تاریخ
٢٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

فنون تبلیغات

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

از . . . به . . . کاهش یافتن Ex. The average amount of blood pumped by the heart drops from about 6. 9 liters per minute at age 20 to only 3. 5 lite ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

سالهای آینده

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Throw something at. . . به طرف ِ. . . چیزی پرتاب کردن چیزی را به طرف ِ . . . پرت کردن Ex. People sometimes threw stones at carriages. گاهی اوقات ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

نگهبان جاده ی عوارضی

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

کالسکه بخار

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

با قطار سفر کردن Ex. If you are catching a train, it is always better to be comfortably early than even a fraction of a minute too late. اگر قرار ا ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

پشت سر خود بر جای گذاشتن Ex. Each time a meteor crosses the atmosphere, it leaves behind a short trail of ionized particles. هر بار که شهاب از جو ر ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

هر بار که Ex. Each time a meteor crosses the atmosphere, it leaves behind a short trail of ionized particles. هر بار که شهاب از جو رد می شود، دنبال ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

جدا از هم / بدون هم Ex. Divided We Fall جدا از هم شکست می خوریم بدون هم می بازیم

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

غذاهای سالم ( برخلاف junk food: هله هوله )

پیشنهاد
٠

☆ در هنگام ترجمه ی شکل منفی، می توان از حرف اضافه ی " تا " برای روان شدن ترجمه استفاده کرد. برای مثال 👇 "وقت ندارم تا فلان کار را انجام بدم" Ex. ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

وارد شدن Ex. Many people joined the game, but a few chose not to practice. افراد زیادی وارد بازی شدند، ولی چند نفر تصمیم گرفتند شرکت نکنند.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

یونیزه شده Ex. Each time a meteor crosses the atmosphere, it leaves behind a short trail of ionized particles. هر بار که شهاب از جو رد می شود، دنبا ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال👇 Ex. Languages are taught by the direct method, that is to say, without using students own language. زبان ها به روش مستقیم آموزش داده می شوند ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

این ور و اون ور Ex. The children ran round and round the playground until they were exhausted. بچه ها توی زمین بازی آنقدر این ور و اون ور دویدن تا ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Begin to be unkind to someone بنای نامهربانی با کسی گذاشتن Ex. After a time she began to be unkind to me. بعد از مدتی او بنای نامهربانی را با من ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

بعد از مدتی Ex. After a time she began to be unkind to me. بعد از مدتی او بنای نامهربانی را با من گذاشت.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

بنای ناسازگاری/نامهربانی با کسی گذاشتن Ex. After a time she began to be unkind to me. بعد از مدتی او بنای نامهربانی را با من گذاشت.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

در برگرفتن Ex. An Islamic current is sweeping the Middle East. موج گرایش به اسلام خاورمیانه را در برگرفته است.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

برکنار شدن Ex. Mr. Jackson was dismissed as head of the trade union. آقای جکسون از مقام ریاست اتحادیه صنفی برکنار شد.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ A long way راه زیادی Ex. There is a long way to go before an agreement can be reached. تا دستیابی به یک توافق راه زیادی مانده است.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

Ex. He is a great writer and has been making headline in recent years. او یک نویسنده بزرگ است و در سالهای اخیر نامش در صدر اخبار بوده است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در نبرد پیروز شدن پیروزی در نبرد

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ It is vital for . . . برای . . . اهمیت حیاتی دارد Ex. It is vital for Iran to win the war against drug trafficking. برای ایران پیروزی در جنگ علی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Be at the center of something علت اصلی چیزی بودن Ex. His role in the discovery has been at the center of considerable controversy. نقش او در کشف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. The Police ordered an investigation into the robbery. پلیس دستور داد در مورد این سرقت تحقیق به عمل آید.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به اجرا در آمدن Ex. Higher prices go into effect tomorrow . برنامه افزایش قیمتها فردا به اجرا در می آید.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. My father, who lived to be ninety, died last year. پدرم که نود سال عمر کرد سال گذشته فوت نمود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مستقل Ex. The sikh extremists in India want their own state within the country. سیکهای افراطی هند خواستار ایالتی مستقل در داخل کشور هستند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دسترسی به Ex. The equipment will give fire fighters easier access to top floors. این دستگاه دسترسی به طبقات بالای ساختمانها را برای ماموران آتش نش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Top floors طبقات بالای ساختمانها Ex. The equipment will give fire fighters easier access to top floors. این دستگاه دسترسی به طبقات بالای ساختمانه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

انتشار یافتن چیزی پس از . . . انتشار چیزی پس از . . . صورت گرفتن Ex. The announcement came after ceasefire. انتشار این اعلامیه پس از آتش بس صورت گ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٢

در پی انجام کاری بودن Ex. More than a century ago, the nobility of England, in their colourful finery, were on a fox hunt. بیش از یک قرن پیش، طبقه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A ragged youngster نوجوانی با لباسهای مندرس

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حق با زور است

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

انگار که تقدیر چنین می خواست

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از ترس کنترل خود را از دست دادن Ex. Freaked out, he shone his light around frantically, looking for the source of the voice. مرد در حالیکه از ترس ک ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دل و روده Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دل و روده Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عیب Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاست.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Get someone in trouble کسی را گرفتار کردن Ex. The boy's big mouth could get them all in trouble. دهان لق آن پسر ممکن بود همه شان را گرفتار کند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Only by self_respect will you compel others to respect you. فقط با احترام به خودت دیگران رو مجبور میکنی که بهت احترام بذارن.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ برای روان شدن ترجمه گاه می توان به صورت صفت عالی ترجمه کرد: مهم ترین Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect your ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه در ساختار مجهول "to be respected by" مورد احترام بودن Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect yourself. اگه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اگه می خوای Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect yourself. اگه می خوای مورد احترام دیگران باشی، مهمترین چیز این ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

*مثال* ترجمه اصطلاحی👇 Ex. More often than not, he just kept quiet. اکثر مواقع توی خودش بود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

من پشتتم!

