پیشنهاد
١

مقامات اجرایی Ex. Law enforcement officials estimate that the families take in about $50 billion a year from criminal activities. مقامات اجرایی تخم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

باید به سرت بیاید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نفوذ فوق العاده Ex. A Mafioso is a man who has great influence within his community. عضو مافیا فردی است که در سازمان خود نفوذ فوق العاده ای دارد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

واسه چی؟!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

روزهای آرام

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ look like something مانند چیزی بودن Ex. In photographs, this area looks like a shiny star. در تصاویر، این منطقه مانند ستاره ای درخشان است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

◇ این اصطلاح در مقابل life is a gift [زندگی هدیه است] برای طعنه و تمسخر آن و کسانی که به زیبایی های زندگی باور دارند، ساخته شده است. Ex. Life's a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نقطه مخالف ِ . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترجمه محاوره ای👇 موقعیت ناجوریه!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

چند سال چندین سال

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

قابلمه آبگوشت Ex. The stewpot hanging from three poles over the fire. قابلمه آبگوشتی که از سه پایه روی آتش آویزان است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Three poles over the fire سه پایه روی آتش Ex. The stewpot hanging from three poles over the fire. قابلمه آبگوشتی که از سه پایه روی آتش آویزان است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کار خوبی نیست [برای کارهایی مثل مواد فروشی و . . . از صفت ugly استفاده می شود]

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترجمه محاوره ای👇 [باهاش] مدارا کن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

به طبقه ی بالا رفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مدت طولانی ای بعد Ex. A long time after, Tom said they must go softly and listen for running water. مدت طولانی ای بعد، تام گفت که آنها باید به آرام ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

چراغ های بیرونی روشنایی های بیرون از خانه یا پنجره و . . .

پیشنهاد
٠

علوم بسیار پیشرفته

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک سری اعمال

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

برقراری نظم و ترتیب

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبقات اجتماعی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفویض قدرت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفویض ِ . . . Ex. Assigning power تفویض قدرت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهیه Ex. Methods of obtaining food روش هایی برای تهیه غذا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بعد از مدتی Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرجای دیگری Ex. Wherever else he wanted to go. . . هر جای دیگری که می خواست برود. . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گاه برای روان تر شدن، حرف اضافه " in " را به صورت " کسره اضافه " ترجمه می کنیم و به اسم بعد از آن " ی " اضافه می کنیم👇 Ex. The change in personali ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[ترجمه رسمی] مشهود است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

به شکلی نادرست از چیزی استفاده کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Arrive in somewhere به جایی رسیدن Ex. The sea was too rough and the passengers were told that they could arrive in Hong Kong at least twenty hour ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ the story of . . . سرگذشت ِ . . . Ex. The story of the sons of Jacob سرگذشت پسران یعقوب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرگذشت ِ . . . Ex. The story of the sons of Jacob سرگذشت پسران یعقوب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

با آرامش بیشتر Ex. In order to avoid stress, people should try to relax more easily. به منظور اجتناب از فشار و استرس، مردم باید سعی کنند با آرامش ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استرس و فشار کاری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصول آموزشی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وسایل کمک آموزشی لوازم کمک درسی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفکر نقادانه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایجاد شرایطی که . . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیچ اتفاقی برایش نیافتاد برایش مشکلی پیش نیامد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

که به نظر می رسید Ex. Huck waited for what seemed a very long time, but nothing happened. هاک، مدت زمانی که بسیار طولانی به نظر می رسید، منتظر ماند ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ For a very long time مدت زمان بسیار طولانی Ex. Huck waited for what seemed a very long time, but nothing happened. هاک، مدت زمانی که بسیار طولانی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دسترس مردم قرار گرفتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جزوات

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[در موقعیت هتل، رستوران و. . . ] صدا زدن/کردن Ex. He rang for the waiter. مرد پیشخدمت را صدا زد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قسم به جان شما! به جان تو قسم می خورم! به جان خودت!

پیشنهاد
٠

به کسی خیره شدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاربرد در ساختار زیر👇 ☆ Look at someone steadily به کسی خیره شدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رستوران دار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یه چیزایی Ex. Go and buy some things! برو برای خودت یه چیزایی بخر!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موجودات زشت و بدترکیب