مرتب. منظم 9. کامل. بی کم و کاست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. خمیر 2. مایه 3. ( عامیانه ) پول. پول و پله. مایه مثال: mold the dough into rounds خمیر را دایره وار قالب ریزی کن {دایره دایره کن}

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I certainly don't pass by these things indifferently. من قطعا از کنار این چیزها با بی تفاوتی عبور نمی کنم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثال: I always feel sorry for the underdog in a street fight. من همیشه در دعواهای خیابانی دلم برای آدمهای ضعیف و تو سری خور می سوزد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. هان! هان؟ 2. مگه نه؟ مثال: It looks like I'm the winner again. No hard feelings, Dave, eh? به نظر می رسد من دوباره برنده ام. دیو، ناراحتی که نداری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. رفاه 2. رونق 3. خوشبختی. سعادت مثال: this prosperity has been hard won این رفاه و خوشبختی با دشواری بدست آمده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: تری یر ( نوعی سگ کوچک شکاری ) the terrier's rough coat موی زمختِ تری یِر ( نوعی سگ کوچک شکاری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آتش زدن. ایجاد حریق. ایجاد آتش سوزی {عمدی} 2. ( حقوقی ) حِرق مثال: They have started a new wave of rioting, theft and arson. آنها موج تازه ای از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. زنده. جاندار. ذی روح 2. سرزنده. پر شور و حال. شاد 3. حیوانی. ( مربوط به ) حیوانات / 1. حیات بخشیدن. زنده کردن 2. شور و حال بخشیدن. سرزنده کردن 3. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خواب 2. قی ( چشم ) 3. حالتهای شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی، زمستان خوابی و غیره ) 4. خوابیدن 5. در حالتی شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. فعال 2. فعالانه 3. پر جنب و جوش 4. جدی 5. ( دستور زبان ) معلوم 6. ( کامپیوتر ) هوشمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پادگان. سربازخانه. قرارگاه 2. خانه سازمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پاره پورگی. وضع درب و داغون 2. پستی. فرومایگی. ناجوانمردی مثال: the sun showed up the shabbiness of the room

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: only two waitresses showed up. تنها دو پیش خدمت زن حاضر شدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گل استکانی مثال: a spectacular show of bluebells یک نمایشگاه خارق العاده از گلهای استکانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. بی هوش 2. بی اطلاع. بی خبر. ناآگاه 3. ناآگاهانه. ناخودآگاه. غیرعمدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. چند ملیتی 2. شرکت چند ملیتی مثال: Greens are against multinationals طرفداران محیط زیست مخالف شرکتهای چند ملیتی هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جلد. غلاف. پوشش. روکش 2. بدنه 3. ( در و پنجره ) چهارچوب مثال: the casing is tough enough to withstand knocks بدنه به اندازه کافی سفت و محکم هست { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نهفته. زیربنایی مثال: The film has an underlying theme of grief and loss that will hit home with a lot of viewers. فیلم یک مضمون نهفته و زیربنایی از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. جانشینی. جایگزینی 2. تعویض 3. جانشین. عوض مثال: My secretary left me in the lurch last month and I haven't found a replacement yet ماه گذشته منشیم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواننده. آوازخوان مثال: The singer's voice tails away at the end of the song. صدای خواننده در پایان آهنگ کم ( محو ) شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پاندول. آونگ 2. شاغول 4. ( مجازی ) گرایش. جهت مثال a swing of the pendulum یک حرکت پاندول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثال: Entry to the museum is free. ورود به موزه رایگان است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This means that in holding fast to God’s rope, which is one of the most important tasks, you must work together. این به این معنی است که در اعت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خلاف کاری 2. خلاف. تخلف 3. قصور پزشک. معالجه غلط مثال: a medical malpractice suit یک اقامه دعوای تخلف پزشکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دور. دور دست 2. قدیم. گذشته. دور 3. ( نگاه ) مات. بهت زده 4. از دور 5. در عالم هپروت مثال: faraway lands. زمین های دوردست و دور a faraway look. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. رشد کردن 2. بزرگ شدن 3. نمو کردن 4. بالغ شدن 5. قد کشیدن 6. درآمدن. روییدن 7. افزایش یافتن. بیشتر شدن. 8. توسعه پیدا کردن. گسترش یافتن 9. ( مو. نا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پرفروش ترین کتاب 2. پر فروش ترین ( چیز ) مثال: His latest novel was making a splash in literary circles and is on the best - seller list. آخرین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( باله ) چرخ روی نوک پا 2. روی نوک پا چرخ زدن مثال: She pirouetted across the stage او با نوک پا چرخ زدن از عرض صحنه گذشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: we don’t lose sight of the idea of “Islamic Ummah. ” ما ایده امت اسلامی را فراموش نمی کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثال: For years, I have intentionally been emphasizing the term “Islamic Ummah” so that we don’t forget that we are one nation. من سالهاست متعمدا ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( دستگاه یا وسیله ) مرطوب کننده. رطوبت ساز مثال: The customers snapped up all the humidifiers on the second day of the cold spell. مشتری ها همه دستگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قره نی. کلارینت مثال: the smooth tone of the clarinet طنین ملایم و دلنواز ِقره نی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پوزه 2. ( عامیانه ) بینی. دماغ 3. ( عامیانه ) آنتن. خبرچین. پلیس مثال: a smart blow on the snout یک ضربه شدید بر بینی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. تاتر. تماشاخانه 2. هنر تاتر 3. تالار 4. اتاق عمل 5. صحنه مثال: The theatre shut down after more than half a century. تماشاخانه بعد از بیش از نیم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آبکی 2. کم رنگ. رنگ پریده 3. اشک آلود. خیس 4. بارانی مثال: the moon shed a watery light ماه یک نور کم رنگ ساطع کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تصور غلط. خیال باطل 2. خطای حسی. خطای ادراک 3. توهم مثال: they must shed their illusions آنها باید تصورات غلطشان را دور بیندازند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کرم پروانه. کرم حشره 2. ( تراکتور. تانک و غیره ) زنجیر. شنی 3. تراکتور زنجیری. تراکتور شنی مثال: the caterpillar shed its skin کرم پروانه پوستش را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. درخشش. برق. جلا 2. شکوه. جلال 3. شهرت. آوازه 4. لعاب 5. لوستر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بارانی ۲. ( در خطاب ) داداش! داشم مثال: she put her mac on a peg in the hall. او بارانی اش را روی یک قلاب جالباسی در حال گذاشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. میخ. میخ چوبی. میخ طویله 2. ( جالباسی ) قلاب 3. گیره لباس 4. ( سازهای زهی ) گوشی. پیچ کوک 5. ( بشکه ) توپی 6. پای مصنوعی. پای چوبی 7. معلول با پای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. معماری 2. سبک معماری 3. رشته معماری 4. بنا. ابنیه 5. طرح. آرایش 6. ساخت. ساختار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بنیه. طاقت. تاب. توان مثال: a severe test of their stamina یک محک سخت و طاقت فرسا از بنیه و طاقت آنها he built up his stamina او بنیه و توان خودش را ...