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. More often than not, he just kept quiet. اکثر مواقع توی خودش بود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یه جایی این دورو بر یه جایی همین ورا Ex. The kids are somewhere about. بچه ها یه جایی این دوروبر هستند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اگه اشتباه نکنم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هرس سیناپسی فرآیندی که طی آن سلول های مغزی که فعالیتی ندارند، تمایل به از بین رفتن و تباهی دارند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دیگر هیچ / دیگه هیچ * با توجه به لحن جمله بعضی اوقات می توان "هیچ" را اضافه نکرد. ( سومین ترجمه ) Ex. When he heard nothing more after a bit, he sl ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ برای ترجمه ی روان می توان به صورت جمع ترجمه کرد: صبح ها Ex. If you love me, say it in the morning! اگه منو دوست داری، اینو صبح ها هم بهم بگو! Ex ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ the mystery را می توان به صورت جمع ترجمه کرد: پیچدگی ها / ابهامات Ex. The mystery surrounding the illness forced doctors to call Dr. Howard Kelly. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ گاه برای ترجمه باید "surrounding" را معادل "of" در نظر بگیرید و به صورت "کسره ی اضافه" ترجمه کنید. The mystery surrounding the illness پیچیدگی و ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Hang around somewhere در اطراف جایی پرسه زدن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تاثیر عمیق Ex. This incident left a profound effect on boy's psyche. این رخداد تاثیر عمیقی روی روان پسر بجا گذاشت.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر و صدا Ex. I can't stand loud noise in the morning. من نمی توانم صبح ها سروصدا را تحمل کنم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Rush one's way با عجله و اشتیاق رفتن Ex. Howard instantly remember the entire incident and rushed his way to see his friend. هاوارد به یکباره تما ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به یکباره Ex. Howard instantly remember the entire incident. هاوارد به یکباره تمام اتفاق را به یاد آورد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در گوشه ی . . . Ex. After carefully examining, Martin scribbled something on the edge of the paper. مارتین بعد از بررسی دقیق، چیزهایی را در گوشه ی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

پرداخت هزینه ی . . . Ex. Pay for the treatment پرداخت هزینه ی درمان

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

الباقی ِ . . . Ex. His rest of the life الباقی زندگی اش

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Have a look at something یه نگاهی به چیزی انداختن Ex. Can I have a look at your new car? میشه یه نگاهی به ماشین جدیدت بندازم؟

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خطای سرویس

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پر ( لبریز ) Ex. A large glass of milk یک لیوان پر از شیر

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Make the sign of . . . علامت ِ . . . از خود به جا گذاشتن Ex. Zorro, who makes the sign of the Z. زورو کسی که اون علامت Z رو از خود به جا می ذاره.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A "Z" stands for Zrorro حرف Z نشونه ی زوروئه

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شجاع Ex. This bold renegade این شورشی شجاع

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از دلِ شب Ex. Out of the night, when the full moon is bright, comes a horseman. از دل شب، وقتی که ماه کامل تو آسمون می درخشه، یه سوارکار از راه می ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از دل ِ. . . Ex. Out of the night از دل شب

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هنوز وقت دارم؟ Ex. The little boy looked up at the doctor and asked with a trembling voice, " Will I die right away, or how soon?" پسربچه نگاهی به د ...

پیشنهاد
٠

رنگ به رخسار کسی برگشتن Ex. He smiled, as we all did, seeing the color returning to her cheek. وقتی دید رنگ به رخسار زن در حال برگشتن است لبخندی زد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Grow impatient کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. As people become older they need fewer calories. هر چه افراد پیرتر می شوند، به کالری کمتری نیاز دارند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ is / was not long چندان طولانی نیست / نبود Ex. Before ways of preventing or curing diseases were known, the expectation of life was not long, even ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناچیز

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Not bother to do something زحمت انجام کاری را به خود ندادن Ex. John was so lazy that he couldn't even bother to change his clothes. جان آنقدر تن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را به هیچ جا نمی رساند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Get you nowhere! شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Hide sth from sb چیزی را از کسی پنهان کردن Ex. The girl had hidden some more tasty candies from him. دختر چندتا از خوشمزه ترین آبنبات هایش را از ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دل و زبانش یکی است Ex. He is sincere; he speaks as he thinks. او صادق است؛ دل و زبانش یکی است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دست انداختن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ دقت شود که "the way" می تواند به عنوان یک عبارت ربطی، دو جمله را به هم متصل کرده باشد. در این حالت می توان "همانطور که" ترجمه کرد. Ex. That nigh ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Return immediately when you are done. به محض اینکه کارت تمام شد برگرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ امروزه در موسیقی اصطلاح B_sides به ترانه هایی اشاره دارد که در آلبوم اصلی منتشر نشدند و قبل یا بعد از انتشار رسمی آلبوم، به صورت single منتشر شده ا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرستادن Ex. His doctor requested hospital authorities to pass the final bill to him. پزشک معالجش از مسئولین بیمارستان خواست که صورتحساب نهایی را بر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٢

Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اهالی روستا Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معادل" even if" هم می توان در نظر گرفت و "حتی اگر" ترجمه کرد. Ex. An old man came to comfort him and told him that nobody would believe a liar even ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دلداری دادن Ex. An old man came to comfort him. پیرمردی آمد تا او را دلداری دهد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Prompted to do. . . بر آن داشت تا. . . Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای شراب ) را بر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Grant someone a wish آرزویی را برای کسی برآورده کردن Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عقب عقب رفتن Ex. A young man in his twenties was seeing out from the train’s window shouted… "Father, look at the trees! They are going behind!" مرد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با نام اختصاری M99 نیز شناخته می شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اتورفین یا M99 قوى ترین مخدر دنیا

