تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چیزی را عملی کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( قید ) با شک و تردید

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزارع

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنردرمانی ( Art therapy ) از دیدگاه فیلیپ ویلیامز: انجام فعالیت های خلاق با استفاده از مواد و روش های ( هنری - دیداری - شنیداری ) را هنردرمانی گویند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انرژی درمانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهانِ بصری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیره و روشن

پیشنهاد
٠

در جایی کار کردن . Ex. Robin is still on the staff of his hospital رابین هنوز در بیمارستان کار می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خیلی زود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اغلب برای شمارش کتاب به کار می رود: A high volume of books تعداد زیادی کتاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای اشیاء می تواند به معنی "جاگیر" باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنین می نما ید که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رسانه های نوین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عادات خرید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( دانشگاه/مدرسه و . . . ) نمره الف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با کسی بدرفتاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای سال های متمادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرد خیر انسان نیکوکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو ساختار insist on sth و insist upon sth موازی هستند و هر دو می توانند به این صورت ترجمه شوند: ☆ دقت شود که sth می تواند یک گروه اسمی یا اسم مصدر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصرار نکن! دست از سرم بردار!

پیشنهاد
١

کسی را از خنده روده بُر کردن

پیشنهاد
١

پیچ و خم های روزمره ی زندگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با بی ادبی با وقاحت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان صفت، می توان معادل" سالخورده " را در نظر گرفت: Ex. The old man uncle عموی سالخورده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیهوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باشگاه نوجوانان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحمل نژادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش درآمدی بر. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

فاصله گرفتن از چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باهوش بودن Ex. David has brains دیوید باهوش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سمت جایی به راه افتادن Start for somewhere ▪︎ Ex. I started for school very late that morning آن روز صبح، خیلی دیر به سمت مدرسه به راه افتادم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تشکیل خانواده دادن Ex. You should have the guts to start a family باید دل و جیگرشو داشته باشی که تشکیل خانواده بدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی عصبی ام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفات افراد دوستدار محیط زیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فعالیت های زیست محیطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دمت گرم رفیق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میوه ی فاسد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

یکی از معادل های فارسی برای این واژه "در آن سویِ . . . " است: Ex. Alice through the Looking Glass آلیس در آن سوی آینه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار دلخواه من Ex. writing is my cup of tea نگارش کار دلخواه من است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داستان نویسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواستی ( صفت ) Ex. Sorry, we don't have your requested book متأسفیم، ما کتاب درخواستی شما را نداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامه ی شکایت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نویسنده داستان کوتاه داستان کوتاه نویس

پیشنهاد
٠

درباره ی چیزی رای دادن درمورد چیزی قضاوت کردن چیزی را نقد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنداشتم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رنگ واژه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقلیم جهانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تصاویر ماهواره ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مجموع Ex. Totaling up to 14 times در مجموع تا ۱۴ برابر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رویداد های بارشی فعالیت های بارشی