تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

علوم بسیار پیشرفته

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یک سری اعمال

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برقراری نظم و ترتیب

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

طبقات اجتماعی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تفویض قدرت

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تفویض ِ . . . Ex. Assigning power تفویض قدرت

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تهیه Ex. Methods of obtaining food روش هایی برای تهیه غذا

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بعد از مدتی Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هرجای دیگری Ex. Wherever else he wanted to go. . . هر جای دیگری که می خواست برود. . .

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٢

گاه برای روان تر شدن، حرف اضافه " in " را به صورت " کسره اضافه " ترجمه می کنیم و به اسم بعد از آن " ی " اضافه می کنیم👇 Ex. The change in personali ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

[ترجمه رسمی] مشهود است

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

به شکلی نادرست از چیزی استفاده کردن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Arrive in somewhere به جایی رسیدن Ex. The sea was too rough and the passengers were told that they could arrive in Hong Kong at least twenty hour ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

☆ the story of . . . سرگذشت ِ . . . Ex. The story of the sons of Jacob سرگذشت پسران یعقوب

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

سرگذشت ِ . . . Ex. The story of the sons of Jacob سرگذشت پسران یعقوب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

با آرامش بیشتر Ex. In order to avoid stress, people should try to relax more easily. به منظور اجتناب از فشار و استرس، مردم باید سعی کنند با آرامش ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استرس و فشار کاری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصول آموزشی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وسایل کمک آموزشی لوازم کمک درسی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفکر نقادانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایجاد شرایطی که . . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیچ اتفاقی برایش نیافتاد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

که به نظر می رسید Ex. Huck waited for what seemed a very long time, but nothing happened. هاک، مدت زمانی که بسیار طولانی به نظر می رسید، منتظر ماند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ For a very long time مدت زمان بسیار طولانی Ex. Huck waited for what seemed a very long time, but nothing happened. هاک، مدت زمانی که بسیار طولانی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دسترس مردم قرار گرفتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جزوات

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[در موقعیت هتل، رستوران و. . . ] صدا زدن/کردن Ex. He rang for the waiter. مرد پیشخدمت را صدا زد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قسم به جان شما! به جان تو قسم می خورم! به جان خودت!

پیشنهاد
٠

به کسی خیره شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاربرد در ساختار زیر👇 ☆ Look at someone steadily به کسی خیره شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رستوران دار

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یه چیزایی Ex. Go and buy some things! برو برای خودت یه چیزایی بخر!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موجودات زشت و بدترکیب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنوز ☆ There is also hope! هنوز امیدی هست!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنوز امیدی هست!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاربرد واقعی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدا از . . . بودن Ex. Beauty, even in the broader sense, is independent of usefulness. زیبایی، حتی در مفهوم گسترده تر آن، جدا از مفید بودن است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در مفهوم گسترده تر Ex. Beauty, even in the broader sense, is independent of usefulness. زیبایی، حتی در مفهوم گسترده تر آن، جدا از مفید بودن است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مفید بودن Ex. Beauty, even in the broader sense, is independent of usefulness. زیبایی، حتی در مفهوم گسترده تر آن، جدا از مفید بودن است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متن مورد مطالعه Ex. The pattern used depends upon the type and complexity of the reading material and the purpose for reading. روشی که برای مطالعه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استفاده از . . . Ex. The use of a variety of skills and attitudes استفاده از مهارت ها و شیوه های گوناگون

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از جاده خارج شدن Ex. The guide, in order to shorten the journey, left the road. راهنما برای کوتاه کردن مسیر، از جاده خارج شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از جاده خارج شد Ex. The guide, in order to shorten the journey, left the road. راهنما برای کوتاه کردن مسیر، از جاده خارج شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال برای معادل "مسیر" 👇 The guide, in order to shorten the journey, left the road. راهنما برای کوتاه کردن مسیر، از جاده خارج شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از راهِ. . . رفتن Ex. The guide knew that he could shorten the trip by twenty miles if they cut through the forest. راهنما می دانست که اگر از راه ج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسیر Ex. The guide knew that he could shorten the trip by twenty miles if they cut through the forest. راهنما می دانست که اگر از جنگل بروند می توان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه به صورت بند موصولی👇 که در نزدیکی. . . است/بود Ex. The animal drank a large amount from the neighbouring pond. حیوانها از برکه ای که در نزدیک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه افتادن Ex. At noon, the guide gave the signal for starting. ظهر، راهنما علامت داد که راه بیافتند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علامت دادن Ex. At noon, the guide gave the signal for starting. ظهر، راهنما علامت داد که راه بیافتند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساعتها ☆ دقت شود که "for" پیش از " زمان ها" ترجمه نمی شود. Ex. Other geysers do not go off for hours, days, weeks, or even months. آبفشان های دیگ ...