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Stumble upon somewhere ناگهان به جایی رسیدن Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, t ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ In a bunch به صورت خوشه ای Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, the fox drooled. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Take every opportunity to do sth از هر فرصتی برای انجام کاری استفاده کردن Ex. The proud rose would take every opportunity to insult the cactus. گ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در تنگنا Ex. His beloved daughter saw him in distress and ran to hug him. دختر دلبندش او را در تنگنا دید و دوید تا او را در آغوش بگیرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Sleep on an empty stomach با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بازگشت به . . . Ex. Back in action بازگشت به مبارزه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ was/were surprised to see sth از دیدن چیزی متعجب بودن Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ For hours at a time هر بار ساعتها Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a time. همسایه های ن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he had to sleep on an empty sto ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از بدو تولد مادرزاد Ex. My son was blind from birth. پسرم از بدو تولد نابینا بود. پسرم کور مادرزاد بود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کار خیر ☆ Do a good deed for someone برای کسی کار خیری انجام دادن انجام کار خیر در حق کسی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد به چیزی توجه کردن Ex. Rose was too obsessed with her own looks. رز بیش از حد به ظاهر خود توجه می کرد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یواشکی Ex. The boy really sees a wolf sneaking amongst the flock. پسر واقعاً گرگی را می بیند که یواشکی به میان گله آمده است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مرد فرزانه Ex. The wise man smiled and said: “You can’t laugh at the same joke over and over. So why do you cry over the same problem over and over? ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از خنده غش کردن Ex. One day he told them a joke and everyone roared with laughter. یک روز برای آنها لطیفه ای تعریف کرد و همه از خنده غش کردند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

میوه چیدن Ex. John wanted to eat some apples but he was too lazy to climb the tree and take the fruits. جان دلش می خواست چند تا سیب بخورد اما تنبل ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برای یافتن ِ . . . Ex. In search of some food برای یافتن مقداری غذا

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گوشه ی . . . Ex. The side of the paper گوشه ی صفحه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اوضاع کسی رو به بهبود رفتن Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شوالیه معبد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در درمان بیماری ا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا بیمار Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در د ...

پیشنهاد
٠

از ته قلبش / از صمیم قلبش Ex. Boy was extremely touched and thanked her from the bottom of his heart. پسر خیلی متاثر شد و از ته قلبش از او تشکر کرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کار انسان دوستانه Ex. I have been taught never to accept pay for an act of kindness. من آموخته ام که برای کار انسان دوستانه هیچ وجهی قبول نکنم.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

☆ Pangs of hunger on one's face آثار گرسنگی یا ضعف و بی غذایی بر چهره کسی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گیج Ex. Boy was astonished and yet he could not resist his hunger. پسر گیج شده بود ولی باز هم نتوانست در برابر گرسنگی اش طاقت بیاورد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervous. وقتی کِلی در خانه را زد، خانم آراسته ای بیرون آمد و پسر با دیدن او ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قدری/ مقدار کمی آب Ex. Instead of asking for food, he just asked for a drink of water. پسر به جای طلب غذا فقط تقاضای قدری آب کرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر در بافت کلاسیک و ادبی آمده باشد می توانید " آراسته" ترجمه کنید. Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervou ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چند لحظه ای Ex. He wondered for a while. چند لحظه ای مات و متحیر ماند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی ارزش Ex. One day, he found he had just one thin dime left. یک روز دید که فقط یک سکه ده سنتی بی ارزش برایش باقی مانده.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فروشندگی Ex. But selling is a hard job. ولی فروشندگی کار سختی است.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شهریه مدرسه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. This way he could pay his school fee. از این راه توانست شهریه ی مدرسه اش را پرداخت کند.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای گذران زندگی ش ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گذران زندگی Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پشتوانه مالی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

واقعا / به شدت Ex. Some real bad times دوران واقعا بد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

Ex. Howard Kelly was going through some real bad times. هاوارد کِلی دوران واقعا بدی را سپری می کرد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قرص نعناع

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پرداخت کامل

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رنجور Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زنده ماندن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیروز بود Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A brand new life یک زندگی جدید سبک تازه ای از زندگی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Fill someone with a lease of life and hope وجود کسی را پر از امید و شور زندگی کردن Ex. The idea filled him with a new lease of life and hope. این ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

فضولات حیوان

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر در زمینه ی عاطفی به کار رفته باشد می توان به این صورت هم ترجمه کرد: تا سر حد مرگ [ مبحت کردن یا دوست داشتن] به قیمت جونت

پیشنهاد
٠

به کسی عشق و علاقه ورزیدن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

احساس تنهایی کردن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس تنهایی می کرد، در اطراف باغ پر ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

[پزشکی] علائم کبودی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

?Who the hell are you⚠️ ⚠️ تو دیگه کدوم خری هستی؟

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خیال کسی راحت شدن Ex. The burglar relaxed. خیال دزد راحت شد.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اجناس قیمتی

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

ترجمه ی غیر اصطلاحی - - - > به شدت ترسیدن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن نور چراغ را به اطراف انداختن ▪︎ Ex. The burglar shone his flashlight around, looking ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن Ex. The burglar shone his flashlight around, looking for valuables. دزد با چراغ قوه ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاربرد " here " برای دادن دستورالعمل Ex. Here's what you do : First. . . Second. . . کاری که باید انجام دهید این است که : ابتدا . . . سپس . . .

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برو پی کارت Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, Go lay down. . . !" ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

توجه خود را از چیزی منحرف کردن Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Without looking up from something بدون اینکه نگاه خود را از چیزی برداشتن Ex. Without looking up from the table, the grandfather said, " I told yo ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سپری شدن Ex. After spending the night, his grandmother prepared breakfast for him. بعد از سپری شدن شب، مادربزرگش برای او صبحانه آماده کرد.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Scream in agony از درد فریاد کشیدن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نشونم بده ببینم

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Go into the doctor's به مطب دکتر مراجعه کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا جایی که توان داری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمین باغ Ex. I'm just getting too old to be digging up a garden up. من دیگه برای کندن و شخم زدن زمین باغ خیلی پیر شدم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به ناحق متهم شده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طاقت آوردن Ex. Finally, on the fourth day, the parrot could not hold back. آخر سر در روز چهارم، طوطی نتوانست طاقت بیاورد.

