پیشنهادهای شقایق (٥٩٧)
دور از دسترس همه
گرفتار در . . . Ex. Nine years, stranded on a forgotten moon of Uranus نه سال گرفتار در یکی از قمرهای فراموش شده ی اورانوس.
از . . . . . هیجان زده شدن Ex. We're very excited about returning home. از بازگشت به وطن خیلی هیجان زده ایم.
سفر خوش سفر به سلامت
ستون متوفیان در روزنامه
تغییرات
کسی را نصیحت کردن
با درماندگی
از جا برخاستن
آن روز صبح
شکست خورده
از دیدنت خوشحالم
پَرت
خیلی ساده است!
اول از همه Ex. They should have looked here first! باید اول از همه اینجا را می گشتند!
اینقدر خنگ بودند؟
گیج ها خنگ ها
اعتراف کردن Ex. Finally, they'd all say he could play the game better than anyone. عاقبت همه ی آنها اعتراف می کردند که او بازی را بهتر از هر کس دیگ ...
بهترین Ex. Very best place to hide بهترین جا برای پنهان شدن
حسابی Ex. At last he would really show them. بالاخره حسابی نشونشون می داد.
داستان پشت پرده
پای خود را بر روی چیزی فشار دادن Ex. He stepped harder on the accelerator. مرد محکم تر پایش را روی پدال گاز فشار داد.
Ex. Perspiration trickled down his neck. دانه های عرق از گردن مرد فرو می ریخت.
فرو ریختن
زود باش!
اتفاق بدی افتاده؟
انگار برای هیچکس مهم نیست!
Ex. She sat there silently. زن ساکت سرجایش نشست.
با کسی/چیزی آشنا بودن
با توجه به زمان می تواند به صورت بند موصولی ترجمه شود: در بافت حال: که دارد از راه می رسد در بافت گذشته: که داشت از راه می رسید Ex. The street ligh ...
گاه به" شب" اشاره دارد The chill of darkness سرمای شبانه
روشنایی چراغ های خیابان
☆ Came a wail صدای شیونی بلند شد
به جایی گریختن
بی اندازه بزرگ شدن
گرد کسی یا چیزی حلقه زدن دور کسی یا چیزی جمع شدن
زمزمه کنان
برای انجام کاری فرصتی در کار نیست
سنجیدن Ex. The artist stood back to view the geometric precision of his latest creation هنرمند عقب رفت تا تناسب هندسی آخرین اثرش را بسنجد.
تناسب هندسی
خیلی دیر شده دیگه کار از کار گذشته
وای
مجذوب کننده Ex. The power of her hypnotic eyes نیروی مجذوب کننده ی چشمانش
چیزی/ کسی را در رویا دیدن Ex. As a child, she dreamed of wolves. وقتی بچه بود گرگ ها را در رویا می دید.
*Give someone a closer look از نزدیک به کسی نگاه کردن Ex. Come! Give me a closer look. بیا از نزدیک به من نگاه کن.
خیره؛ ویژگی چشمانی که بدون حرکت مانده Ex. Those unblinking eyes! آن چشمان خیره!
سر بر آسمان ساییدن Ex. Deep in the woods, trees filled the sky. در اعماق جنگل درختها سر بر آسمان ساییده بودند.
از عصبانیت منفجر شدن
خیالاتی شدن Ex. Old lady thinks. . . . این خانم پیر خیالاتی شده. . . .
لباسهای آویزان به جالباسی