پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)
مثال: There are other products that are said to be achievable too. محصولات دیگری هم هستند که گفته می شود �قابل وصول و دستیافتنی� هستند.
1. داروساز 2. دارو فروش. صاحب داروخانه مثال: the pharmacist made up the prescription داروساز نسخه را آماده کرد. {نسخه را پیچید. }
1. گروه چهار نفری. دسته چهار نفره 2. دسته چهار تایی. چهار تایی 3. دو زوج. دو کاپل مثال: Gina brought a friend to make up a foursome گینا یک دوست را ب ...
1. نقره 2. ظروف نقره ای 3. سکه 4. ( رنگ ) نقره ای 5. آب نقره دادن. نقره ای کردن 6. نقره ای شدن. سفید شدن
1. خوش. خوشحال. خرسند. راضی 2. شاد. شادی بخش 3. راضی 4. خوشبخت. سعادتمند 5. مناسب. بجا 6. مبارک مثال: Happy are those who dare courageously to defen ...
بابانوئل مثال: Hugh dressed up as Santa Claus هاگ خودش را شبیه بابانوئل کرد. ( هاک لباس بابانوئل پوشید )
1. نقشه 2. نمودار 3. جدول 4. نقشه ( جایی را ) کشیدن 5. نمودار ( چیزی را ) رسم کردن 6. طرح ( چیزی را ) دادن 7. دنبال کردن. پیگیری کردن 8. ثبت کردن. م ...
1. اولین اجرا. اولین بازی . اولین کار. اولین تجربه 2. اولین. نخستین مثال: their debut CD is currently topping the charts اولین سی دی آنها در حال حاض ...
مثال: In downstream sector, there are things such as refinery and producing final products. در بخش پایین دستی، چیزهایی مثل �پالایشگاه� و تولید محصول ...
خودکفایی مثال: Self - sufficiency in wheat and the efficient use of water in agriculture are very important issues with regard to food security. خود ...
اهل عربستان سعودی. سعودی مثال: Hundreds of people were killed in Yemen Republic by Saudi Arabian fighters. صدها نفر از مردم جمهوری یمن توسط هواپیماه ...
زیرساختی. زیربنایی مثال: We need to identify our priorities — both our priorities concerning fundamental and infrastructural projects and our priorit ...
جمهوری یمن مثال: Hundreds of people were killed in Yemen Republic by Saudi Arabian fighters. صدها نفر از مردم جمهوری یمن توسط هواپیماهای جنگنده ی عر ...
کره جنوبی مثال: There was always enmity between North Korea and South Korea. همیشه بین کره شمالی و کره جنوبی دشمنی و خصومت بود.
کره شمالی مثال: This was a month when North Korea agreed to dismantle its nuclear facilities. آن ماهی بود که کره شمالی موافقت کرد تجهیزات هسته ای اش ...
میانمار. ( مربوط به ) میانمار. میانماری مثال: Too many Muslim’s people were killed in Myanmar. مردم مسلمان زیادی در میانمار کشته شده بودند.
1. خوشمزه. لذیذ. مطبوع 2. ( شوخی ) بامزه 3. لذت بخش 4. زیبا. خوشگل. قشنگ. تو دل برو . جذاب
1. کود 2. کود دادن مثال: the field was dressed with manure مزرعه با کود آماده شده بود.
1. پله 2. ( بصورت جمع ) پلکان. پله ها 3. پلکانی. پله ای. ( مربوط به ) پلکان مثال: he was cleaning the stairs . او داشت پله ها را تمیز می کرد.
بست. اتصال. رابط. متصل کننده مثال: the connectors can be separated بستها و اتصالها می تواند از هم جدا بشود.
( تخم مرغ ) نیمرو مثال: he piled his plate with fried eggs او بشقابش را پر کرد از تخم مرغ های نیمرو
کاغذ کادویی. کاغذ کادو مثال: a roll of wrapping paper یک رُل کاغذ کادویی
مثال: the victims were freed by fire fighters قربانیان بوسیله ی ماموران آتش نشانی نجات پیدا کرده بودند.
1. گردش 2. گردشگاه. گردشگاه ساحلی 3. ( در آمریکا ) رقص پایان سال تحصیلی مثال: lights were strung across the promenade چراغها از این طرف به آن طرف گر ...
1. بررسی. موشکافی. مداقه 2. ملاحظه. مشاهده مثال: such a solution does not bear close scrutiny چنین راه حلی بررسی و موشکافی دقیق را تاب نمی آورد.
