پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,١٠٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This ceremony was held in the Mausoleum of Imam Khomeini on June 3, 2024. این مراسم در آرامگاه و مرقد امام خمینی در ۳ ژوئن سال ۲۰۲۴ برگزار شده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I am writing this letter to the young people whose awakened conscience has moved them to defend the oppressed women and children of Gaza. من ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. حک شده 2. تراشیده ( شده ) مثال: a graven image یک تمثال تراشیده شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. فلاندری 2. زبان فلاندری مثال: he is descended from a Flemish family او از نسل و تبار یک خانواده فلاندری است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دانشجوی دانشکده افسری یا پلیس 2. کارآموز 3. پسر کوچکتر. برادر کوچکتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. نشان دادن. نمایش 2. نشان دادن طرز کار ( چیزی ) 3. اثبات 4. دلیل. گواه 5. ابراز. بیان 6. تظاهرات. راه پیمایی مثال: There have been demonstrations o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغرور. متکبر. افاده ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. پس دادن. بازپرداخت کردن 2. جبران کردن. تلافی کردن مثال: I can't repay you for what you did for me. من نمی توانم آنچه که شما برایم انجام دادید را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. همیشه. برای همیشه. تا ابد. جاودانه 2. ( مجازی ) ساعتها. سالها. صبح تا شب. یک عمر. یک قرن 3. یکریز. مدام. مکرر. هَمَش. هِی. بیست و چهار ساعته 4. زن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شورش. ناآرامی مثال: In 2001, the uprising escalated into an armed conflict. در سال ۲۰۰۱ شورش و ناآرامی به یک درگیری مسلحانه بالا گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وردنه مثال: crush the biscuits with a rolling pin بیسکوییت ها را با یک وردنه خرد کن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. چمن 2. تکه یا قطعه چمن 3. مسابقه اسب دوانی 4. پیست اسب دوانی 5. قلمرو. سرزمین. ناحیه. منطقه 6. چمن کاری کردن مثال: a flock of sheep were cropping ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سوار. سوارکار 2. الحاقیه 3. تبصره 4. شرح. توضیح. توصیه مثال: a rider's crop یک تازیانه ی سوارکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( زمین ) غرق اب. خیسِ آب. سیراب 2. ( قایق و غیره ) اب گرفته. پر از آب مثال: a waterlogged course یک زمین بازی خیس ِ آب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورزشگاه. استادیوم مثال: the company contracted to rebuild the stadium شرکت قرارداد بست استادیوم را از نو بسازد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. از نو ساختن 2. مرمت کردن. 3. تعمیر کردن مثال: the company contracted to rebuild the stadium شرکت قرارداد بست استادیوم را از نو بسازد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. انتشارات. حرفه انتشارات. کار نشر 2. انتشاراتی مثال: a publishing concern یک شرکت انتشاراتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سازماندهی کردن مثال: The situation deteriorated to the point where Mohammad Reza Pahlavi had to appeal to the US and the British to orchestrate a cou ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تا جایی که مثال: The situation deteriorated to the point where Mohammad Reza Pahlavi had to appeal to the US and the British to orchestrate a coup d' ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. برای 2. به منظور. به خاطرِ . به علتِ 3. مالِ. متعلق به 4. به مقصدِ. عازمِ 5. به سوی. به طرف 6. به جای. در عوضِ 7. از طرفِ 8. در ازایِ. در مقابلِ 9 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: When one listens to the opinions of various people from different walks of life, one is amazed by the abundance of new ideas, new thoughts, an ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. تراشیدن. زدودن 2. خراشیدن. خط انداختن 3. مالیدن. تماس پیدا کردن 4. جمع و جور کردن. به زحمت فراهم کردن 5. جیرجیر صدا کردن / 1. تراش 2. خراش. خراشید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. متعصب. افراطی. جزمی. متحجر 2. تعصب امیز. توام با تعصب 3. پر و پا قرص مثال: the show soon gathered a fanatical following

