تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The rule of participles قاعده ی وجوه وصفی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محوطه ی باز

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعلیمات نظامی Ex. The soldiers were drilling. سربازان مشغول تعلیمات نظامی بودند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این سو و آن سوی . . . در حاشیه ی . . . / در اطراف . . . Ex. The birds were chirping at the edge of the woods. پرندگان این سو و آن سوی جنگل آواز م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آواز خواندن نغمه سرایی کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای هوا و آسمان 👇 صاف و آفتابی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

شب را با کسی سپری کردن شب را در خانه کسی گذراندن شب رو با کسی بودن شب پیش کسی ماندن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ I thought of . . . به سرم زد که . . . Ex. For a moment I thought of running away. لحظه ای به سرم زد فرار کنم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ No doubt to someone به فلانی شکی نیست Ex. No doubt to others. به دیگران شکی نیست.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون هیچ اما و اگری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای اینکه بتوانیم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای اینکه بتوانیم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حقیقت را بگو / راستش را بگو ترجمه به صورت وصفی - - - > راستگو باش Ex. Speak the truth, even if your voice shakes. راستگو باش، حتی اگر صدایت بلرزد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ This is so weird ! چه عجب ! Ex. This is so weird to see you out ! چه عجب من تو رو بیرون می بینم !

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چه عجب! This is so weird to see you out ! چه عجب من تو رو بیرون میبینم !

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Be solo تنهایی به دست آمدن به تنهایی حاصل شدن Ex. Success is never solo! موفقیت هرگز به تنهایی به دست نمی آید!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این ترکیب به صورت منفی هم پرکاربرد است 👇 I can't explain myself نمیتونم توضیح بدم واقعا چه حس و حالی دارم نمیتونم بگم چه حالی دارم نمیتونم وضعیتمو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجل معلق

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبوس برنج

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم کامل آدم بی عیب و نقص

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از این نظر از این بابت Ex. I have a lot of regrets in that regard. . . از این نظر بسیار پشیمانم. . . از این بابت خیلی تاسف میخورم. . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ I have a lot of regrets in that regard. . . از این نظر بسیار پشیمانم. . . از این بابت خیلی تاسف میخورم. . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ I have a lot of regrets in that regard. . . از این نظر بسیار پشیمانم. . . از این بابت خیلی تاسف میخورم. . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بسازش Ex. Don't waste life, get up and make it happen! زندگیتو هدر نده، بلند شو و بسازش!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه معنای استعاری آن مد نظر است👇 سختی ها و مصائب زندگی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیاری از اوقات Ex. Many times, the decisions we make affect and hurt your closest friends and family the most. بسیاری از اوقات، تصمیماتی که می گیر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون کسی زندگی کردن Don’t marry the person you think you can live with; marry only the individual you think you can’t live without. [James Dobson] ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کنار کسی زندگی کردن Don’t marry the person you think you can live with; marry only the individual you think you can’t live without. [James Dobson ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Public reception استقبال در ملاء عام Ex. President gave him a warm public reception. رئیس جمهور از او استقبالی گرمی در ملاء عام کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استقبال در ملاء عام Ex. President gave him a warm public reception. رئیس جمهور از او استقبالی گرمی در ملاء عام کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Public reception استقبال در ملاء عام Ex. President gave him a warm public reception. رئیس جمهور از او استقبالی گرمی در ملاء عام کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه عامیانه - - - > کسی را سر به راه کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Go straight to somewhere مستقیم رفتن به جایی Ex. We go straight to Washington DC tomorrow morning. فردا صبح مستقیم میریم به واشنگتن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور کلی Ex. The finding of that money completely changed the lives of them. پیدا کردن آن پول زندگی شان را به طور کلی تغییر داد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Finding of. . . پیدا کردن ِ. . . Ex. The finding of that money completely changed the lives of them. پیدا کردن آن پول زندگی شان را به طور کلی ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیدا کردن ِ . . . Ex. The finding of that money completely changed the lives of them. پیدا کردن آن پول زندگی شان را به طور کلی تغییر داد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ All around us در اطراف ما / پیرامونمان محاوره ای - - - > دوروبرمون/ دور تا دورمون/ تمام دور و برمون

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ وقتی بعد از "thank God" جمله ی کامل آمده است، برای روانتر شدن ترجمه "که" اضافه کنید👇 خدارو شکر که . . . Ex. Thank God it's only once a year! خدا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه محاوره ای 👇 Then I walk away بعدش میذارم میرم بعدش میزنم به چاک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جنگ داخلی Ex. For long years after, internal strife and foreign invasion kept the nation impoverished. پس از سالها جنگ داخلی و تهاجمات خارجی، مردم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس از سالها Ex. For long years after, internal strife and foreign invasion kept the nation impoverished. پس از سالها جنگ داخلی و تهاجمات خارجی، مرد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ it's estimated that . . . تخمین زده شده که . . . Ex. It's estimated that malaria costs Africa 12 billion US dollars a year. تخمین زده شده که ما ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Take in [money] from . . . از راه . . . پول بدست آوردن Ex. The families take in about $50 billion a year from criminal activities. این خانواده ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Bring someone something برای کسی چیزی را به ارمغان آوردن Ex. His one long poem, the Rubaiat, brought him lasting fame. یکی از شعرهای بلند او، به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جاودانه Ex. His one long poem, the Rubaiat, brought him lasting fame. یکی از شعرهای بلند او، به نام رباعیات، برایش شهرت جاودانه ای را به ارمغان آور ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال با توجه به ریشه شناسی این واژه👇 Ex. When gypsies first appeared in Europe, they were thought to be Egyptians, and the name "gypsy" is a shorte ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Question someone on something در مورد چیزی از کسی سوال کردن Ex. M. Hamel had said that he would question us on participles, and I did not know t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ وقتی بافت ساختار منفی یا لحن منفی دارد می توانید first را "حتی یک" ترجمه کنید👇 Ex. M. Hamel had said that he would question us on participles, a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه محاوره ای - - - > همش Ex. I have to work all the time 😒 همش باید کار کنم