تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انتشار یافتن چیزی پس از . . . انتشار چیزی پس از . . . صورت گرفتن Ex. The announcement came after ceasefire. انتشار این اعلامیه پس از آتش بس صورت گ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در پی انجام کاری بودن Ex. More than a century ago, the nobility of England, in their colourful finery, were on a fox hunt. بیش از یک قرن پیش، طبقه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A ragged youngster نوجوانی با لباسهای مندرس

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حق با زور است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگار که تقدیر چنین می خواست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از ترس کنترل خود را از دست دادن Ex. Freaked out, he shone his light around frantically, looking for the source of the voice. مرد در حالیکه از ترس ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل و روده Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل و روده Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عیب Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاست.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Get someone in trouble کسی را گرفتار کردن Ex. The boy's big mouth could get them all in trouble. دهان لق آن پسر ممکن بود همه شان را گرفتار کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Only by self_respect will you compel others to respect you. فقط با احترام به خودت دیگران رو مجبور میکنی که بهت احترام بذارن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ برای روان شدن ترجمه گاه می توان به صورت صفت عالی ترجمه کرد: مهم ترین Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect your ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه در ساختار مجهول "to be respected by" مورد احترام بودن Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect yourself. اگه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگه می خوای Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect yourself. اگه می خوای مورد احترام دیگران باشی، مهمترین چیز این ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

*مثال* ترجمه اصطلاحی👇 Ex. More often than not, he just kept quiet. اکثر مواقع توی خودش بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

من پشتتم!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. More often than not, he just kept quiet. اکثر مواقع توی خودش بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یه جایی این دورو بر یه جایی همین ورا Ex. The kids are somewhere about. بچه ها یه جایی این دوروبر هستند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگه اشتباه نکنم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرس سیناپسی فرآیندی که طی آن سلول های مغزی که فعالیتی ندارند، تمایل به از بین رفتن و تباهی دارند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیگر هیچ / دیگه هیچ * با توجه به لحن جمله بعضی اوقات می توان "هیچ" را اضافه نکرد. ( سومین ترجمه ) Ex. When he heard nothing more after a bit, he sl ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ برای ترجمه ی روان می توان به صورت جمع ترجمه کرد: صبح ها Ex. If you love me, say it in the morning! اگه منو دوست داری، اینو صبح ها هم بهم بگو! Ex ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ the mystery را می توان به صورت جمع ترجمه کرد: پیچدگی ها / ابهامات Ex. The mystery surrounding the illness forced doctors to call Dr. Howard Kelly. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ گاه برای ترجمه باید "surrounding" را معادل "of" در نظر بگیرید و به صورت "کسره ی اضافه" ترجمه کنید. The mystery surrounding the illness پیچیدگی و ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Hang around somewhere در اطراف جایی پرسه زدن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاثیر عمیق Ex. This incident left a profound effect on boy's psyche. این رخداد تاثیر عمیقی روی روان پسر بجا گذاشت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر و صدا Ex. I can't stand loud noise in the morning. من نمی توانم صبح ها سروصدا را تحمل کنم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Rush one's way با عجله و اشتیاق رفتن Ex. Howard instantly remember the entire incident and rushed his way to see his friend. هاوارد به یکباره تما ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به یکباره Ex. Howard instantly remember the entire incident. هاوارد به یکباره تمام اتفاق را به یاد آورد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در گوشه ی . . . Ex. After carefully examining, Martin scribbled something on the edge of the paper. مارتین بعد از بررسی دقیق، چیزهایی را در گوشه ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پرداخت هزینه ی . . . Ex. Pay for the treatment پرداخت هزینه ی درمان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الباقی ِ . . . Ex. His rest of the life الباقی زندگی اش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Have a look at something یه نگاهی به چیزی انداختن Ex. Can I have a look at your new car? میشه یه نگاهی به ماشین جدیدت بندازم؟

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خطای سرویس

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پر ( لبریز ) Ex. A large glass of milk یک لیوان پر از شیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Make the sign of . . . علامت ِ . . . از خود به جا گذاشتن Ex. Zorro, who makes the sign of the Z. زورو کسی که اون علامت Z رو از خود به جا می ذاره.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Ex. A "Z" stands for Zrorro حرف Z نشونه ی زوروئه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجاع Ex. This bold renegade این شورشی شجاع

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دلِ شب Ex. Out of the night, when the full moon is bright, comes a horseman. از دل شب، وقتی که ماه کامل تو آسمون می درخشه، یه سوارکار از راه می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دل ِ. . . Ex. Out of the night از دل شب

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنوز وقت دارم؟ Ex. The little boy looked up at the doctor and asked with a trembling voice, " Will I die right away, or how soon?" پسربچه نگاهی به د ...

پیشنهاد
٠

رنگ به رخسار کسی برگشتن Ex. He smiled, as we all did, seeing the color returning to her cheek. وقتی دید رنگ به رخسار زن در حال برگشتن است لبخندی زد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Grow impatient کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. As people become older they need fewer calories. هر چه افراد پیرتر می شوند، به کالری کمتری نیاز دارند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ is / was not long چندان طولانی نیست / نبود Ex. Before ways of preventing or curing diseases were known, the expectation of life was not long, even ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناچیز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Not bother to do something زحمت انجام کاری را به خود ندادن Ex. John was so lazy that he couldn't even bother to change his clothes. جان آنقدر تن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را به هیچ جا نمی رساند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Get you nowhere! شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را ...