پیشنهادهای شقایق (١,٢٤٠)
میوه چیدن Ex. John wanted to eat some apples but he was too lazy to climb the tree and take the fruits. جان دلش می خواست چند تا سیب بخورد اما تنبل ...
برای یافتن ِ . . . Ex. In search of some food برای یافتن مقداری غذا
گوشه ی . . . Ex. The side of the paper گوشه ی صفحه
اوضاع کسی رو به بهبود رفتن Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.
شوالیه معبد
Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در درمان بیماری ا ...
شدیدا بیمار Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در د ...
از ته قلبش / از صمیم قلبش Ex. Boy was extremely touched and thanked her from the bottom of his heart. پسر خیلی متاثر شد و از ته قلبش از او تشکر کرد.
کار انسان دوستانه Ex. I have been taught never to accept pay for an act of kindness. من آموخته ام که برای کار انسان دوستانه هیچ وجهی قبول نکنم.
☆ Pangs of hunger on one's face آثار گرسنگی یا ضعف و بی غذایی بر چهره کسی
گیج Ex. Boy was astonished and yet he could not resist his hunger. پسر گیج شده بود ولی باز هم نتوانست در برابر گرسنگی اش طاقت بیاورد.
Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervous. وقتی کِلی در خانه را زد، خانم آراسته ای بیرون آمد و پسر با دیدن او ...
قدری/ مقدار کمی آب Ex. Instead of asking for food, he just asked for a drink of water. پسر به جای طلب غذا فقط تقاضای قدری آب کرد.
☆ اگر در بافت کلاسیک و ادبی آمده باشد می توانید " آراسته" ترجمه کنید. Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervou ...
چند لحظه ای Ex. He wondered for a while. چند لحظه ای مات و متحیر ماند.
بی ارزش Ex. One day, he found he had just one thin dime left. یک روز دید که فقط یک سکه ده سنتی بی ارزش برایش باقی مانده.
فروشندگی Ex. But selling is a hard job. ولی فروشندگی کار سختی است.
شهریه مدرسه
Ex. This way he could pay his school fee. از این راه توانست شهریه ی مدرسه اش را پرداخت کند.
Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای گذران زندگی ش ...
گذران زندگی Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای ...
پشتوانه مالی
واقعا / به شدت Ex. Some real bad times دوران واقعا بد
Ex. Howard Kelly was going through some real bad times. هاوارد کِلی دوران واقعا بدی را سپری می کرد.
قرص نعناع
پرداخت کامل
رنجور Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.
زنده ماندن
پیروز بود Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.
Ex. A brand new life یک زندگی جدید سبک تازه ای از زندگی
☆ Fill someone with a lease of life and hope وجود کسی را پر از امید و شور زندگی کردن Ex. The idea filled him with a new lease of life and hope. این ...
فضولات حیوان
☆ اگر در زمینه ی عاطفی به کار رفته باشد می توان به این صورت هم ترجمه کرد: تا سر حد مرگ [ مبحت کردن یا دوست داشتن] به قیمت جونت
به کسی عشق و علاقه ورزیدن
احساس تنهایی کردن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس تنهایی می کرد، در اطراف باغ پر ...
[پزشکی] علائم کبودی
?Who the hell are you⚠️ ⚠️ تو دیگه کدوم خری هستی؟
خیال کسی راحت شدن Ex. The burglar relaxed. خیال دزد راحت شد.
اجناس قیمتی
ترجمه ی غیر اصطلاحی - - - > به شدت ترسیدن
☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن نور چراغ را به اطراف انداختن ▪︎ Ex. The burglar shone his flashlight around, looking ...
☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن Ex. The burglar shone his flashlight around, looking for valuables. دزد با چراغ قوه ...
کاربرد " here " برای دادن دستورالعمل Ex. Here's what you do : First. . . Second. . . کاری که باید انجام دهید این است که : ابتدا . . . سپس . . .
برو پی کارت Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, Go lay down. . . !" ...
توجه خود را از چیزی منحرف کردن Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, ...
☆ Without looking up from something بدون اینکه نگاه خود را از چیزی برداشتن Ex. Without looking up from the table, the grandfather said, " I told yo ...
سپری شدن Ex. After spending the night, his grandmother prepared breakfast for him. بعد از سپری شدن شب، مادربزرگش برای او صبحانه آماده کرد.
☆ Scream in agony از درد فریاد کشیدن
نشونم بده ببینم
☆ Go into the doctor's به مطب دکتر مراجعه کردن