پیشنهاد
٠

☆ I'm seeing this through till the end تا آخرش پایه ام تا آخرش هستم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیماری های مزمن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از عهده اش بر می آیم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ If it's no trouble! اگه زحمتی نیست!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگه زحمتی نیست!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رئیس شکارچیان [در گذشته به شکارچی اعظم یا میرشکار موسوم بوده است]

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

با بهینه سازی مصرف انرژی ( گرما/سرما ) Ex. Double _ pane energy efficient windows پنجره های دو جداره با بهینه سازی مصرف انرژی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه خود را گرفتن و رفتن Ex. The riders of the hunt silently rode on. سواران شکار بی سروصدا راهشان را گرفتند و رفتند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبقه اعیان Ex. The nobility of England طبقه اعیان انگلیس

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. This was some kind of joke! یه جورایی مسخره بود!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Breez through the questions سوالها را به سرعت و به راحتی جواب دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Misundertand someone حرف کسی را اشتباه متوجه شدن صحبت های کسی را درست متوجه نشدن Ex. The boy had misunderstood the doctor. پسر حرف دکتر را اشتبا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنگ از رخ /رخسار کسی پریدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Combat the illness مقابله با بیماری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Wipe down the table میز را تمیز کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در روزگاری که. . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از سویِ . . . عرضه شدن Ex. The purpose of most advertisements is to persuade a particular audience to buy the products or service offered by the adv ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امید به زندگی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در هنگام تولد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Blowing soap bubbles درست کردن حباب های صابون

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درست کردن [ حباب ] Ex. By blowing soap bubbles از طریق درست کردن حباب های صابون

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حباب های صابون

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیاد دیگری هم Ex. Newton made many other discoveries. نیوتن اکتشافات زیاد دیگری هم انجام داد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موضوع یا کار مورد علاقه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیار زیاد Ex. There are a great many books available. کتاب های بسیار زیادی در دسترس است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیار زیاد Ex. There are a great many books available. کتاب های بسیار زیادی در دسترس است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آینده Ex. Books in the future کتاب های آینده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رابط الکتریکی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بافت های نرم مثل پوست و رگ های خونی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

که در حال مرگ است/بود Ex. The doctors can't help the dying child. پزشکان قادر نیستند به کودکی که در حال مرگ است کمک کنند. Ex. She felt pity for t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر از کشمکش Ex. A young white man stopped to help an older African_American woman, generally unheard of in those conflict_filled 1960s. مرد جوان س ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A young white man stopped to help an older African_American woman, generally unheard of in those conflict_filled 1960s. مرد جوان سفید پوستی توق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلویزیون رنگی کنسولی یا کنسول دار [ البته در ایران به تلویزیون رنگی مبله موسوم است. ]

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Deliver sth to someone's home/house چیزی را درب منزل به کسی تحویل دادن Ex. To his surprise, a giant color TV was delivered to his home. در کمال ن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ A knock came on someone's door درب خانه کسی کوبیده شدن Ex. Seven days went by and a knock came on the man's door. بعد از گذشت هفت روز، درب خانه م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Take someone to safety کسی را به جای امن بردن کسی را به منطقه ای امن منتقل کردن Ex. The man took her to safety. مرد او را به جای امنی برد .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Unselfishly serving others بدون چشم داشت به دیگران کمک کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Be in a big hurry خیلی عجله داشتن Ex. She seemed to be in a big hurry, but wrote down his address and thanked him. به نظر می رسید خانم خیلی عجله ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاملا خیس شده Ex. Soaking wet, she decided to flag down the next car. زن در حالیکه کاملا خیس شده بود، تصمیم گرفت با دست به ماشین بعدی علامت بدهد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Soaking wet, she decided to flag down the next car. زن در حالیکه کاملا خیس شده بود، تصمیم گرفت با دست به ماشین بعدی علامت بدهد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با نا امیدی Ex. Her car had broken down and she desperately needed a ride. ماشینش خراب شده بود و با نا امیدی منتظر یک وسیله نقلیه بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Endure something در مقابل یا جلوی چیزی طاقت آوردن Ex. She was trying to endure a lashing rain storm. زن سعی می کرد تا در مقابل شلاق های بی امان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( فقط ) با یک دست به وسیله ی یک دست یک دستی Ex. Blood blister happens when you undo a mic stand one handed. Always use two hands. وقتی پایه ی میکر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفف: mic stand

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاول خونی در اثر کشیده شدن پوست و پاره شدن عروق زیر پوست و تجمع خون به وجود می آید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می تواند اشاره داشته باشد به italian retro calendar که مردم ایتالیا آن را IRC می نامند. البته به این نوع تقویم خاص که به طرز جالبی به کمک سه حلقه ر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اکسی کانتین یا اکسی کدون یک داروی ضددرد قوی اپیوئیدی است که برای کاهش دردهای متوسط تا شدید پس از جراحی و جراحت های شدید بکار می رود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو رگه آفریقایی آمریکایی Ex. An older African American woman پیرزن دورگه آفریقایی آمریکایی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ دقت شود که یک صفت تفضیلی لزوما در همه ی مواقع ترجمه تفضیلی ندارد و می توان صفت مورد نظر را مثل یک صفت ساده ترجمه کرد. به مثال زیر توجه کنید که به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با طعنه گفتن Ex. Not at all daunted, the girl quipped :" Ok then you ask him. " دختر بدون هیچ ترس و واهمه ای با طعنه گفت: " ایرادی ندارد در اینصورت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایرادی ندارد در اینصورت. . . Ex. Ok then you ask him! ایرادی ندارد در اینصورت شما از او بپرسید!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر قبل از صفت مفعولی آمده باشد، می توانید صفت مفعولی را به اسم تبدیل کرده و به این صورت ترجمه کنید: بدون هیچ . . . Ex. Not at all daunted, the ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دخترک