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: knick - knacks she had gathered over the years خرت و پرت ها و زلم زیمبو هایی که او در طول سالها جمع آوری کرده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موقتا. بطور موقت مثال: Several of the airline's planes are temporarily out of commission and undergoing safety checks. هواپیماهای چندین شرکت هواپیما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اشک / 1. پاره کردن. دریدن. جر دادن 2. پاره پاره کردن 3. در هم کوبیدن. خراب کردن 4. دل کندن. بریدن 5. از هم گسیختن 6. کندن. ور آوردن 7. پاره شدن. جر خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ویدئو 2. فیلم ویدئویی. نوار ویدئویی 3. روی نوار ویدئو ضبط کردن. نوار ویدئویی گرفتن از. فیلمبرداری کردن از

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. تنظیم. میزان 2. سازگاری. انطباق 3. تعدیل. اصلاح. تغییر 4. وسیله تنظیم مثال: we want to ease their adjustment ما می خواهیم سازگاری و انطباق آنها را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شلیک. صدای شلیک 2. رگبار گلوله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. احمق 2. احمقانه 3. بی پروا. بی ملاحظه. 4. عجولانه. نسنجیده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. مهمان ناخوانده 2. تماشاچی بدون بلیط مثال: I think I am a gatecrasher here. من فکر کنم اینجا یک مهمان ناخوانده ام.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: This is my next recommendation, which is addressed to all those who are active in political, social, and electoral fields, and the like. این ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جویای نام. جویای جاه و مقام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کار اسان. آب خوردن 2. آدم ضعیف 3. هالو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. آیه یاس 2. آیینه دق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) شرکت 2. متحد. یکپارچه. واحد 3. مشترک. جمعی. گروهی مثال: corporate freedom is bounded by law آزادی جمعی و گروهی بوسیله قانون محدود شده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. نگهداشتن 2. حفظ کردن 3. باقی ماندن. ماندن 4. بودن 5. داشتن 6. نگهداری کردن 7. گرفتن. 8. معطل کردن 9. محترم شمردن. رعایت کردن. مراعات کردن 10 ادامه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آرایشگاه. سالن آرایش 2. سالن. سالن پذیرایی 3. تالار نمایش. نمایشگاه 4. محفل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سالن 2. میکده. بار. مشروب فروشی ( بیشتر در عهد غرب وسترن ) 3. اتومبیل چهار در

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. دکه. باجه. کیوسک 2. باجه تلفن. تلفن عمومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. برق. صاعقه. آذرخش 2. برقی. برق آسا. فوری مثال: Or that of a rainstorm from the sky wherein is darkness, thunder, and lightning, they put their fin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صف اعتصابیون. صف پیش قراولان اعتصاب مثال: picket lines blocked access to the factory صفوف اعتصابیون جلوی ورود به کارخانه را گرفتند. صفوف اعتصابیون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( کشورهای ) جهان سوم مثال: a block to Third World development یک سد و مانع برای پیشرفت ( کشورهای ) جهان سوم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رشته کوه. سلسله جبال مثال: This is the highest mountain range in the planet earth. این مرتفع ترین رشته کوه در سیاره زمین است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Do you want to reach that high sand - dune? تو می خواهی به آن تپه شنی بلند برسی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ضمانت شده. 2. مسلم. محرز. قطعی مثال: The only strategy that guaranteed to fail is not taking risks. تنها راهبرد ضمانت شده برای شکست، ریسک نکردن ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بازنده مثال: Failure defeats losers. Failure inspires winners. شکست ، مغلوب کننده بازنده هاست. شکست ، الهام بخش برنده هاست .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The food was unsalted. غذا بی نمک بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. شربت مانند ( =شیرین یا غلیظ ) 2. سوزناک. پر سوز و گداز. احساساتی مثال: Heat the liquid until it is thick and syrupy. مایع را تا وقتی که غلیظ و شر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱. با تجربه. کارکشته. کهنه کار ۲. ادویه دار شده. چاشنی زده شده مثال: He is a seasoned soldier. او یک سرباز باتجربه و کارکشته است. Toss the meat in ...