1. تربیت شده. آموزش دیده. تعلیم یافته 2. ( حیوان ) دست آموز مثال: trained staff کارمندان آموزش دیده
1. زنگ . زنگ اخبار 2. صدای زنگ ( منظور زنگ های امنیتی است که با زدن دکمه صدایشان بلند می شود ) مثال: the buzzer sounded زنگ اخبار به صدا در آمد.
1. دکوراتور . طراح داخلی 2. نقاش ساختمان مثال: firms of interior decorators tendered for the work شرکتهای دکوراتورهای داخلی برای کار پیشنهاد مناقصه ...
مثال: the piece was scored for flute, violin, and continuo این قطعه برای فلوت و ویولن و همنوازی با موسیقی بم تنظیم شده بود.
1. سود سهام 2. مزیت. امتیاز. پاداش 3. ( ریاضیات ) مقسوم. بخشی
مثال: the KGB man followed her everywhere سرباز کا. گ. ب ( سازمان اطلاعاتی شوروی ) او را همه جا تعقیب می کرد.
1. هندسی 2. دارای اشکال هندسی. منظم مثال: geometrical figures اشکال هندسی اشکال دارای شکل هندسی اشکال منظم
( زن و دختر ) ریزه میزه. ریز نقش مثال: her petite figure هیکل و اندام ریز نقش و ریزه میزه ی او
1. پایین رودخانه. به طرف پایین رودخانه 2. در مسیر آب مثال: a short way downstream یک مسافت کوتاه به طرف پایین رودخانه
عوام فریبی مثال: If you make a trip to one of the provinces and hear some people saying this is populism or some kind of demagoguery, don’t pay any a ...
پوپولیسم = عوام گرایی مثال: If you make a trip to one of the provinces and hear some people saying this is populism or some kind of demagoguery, don’ ...
1. دور. دور از 2. به فاصله ی . در فاصله ی 3. پیوسته. مدام. یک ریز 4. خرده خرده. کم کم. به تدریج 5. آن طرف ( تر ) . کنار 6. جایی. یک جایی. گوشه ای 7. ...
1. آشامیدنی. نوشابه. نوشیدنی 2. مشروب 3. مشروب خوری 4. قلپ. جرعه / 1. خوردن. آشامیدن 2. آب خوردن 3. مشروب خوردن. عرق خوردن 4. به سلامتی ( کسی ) نوشید ...
1. بریدن 2. قطع کردن 3. زدن 4. ( درخت ) انداختن 5. قطعه قطعه کردن. تکه تکه کردن 6. تقسیم کردن. قسمت کردن 7. ( طناب و غیره ) پاره کردن 8. جدا کردن 9. ...
1. پیشتر. زودتر. قبلا. پیش از این 2. قبل. قبلی. گذشته. پیشین
مثال: he dipped his headlights او {نور} چراغهای جلوی ( اتومبیل ) اش را پایین آورد.
1. ( نان ) برشته 2. بد خلق. بد عنق. بی حوصله مثال: crusty rolls نان های ساندویچی برشته
1. ( زبان شناسی ) خیشومی. غنه ای 2. تو دماغی. ( مربوط به ) بینی 3. ( زبان شناسی ) صدای خیشومی مثال: the nasal passages مجاری بینی
1. استعفا 2. استعفانامه 3. تسلیم. رضا مثال: she tendered her resignation او استعفایش را ارائه کرد.
1. مشروب خور. عرق خور 2. ( در ترکیب ) – خور مثال: a heavy drinker یک مشروب خور خراب و ناجور
جنگ. درگیری مثال: heavy fighting جنگ و درگیری سخت و سنگین
1. ورزشی 2. ورزش دوست 3. ورزشکارانه 4. دلیرانه. متهورانه 5. منصفانه. جوانمردانه
1. تکذیب. انکار 2. حاشا 3. عدم پذیرش. رد 4. محرومیت مثال: a flat denial یک عدمِ پذیرشِ صریح یک تکذیب و انکارِ رک و راست
1. ورم. بادکردگی. خیز 2. تورم مثال: the swelling will burst and discharge pus ورم سرباز خواهد کرد و چرک ِ {زخم} بیرون خواهد ریخت.
( زخم و غیره ) چرک مثال: the swelling will burst and discharge pus ورم سرباز خواهد کرد و چرک ِ {زخم} بیرون خواهد ریخت.