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با عصبانیت فریاد زدن Ex. The teacher spouted: "What if Jonah went to hell?" معلم با عصبانیت فریاد زد:" اگر یونس پیغمبر در دوزخ بود چه؟"

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با صدای بلند گفتن Ex. A bit perturbed by this, the teacher proclaimed: " that is a story from the bible, it is not factual. " معلم که کمی با این حرف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ It is not factual واقعیت ندارد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ به فردی که یکشنبه ها در کلیسا به کودکان امور مذهبی را آموزش می دهد sunday school teacher گفته می شود. Ex. The little girl replied: " My Sunday sc ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبق قواعد طبیعی Ex. The teacher said it was physically impossible for a whale to swallow a human. معلم گفت طبق قواعد طبیعی غیر ممکن است که یک وال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور مختصر Ex. In a grade school lesson, a teacher was explaining a little bit about whales. معلمی هنگام تدریس در یک مدرسه ابتدایی به طور مختصر د ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Expelled from somewhere از جایی رانده شدن Ex. Adam and Eve would rather have stayed in the Garden of Eden than been expelled from it. آدم و حوا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باغ بهشت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افکار سطحی Ex. He was mouthing big words to hide shallow thoughts. برای نهان سازی افکار سطحی خود، کلمات قلمبه سلمبه بر دهان می راند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم خوب Ex. Mark is really a nice person. You must meet him. مارک واقعا آدم خوبی است. باید او را ببینید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهل مرکب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجبار خودجوش اجبار خودخواسته

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ sth cross one's mind چیزی به ذهن کسی خطور کردن Ex. What was the first thing that crossed your mind when you won the prize? وقتی جایزه رو بردی اولی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با عشق وعلاقه Ex. the dog came up and nosed her affectionately. سگ جلو آمد و با عشق و علاقه او را بو کشید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اکسیژن کمکی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

به دام انداختن Ex. A storm stranded many climbers near the summit and killed eight people. طوفان کوهنوردان زیادی را در نزدیکی قله به دام انداخت و ج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه برای روان شدن ترجمه باید "در نزدیکی ِ . . . " ترجمه کنید. A storm stranded many climbers near the summit and killed eight people. طوفان کوهنور ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. May 10, 1996 was the deadliest day in Everest history. دهم ماه می سال ۱۹۹۶ مرگبارترین روز در تاریخ اورست بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم اکنون Ex. A lot of houses are being built in New York at the moment. هم اکنون خانه های زیادی در حال ساخته شدن در نیویورک هستند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به . . . رسیدن Ex. When two people cooperate with each other, they come up with better ideas. وقتی دونفر با هم همکاری می کنند، به ایده های بهتری می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Cooperate with each other Ex. When two people cooperate with each other, they come up with better ideas. وقتی دونفر با هم همکاری می کنند، به اید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نباید فراموش کنیم که. . .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Be all the same شبیه هم بودن Ex. Sharks are not all the same. همه کوسه ها شبیه هم نیستند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Our team tried hard, but lost the game. تیم ما سخت تلاش کرد، اما بازی را باخت.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوقات خوشی داشتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسبله ماهی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نام متیو ( Matthew ) به صورت خودمانی: متی ( Matty )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظام تجارت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نجات ِ . . . Ex. Saving nature نجات طبیعت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از یه جایی به بعد After a while, you don't even bother to be upset! از یه جایی به بعد حتی حوصله ی ناراحت شدنم نداری!

پیشنهاد
٠

کسی را با چیزی مواجه کردن Streets that follow like a tedious argument Of insidious intent To lead you to an overwhelming question . . . خیابان های ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

توان کاه Streets that follow like a tedious argument Of insidious intent To lead you to an overwhelming question . . . خیابان هایی که ادامه می یا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی این کلمه می تواند " تخت عمل/تخت معاینه در مطب [یا به اختصار تخت مطب] " باشد. Ex. A patient etherized upon a table بیماری بیهوش بر تخت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گسترده شدن When the evening is spread out against the sky اینک که شب گسترده می شود بر آسمان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طرح یک ادعا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر طبقات

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الگوی فرآیندی مدل پروسه ای

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الگوی تطبیقی مدل مقایسه ای

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الگوهای نظری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنامه ریزی هیجانی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محدوده ی . . . Ex. Determine the scope of your project! محدوده ی پروژه خود را تعیین نمایید!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرفه ی مترجمی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناحیه روستا نشین

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوفرهنگی Ex. Frontier areas are usually bicultural. نواحی مرزی معمولا دو فرهنگی هستند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیاده سازی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطالعات رفتاری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطالعات کارگاهی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آموزش و تربیت مترجم شفاهی *** تربیت مترجم کتبی translator training

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطالعات جامعه شناختی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطالعات زبانشناختی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطالعات رفتاری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطالعات شناختی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصول اخلاقی فردی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قانون نامه های اجرایی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عوامل عقیدتی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه چندرسانه ای

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متون مذهبی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متون تخصصی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متون حقوقی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متون جهانگردی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادبیات کودکان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نثر داستانی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انواع ترجمه

پیشنهاد
٠

ارزیابی کیفیت ترجمه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ With commentary همراه با تفسیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه نشده Ex. Non_ translated texts متون ترجمه نشده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Comparison A and B تطبیق A با B

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اقدام به انجام کاری نمودن Ex. A map for researchers setting out to explore یک نقشه برای پژوهشگرانی که اقدام به کاوش نموده اند

پیشنهاد
٠

حوزه های تحقیقاتی ترجمه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوادث غیرمترقبه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخفیف نقدی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به موجب ِ . . . Ex. Persuant to Article 11 به موجب ماده ۱۱

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجرای آزمون

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فنا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزادانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلزده کردن بیزار کردن مایوس کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆Knowing sth شناخت ِ . . . Ex. Knowing Islam شناخت اسلام

