تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میوه چیدن Ex. John wanted to eat some apples but he was too lazy to climb the tree and take the fruits. جان دلش می خواست چند تا سیب بخورد اما تنبل ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای یافتن ِ . . . Ex. In search of some food برای یافتن مقداری غذا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گوشه ی . . . Ex. The side of the paper گوشه ی صفحه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اوضاع کسی رو به بهبود رفتن Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوالیه معبد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در درمان بیماری ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا بیمار Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در د ...

پیشنهاد
٠

از ته قلبش / از صمیم قلبش Ex. Boy was extremely touched and thanked her from the bottom of his heart. پسر خیلی متاثر شد و از ته قلبش از او تشکر کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار انسان دوستانه Ex. I have been taught never to accept pay for an act of kindness. من آموخته ام که برای کار انسان دوستانه هیچ وجهی قبول نکنم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

☆ Pangs of hunger on one's face آثار گرسنگی یا ضعف و بی غذایی بر چهره کسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیج Ex. Boy was astonished and yet he could not resist his hunger. پسر گیج شده بود ولی باز هم نتوانست در برابر گرسنگی اش طاقت بیاورد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervous. وقتی کِلی در خانه را زد، خانم آراسته ای بیرون آمد و پسر با دیدن او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدری/ مقدار کمی آب Ex. Instead of asking for food, he just asked for a drink of water. پسر به جای طلب غذا فقط تقاضای قدری آب کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ اگر در بافت کلاسیک و ادبی آمده باشد می توانید " آراسته" ترجمه کنید. Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervou ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند لحظه ای Ex. He wondered for a while. چند لحظه ای مات و متحیر ماند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی ارزش Ex. One day, he found he had just one thin dime left. یک روز دید که فقط یک سکه ده سنتی بی ارزش برایش باقی مانده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروشندگی Ex. But selling is a hard job. ولی فروشندگی کار سختی است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهریه مدرسه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. This way he could pay his school fee. از این راه توانست شهریه ی مدرسه اش را پرداخت کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای گذران زندگی ش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذران زندگی Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشتوانه مالی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واقعا / به شدت Ex. Some real bad times دوران واقعا بد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Ex. Howard Kelly was going through some real bad times. هاوارد کِلی دوران واقعا بدی را سپری می کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرص نعناع

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرداخت کامل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنجور Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

زنده ماندن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیروز بود Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A brand new life یک زندگی جدید سبک تازه ای از زندگی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

☆ Fill someone with a lease of life and hope وجود کسی را پر از امید و شور زندگی کردن Ex. The idea filled him with a new lease of life and hope. این ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

فضولات حیوان

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر در زمینه ی عاطفی به کار رفته باشد می توان به این صورت هم ترجمه کرد: تا سر حد مرگ [ مبحت کردن یا دوست داشتن] به قیمت جونت

پیشنهاد
٠

به کسی عشق و علاقه ورزیدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احساس تنهایی کردن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس تنهایی می کرد، در اطراف باغ پر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[پزشکی] علائم کبودی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

?Who the hell are you⚠️ ⚠️ تو دیگه کدوم خری هستی؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیال کسی راحت شدن Ex. The burglar relaxed. خیال دزد راحت شد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجناس قیمتی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترجمه ی غیر اصطلاحی - - - > به شدت ترسیدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن نور چراغ را به اطراف انداختن ▪︎ Ex. The burglar shone his flashlight around, looking ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن Ex. The burglar shone his flashlight around, looking for valuables. دزد با چراغ قوه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاربرد " here " برای دادن دستورالعمل Ex. Here's what you do : First. . . Second. . . کاری که باید انجام دهید این است که : ابتدا . . . سپس . . .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برو پی کارت Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, Go lay down. . . !" ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توجه خود را از چیزی منحرف کردن Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Without looking up from something بدون اینکه نگاه خود را از چیزی برداشتن Ex. Without looking up from the table, the grandfather said, " I told yo ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپری شدن Ex. After spending the night, his grandmother prepared breakfast for him. بعد از سپری شدن شب، مادربزرگش برای او صبحانه آماده کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Scream in agony از درد فریاد کشیدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشونم بده ببینم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Go into the doctor's به مطب دکتر مراجعه کردن