تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Take every opportunity to do sth از هر فرصتی برای انجام کاری استفاده کردن Ex. The proud rose would take every opportunity to insult the cactus. گ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در تنگنا Ex. His beloved daughter saw him in distress and ran to hug him. دختر دلبندش او را در تنگنا دید و دوید تا او را در آغوش بگیرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Sleep on an empty stomach با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بازگشت به . . . Ex. Back in action بازگشت به مبارزه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ was/were surprised to see sth از دیدن چیزی متعجب بودن Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ For hours at a time هر بار ساعتها Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a time. همسایه های ن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he had to sleep on an empty sto ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از بدو تولد مادرزاد Ex. My son was blind from birth. پسرم از بدو تولد نابینا بود. پسرم کور مادرزاد بود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کار خیر ☆ Do a good deed for someone برای کسی کار خیری انجام دادن انجام کار خیر در حق کسی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد به چیزی توجه کردن Ex. Rose was too obsessed with her own looks. رز بیش از حد به ظاهر خود توجه می کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یواشکی Ex. The boy really sees a wolf sneaking amongst the flock. پسر واقعاً گرگی را می بیند که یواشکی به میان گله آمده است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مرد فرزانه Ex. The wise man smiled and said: “You can’t laugh at the same joke over and over. So why do you cry over the same problem over and over? ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از خنده غش کردن Ex. One day he told them a joke and everyone roared with laughter. یک روز برای آنها لطیفه ای تعریف کرد و همه از خنده غش کردند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

میوه چیدن Ex. John wanted to eat some apples but he was too lazy to climb the tree and take the fruits. جان دلش می خواست چند تا سیب بخورد اما تنبل ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برای یافتن ِ . . . Ex. In search of some food برای یافتن مقداری غذا

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گوشه ی . . . Ex. The side of the paper گوشه ی صفحه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اوضاع کسی رو به بهبود رفتن Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شوالیه معبد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در درمان بیماری ا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا بیمار Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در د ...

پیشنهاد
٠

از ته قلبش / از صمیم قلبش Ex. Boy was extremely touched and thanked her from the bottom of his heart. پسر خیلی متاثر شد و از ته قلبش از او تشکر کرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کار انسان دوستانه Ex. I have been taught never to accept pay for an act of kindness. من آموخته ام که برای کار انسان دوستانه هیچ وجهی قبول نکنم.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

☆ Pangs of hunger on one's face آثار گرسنگی یا ضعف و بی غذایی بر چهره کسی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گیج Ex. Boy was astonished and yet he could not resist his hunger. پسر گیج شده بود ولی باز هم نتوانست در برابر گرسنگی اش طاقت بیاورد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervous. وقتی کِلی در خانه را زد، خانم آراسته ای بیرون آمد و پسر با دیدن او ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قدری/ مقدار کمی آب Ex. Instead of asking for food, he just asked for a drink of water. پسر به جای طلب غذا فقط تقاضای قدری آب کرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر در بافت کلاسیک و ادبی آمده باشد می توانید " آراسته" ترجمه کنید. Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervou ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چند لحظه ای Ex. He wondered for a while. چند لحظه ای مات و متحیر ماند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی ارزش Ex. One day, he found he had just one thin dime left. یک روز دید که فقط یک سکه ده سنتی بی ارزش برایش باقی مانده.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فروشندگی Ex. But selling is a hard job. ولی فروشندگی کار سختی است.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شهریه مدرسه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. This way he could pay his school fee. از این راه توانست شهریه ی مدرسه اش را پرداخت کند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای گذران زندگی ش ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گذران زندگی Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پشتوانه مالی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

واقعا / به شدت Ex. Some real bad times دوران واقعا بد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

Ex. Howard Kelly was going through some real bad times. هاوارد کِلی دوران واقعا بدی را سپری می کرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قرص نعناع

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پرداخت کامل

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رنجور Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زنده ماندن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیروز بود Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A brand new life یک زندگی جدید سبک تازه ای از زندگی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Fill someone with a lease of life and hope وجود کسی را پر از امید و شور زندگی کردن Ex. The idea filled him with a new lease of life and hope. این ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

فضولات حیوان

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر در زمینه ی عاطفی به کار رفته باشد می توان به این صورت هم ترجمه کرد: تا سر حد مرگ [ مبحت کردن یا دوست داشتن] به قیمت جونت

پیشنهاد
٠

به کسی عشق و علاقه ورزیدن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

احساس تنهایی کردن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس تنهایی می کرد، در اطراف باغ پر ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

[پزشکی] علائم کبودی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

?Who the hell are you⚠️ ⚠️ تو دیگه کدوم خری هستی؟