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیر و جوان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای مدت کوتاهی Ex I'd wanna hold you just for a while! میخوام که برای مدت کوتاهی بغلت کنم! 🖋 معنای" مدت کوتاه" از تاثیر just در جمله حاصل شده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را بغل کردن کسی را در آغوش کشیدن Ex I'd wanna hold you just for a while! میخوام که برای مدت کوتاهی بغلت کنم!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایده ابتدایی ایده اولیه Ex. She had an initial idea for the design. او یک ایده ی ابتدایی برای طراحی داشت. Ex. From the initial idea to plan از ای ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرحله ی طرح ریزی

پیشنهاد
٠

آزمون ورودی دانشگاه که در ایران به کنکور موسوم است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[متون رسمی] فساد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

☆ Give someone false hope به کسی امید واهی دادن Ex. She gave me false hope for months and then married someone else. ماه ها بهم امید واهی داد اما ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنده ها Ex. Pay attention to alive people, the dead are fine. . . ! هوای زنده ها رو داشته باشید، مرده ها حالشون خوبه. . . !

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه چیز خود را دادن از همه چیز خود گذشتن همه چیز خود را فدا کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ممکن است. . . Ex. Arguing with children can be risky! ممکن است بحث و جدل با بچه ها خطرناک باشد! Ex. Only a special group of sharks can be dangero ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بحث و جدل با . . . Ex. Arguing with children can be risky! ممکن است بحث و جدل با بچه ها خطرناک باشد!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆But this is reality! اما واقعیته اما واقعیت داره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پذیرفتنش سخته

پیشنهاد
٠

مسیر زندگی خود را عوض کردن Ex. If you aren't excited about waking up every morning, then you need to shift the direction of your life. اگه از اینک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر قول خود زدن Ex. You went back on your word. . . زدی زیر قولت. . .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همینجوری که هستی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حس مهم و با ارزش بودن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حس عادت The Little Prince: They say that some loves are not love, they are madness. Fox: A love without madnesss is not love; It's just a feeling ...

پیشنهاد
١

لذت ببر که دنیا دو روزه!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی بافت جمله معنا و بار منفی دارد، می توانید به این صورت ترجمه کنید👇 از دست ِ . . . Ex. My heart turned to ashes because of the people! از دست ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆Turn to ashes خاکستر شدن تبدیل به خاکستر شدن Ex. My heart turned to ashes because of the people! از دست آدما قلبم خاکستر شده!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرهم Ex. Time had no cure for pain! زمان، مرهمی برای دردها نداشت!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ترجمه غیر رسمی - - - > خر شانس Ex. Money is for lucky people! پول مال آدمای خرشانسه!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا آخر عمر I remember one day I thought I would have you for the rest of my life یادمه یه روز فکر میکردم تا اخرِ عمر دارمت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Defeat sth/sb حریف چیزی یا کسی شدن Ex. Shadows can't defeat the sun! سایه ها حریف آفتاب نمی شوند!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال در بافت ادبی👇 𝗬𝗢𝗨'𝗥𝗘 𝗖𝗢𝗡𝗡𝗘𝗖𝗧𝗘𝗗 𝗧𝗢 𝗠𝗘 تو وصله ی جون منی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از پس چیزی بر آمدن Ex. I can't tolerate your absence. . . ! از پس نبودنت بر نمیام. . . !

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیادی It's stupid to be good so much! زیادی خوب بودن احمقانه است!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

یه عالمه Ex. So many lonely people in a crowded world! یه عالمه آدم تنها، تو یه دنیای شلوغ!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Office of Public Engagement and Environmental Education ( OPEEE )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

☆ در ساختار enjoy doing sth می توانید معادل like در نظر بگیرید. Ex. Unlike you, I enjoy reading novel. بر عکس تو من از رمان خوندن خوشم میاد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی بها Ex. Be expensive not free! گرون باشید، نه بی بها!

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Mrs Tatcher will be seeking to narrow the gap between the King and the Israelis. خانم تاچر در صدد خواهد بود تا شکاف موجود بین پادشاه و اسرائیلی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکاف/اختلاف را کمتر کردن Ex. Mrs Tatcher will be seeking to narrow the gap between the King and the Israelis. خانم تاچر در صدد خواهد بود تا شکاف مو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجددا ابراز کردن

پیشنهاد
٠

خبرنگار سیاسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

[در مورد خبر، بیانیه و . . . ] به اطلاع عموم رساندن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدت کوتاهی قبل از انجام شدن Ex. The prime minister's day to day engagements are being announced only at short notice, and precise timings are not b ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنترل اوضاع را به دست گرفتن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جناح رقیب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به وقت گرینویچ This is London. . . Nine hours Greenwich Mean Time. این جا لندن است. . . ساعت نه به وقت گرینویچ.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کار رفته در. . . استفاده شده در. . .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

[در متون ادبی/مذهبی] شکیبایی کنید

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدت اعتبار دوره اعتبار

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ گاه باید به صورت جمله ترجمه شود. ☆ با توجه به بافت زمانی باید از فعل کمکی مناسب استفاده شود . فایده ای ندارد/نداشت بی فایده است/ بود

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را کتک زدن Ex. When he called me a thief I promptly hit him. وقتی مرا دزد خطاب کرد، بی درنگ او را کتک زدم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موبر

پیشنهاد
٠

نام کسی را در روزنامه چاپ کردن اسم کسی را در روزنامه ها آوردن Ex. He became famous and had his name in the newspaper. او مشهور شد و نامش را در روز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به مصدری که بعد از این فعل می آید، می توان ترجمه را در قالبی شبیه به جمله ی زیر انجام داد👇 Ex. He went on to say that he would not resign a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاربرد در ساختار زیر👇 How a long time you have been ! چقدر طولش دادی!

