پیشنهادهای شقایق (١,٠٧١)
آینده Ex. Subsequent generations نسلهای آینده
چه وحشتناک! A road kill? Gross! جسد؟ چه وحشتناک!
شایعه شده که . . .
باید جالب باشه!
بودنت بهم آرامش میده
محتاج چیزی بودن Ex. My soul needs your existence. روحم به بودنت محتاج ِ
زود بالا آمدن ( سبزه، گیاه و . . . ) Ex. Weeds grow fast but they don't have roots. علف هرز زود بالا میاد اما ریشه نداره!
ارزان تر شدن
تنها چیزی که . . .
وقتی در بافت زمانیِ حال به کار می رود می تواند به این معنی باشد: نمی توانم خودم را عوض کنم Ex. Collecting money is my life. Never could change. پو ...
یادداشت گذاشتن
☆ به صورت فعل عبارتی تفکیک پذیر هم به کار می رود. Ex. She awoke first; cleaned me out. او زودتر بلند شد، دار و ندارم را برد.
بی خاصیت بودن
کسی را برای رقص دعوت کردن
☆Shuffle to something به چیزی تکیه کردن Ex. He shuffles to my locker. به قفسه ی من تکیه می کند.
می تواند مخفف of مالکیت باشد و با یک آپاستروف به اسم بعدی متصل شود. Ex. Flask o' drink فلاسک نوشیدنی
به چیزی تلنگر زدن
او خود را از دیدش پنهان کرد * به طور کلی ساختار" . . . hide from" را می توان با ضمایر یا کلمات دیگر هم به کار برد: Ex. We hid from the exploratory s ...
Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.
همنوعان Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.
به کسی دلبستگی پیدا کردن Ex. I learned from them, and grew to love them. از آنها آموختم و به آنها دلبستگی پیدا کردم.
کسی را به جمع خود راه دادن Ex. Benign creatures who took me in. موجوداتی مهربان که مرا به جمع خود راه دادند.
پس کارش را تمام کن!
Ex. For a thousand years, the mighty redwood grew into a majestic beauty در طی هزار سال، درخت ماموت سرخ چوب زیبایی باشکوهی پیدا کرده بود.
دور از دسترس همه
گرفتار در . . . Ex. Nine years, stranded on a forgotten moon of Uranus نه سال گرفتار در یکی از قمرهای فراموش شده ی اورانوس.
از . . . . . هیجان زده شدن Ex. We're very excited about returning home. از بازگشت به وطن خیلی هیجان زده ایم.
سفر خوش سفر به سلامت
ستون متوفیان در روزنامه
تغییرات
کسی را نصیحت کردن
با درماندگی
از جا برخاستن
آن روز صبح
شکست خورده
از دیدنت خوشحالم
پَرت
خیلی ساده است!
اول از همه Ex. They should have looked here first! باید اول از همه اینجا را می گشتند!
اینقدر خنگ بودند؟
گیج ها خنگ ها
اعتراف کردن Ex. Finally, they'd all say he could play the game better than anyone. عاقبت همه ی آنها اعتراف می کردند که او بازی را بهتر از هر کس دیگ ...
بهترین Ex. Very best place to hide بهترین جا برای پنهان شدن
حسابی Ex. At last he would really show them. بالاخره حسابی نشونشون می داد.
داستان پشت پرده
پای خود را بر روی چیزی فشار دادن Ex. He stepped harder on the accelerator. مرد محکم تر پایش را روی پدال گاز فشار داد.
Ex. Perspiration trickled down his neck. دانه های عرق از گردن مرد فرو می ریخت.
فرو ریختن
زود باش!
اتفاق بدی افتاده؟