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به ذهن کسی رسیدن به نظر کسی رسیدن Ex. I kept thinking until something came to my head. آنقدر فکر کردم تا موضوعی به ذهنم رسید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

⚠️ در ترجمه گاه می توان پیش از معنای " مصدر ing دار" از " آنقدر " استفاده کرد. Ex. I kept thinking until I found the answer . آنقدر فکر کردم تا ب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال برای ترجمه ای متفاوت👇 Ex. There is representative law_making in most countries. در اغلب کشورها قانونگذاری توسط نمایندگان مجلس انجام می شود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از طریق مذاکره Ex. The two countries want a negotiated settlement of their differences. دو کشور خواستار حل اختلافهایشان از طریق مذاکره هستند.

پیشنهاد
٠

حل اختلافات

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Be in power قدرت را در دست داشتن Ex. The army has been in power in Chile for many years. ارتش در شیلی سالها قدرت را در دست داشته است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدی تر Ex. They asked the U. N to take stronger action than a simple condemnation of South Africa. آنان از سازمان ملل خواستند تا فقط به محکومیت آفر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه بهتر از به جای ترجمه وصفی[= نگاه پشت سری] درقالب یک جمله نوشته شود تا ترجمه ای روان بدست آید👇 Ex. Joe ran to his mother without a backward look ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس روی کردن پسرفت کردن دچار پسرفت شدن Ex. The country's economy has gone backward. اقتصاد کشور دچار پسرفت شده است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. No potato please; I've been trying to slim this week. ترجمه تحت اللفظی: لطفا سیب زمینی سرو نکنید؛ این هفته سعی می کرده ام لاغر شوم. ترجمه صحیح ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⚠️ با اینکه معنی قید hopelessly "نومیدانه" یا "به نحوی ناامید کننده" است اما همیشه با همین ترجمه های تحت اللفظی نمی توان یک ترجمه ی روان انجام داد. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کاربرد در ساختار زیر توجه کنید👇 subject * to be verb* contional *on مشروط بر این است که. . . Ex. The Soviet offer was conditional on the Ame ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

در ساختار زیر هم کاربرد دارد👇 ☆ It is habitual about someone عادت داشتن. . . Ex. It is habitual about him to stay up late. او عادت دارد تا دیرو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

چیزی نمانده بود Ex. I barely missed falling into the well. چیزی نمانده بود داخل چاه بیفتم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

⚠️ترجمه ی تحت اللفظی "عادت داشتن" یا اضافه کردن "قبلا" به ترجمه مناسب نیست. به مثال زیر توجه کنید👇 You are not what you used to be اگر بخواهیم این ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قواعد گشتاری در زبانشناسی به قواعدی اشاره دارد که بر روساخت زبان نظاره می کند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیرساخت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Run to someone به طرف کسی دویدن Ex. Joe ran to his mother without a backward look. جو بدون اینکه به پشت سرش نگاه کند به طرف مادرش دوید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. He is sincere; he speaks as he thinks. او صادق است؛ دل و زبانش یکی است .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عقیده من

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

در مونده Ex. I was broke. Jobs hard to find. من درمونده بودم، کار مشکل گیر می اومد. ( ترجمه کوتوله /علی خزاعی فر )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشکل گیر آمدن Ex. I was broke. Jobs hard to find. من درمونده بودم، کار مشکل گیر می اومد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این فعل اغلب به صورت منفی و در قالب معانی مختلف ترجمه می شود👇 Ex. No grown man works in a hospital if he can help it. هیچ آدم عاقلی تا مجبور نباش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

* آدم عاقل Ex. No grown man works in a hospital if he can help it. هیچ آدم عاقلی تا مجبور نباشه تو بیمارستان کار نمی کنه. * مرد بالغ Ex. The ...

پیشنهاد
٠

کسی را به حال خویش رها کردن Ex. . . . . and left the nation to its own resources. . . . . . . و ملت را به حال خویش رها کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زندگی در شهر Ex. He still lives under the illusion that country life is superior to town life. او هنوز دچار این توهم هست که زندگی در روستا از زندگی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زندگی در روستا Ex. He still lives under the illusion that country life is superior to town life. او هنوز دچار این توهم هست که زندگی در روستا از زند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با فعل live هم به کار می رود و می تواند به این صورت ترجمه شود: دچار این توهم بودن که. . . Ex. He still lives under the illusion that country life i ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشرفت شخصی

پیشنهاد
٠

کسب مدارج علمی بالاتر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنجکاوی ذاتی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فعالیت بشری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسافر فضول Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ejected from the vehicle! بیش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همانطور که می دانیم Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ejected from the veh ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ معمولا با افعال to be به کار می رود. Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و حتی ممکن است Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ejected from the vehicle! ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ make your contribution در انجام کاری سهیم بودن در امری سهیم بودن Ex. You can make your contribution in a number of ways. شما می توانید به چندین ر ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ make a contribution to sth کمک به چیزی Ex. The aim of Translation Studies research is therefore to make a contribution to the field. بنابراین هدف ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. The sum of our knowledge مجموع دانش ما

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارزیابی کیفیت کیفیت سنجی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با آگاهی از اینکه. . . با آگاهی از این موضوع که . . .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. This field can present the inecxperienccd researcher with a bewildering array of topics. این رشته می تواند محقق بی تجربه را در مقابل مجموعه گیج ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قصد داشتن تا. . . Ex. He aims to build a new house. قصد دارد تا خانه ای جدید بسازد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Have a basic familiarity with sth آشنایی اولیه با چیزی داشتن Ex. It is not an introduction to Translation Studies as such; we assume that readers ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی بین یک جمله ی منفی و یک جمله ی مثبت قرار می گیرد، "بلکه" ترجمه می شود👇 Ex. This book is not an introduction to Translation Studies as such; we ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صورت کتبی به صورت مکتوب

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صورت شفاهی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاربرد در ساختار مجهولی required to do sth : نیاز به انجام کاری داشتن Ex. This book is intended as a guide for students who are required to underta ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسافرت خوش بگذره!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را از خود بی خود کردن Ex. It was her voice that really moved him. این صدای او بود که مرد را به راستی از خود بی خود می کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Ex. He looked at her lying there, entranced by her sensuous curves, her golden glow. مرد، مجذوب انحناهای وسوسه انگیز اندام و برق طلایی اش، به او که ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گاه به دستگاه و تجهیزات بیمارستانی اشاره دارد که به بدن بیمار متصل است. Ex. Alex's father died. The nurse entered the room, started unplugging equi ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فیلم وسترن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با ضعف و بی حالی Ex. Weakly, I asked, " where am I ?" She said, " Hospital" با ضعف و بی حالی پرسیدم: "کجا هستم؟" زن گفت: " بیمارستان"

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه این صفت به صورت قید ترجمه می شود: با خجالت Ex. " Sorry!" I said, embarrassed. با خجالت گفتم:" ببخشید!"

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆With a glare با نگاهی تند

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه برای روان تر شدن ترجمه یک اسم در نظر گرفته می شود. برق ِ . . . Ex. The last thing he saw was flashing mandibles. آخرین چیزی که مرد دید، برق آ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

☆ اگر پیش از یک صفت دیگر قرار گرفته باشد، به عنوان یک تشدید کننده می تواند " بدجوری" ترجمه شود. Ex. You're awful quite! بدجوری ساکتی!

پیشنهاد
٠

یک دست خود را دور کسی حلقه کردن دست خود را دور گردن/کمر کسی انداختن Ex. She put an arm around him. زن یک دست خود را دور او حلقه کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Last night was fun! دیشب خوش گذشت!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این صفت بهتر است به صورت جمله ترجمه شود: به خوبی امتحانش را پس داده است/بود . Ex. Alex's special talent was well_ tested استعداد خاص الکس به خوبی ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرح مختصر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارواح خبیث

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کاربرد این عبارت در اصطلاح زیر توجه کنید: It is a steal for you "برای تو خیلی زیاد است" یا به طور عامیانه تر "از سرت هم خیلی زیاده"

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

به چیزی تلنگر زدن Ex. He tipped flask o'drink. مرد به فلاسک نوشیدنی اش تلنگری زد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دعای مریم مقدس

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و بقیه ی قضایا

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوراخ سوراخ از سوزن به خاطر تزریقات سوراخ سوراخ شده Ex. Three hours ago, we buried my cousin, 23, needle _ tracked arms. سه ساعت پیش عموزاده ام را ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیگه لازم نیست نگران باشی!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی به صورت یک فعل مرتبط با نامه و نامه نگاری به کار رفته است، می توان آن را مترادف write در نظر گرفت و به این صورت ترجمه کرد: Ex. Hundreds of enve ...

پیشنهاد
٠

Definition: If you say it serves someone right when something unpleasant happens to them, you mean that �it is their own fault and you have no sympat ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارِ درستی است!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در فقدان کلمات

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با قدم هایی لرزان وارد شدن Ex. The old man shuffled in the park. پیرمرد با قدیم هایی لرزان وارد پارک شد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در را باز نگه داشتن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واقعا نازنین Ex. He's only 64 and a doll! او شصت و چهار سال دارد و واقعا نازنین است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to visit somewhere = به جایی سفر کردن Ex. Mom, 76 and alone, suddenly decided to visit Europe. مادرم هفتاد و شش ساله و تنها بود، ناگهان تصمیم گرفت ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در بافت مربوط به مراسم ازدواج به این صورت ترجمه می شود: دست عروس را به دست داماد دادن عروس را به داماد سپردن Ex. Eyes glistening, he kissed her chee ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. He kissed her cheek softly. مرد با ملایمت گونه ی دختر را بوسید.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روزگاری Ex. At one time he had been her idol. روزگاری او محبوب دختر بود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خیلی کوچک Ex. He'd known her since she was very young. مرد او را از زمانی که دختر خیلی کوچکی بود می شناخت.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهمانی دهنده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

که به زودی قرار است/ بود . . . Soon to be fumigated house خانه ای که قرار بود به زودی سمپاشی شود. ☆ انتخاب فعل " است" یا "بود" بستگی به زمان کلی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Other names: structural fumigation whole house fumigation Definition: A toxic gas called sulfuryl fluoride is used to control bed bugs, termites, a ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Other names: tenting whole house fumigation Definition: A toxic gas called sulfuryl fluoride is used to control bed bugs, termites, and other struct ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Don't stare at people like that, it's rude! این طوری به مردم زل نزن، بی ادبانه است!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی ادبانه است! Ex. Don't stare at people like that, it's rude! این طوری به مردم زل نزن، بی ادبانه است!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

من فقط یک نفرم ☆ زمانی گفته می شود که فرد به تنهایی مجبور است مسئولیت های مختلفی را قبول کند، اما در عین حال از او می خواهند که کارهای دیگری هم انجام ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ در جواب حرفی به کار می رود که بسیار بدیهی است، بنابراین لحن کلام به نوعی همراه با عصبانیت است که می توان این تاکید و عصبانیت را با آوردن ضمیر نشان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرارمونم همین بود!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ مثلا در بازی وقتی هم تیمی حرکتی می کند که به نفع کل تیم باشه، ممکنه بهش بگن that's it یعنی خوبه! کارِت حرف نداشت! عالی بود!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

رانندگی کردن به سمت خانه Ex. Well, I was driving home, and I kept on going. خب، من در حال رانندگی به سمت خانه بودم و به راهم ادامه دادم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمی خواستم این طور بشود!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسیم ملایم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کاربرد این عبارت در اصطلاح زیر توجه کنید. ( برای بیان نتیجه ای غیر منتظره ) Look at me now ببین حالا من به کجا رسیده ام

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اما چه فرقی می کند؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. They just gave us our grades and sent us on our way. آنها فقط به ما مدرک دادند و فرستادند دنبال کارمان.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آلوده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی فایده بودن Ex. College was a breeze. دانشگاه بی فایده بود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال برای ترجمه "چنین" Ex. Don't carry in stuff like this! لطفا چنین چیزهایی را همراه خود نیاورید!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیزی را با خود آوردن چیزی را همراه خود آوردن چیزی را با خود حمل کردن Ex. Don't carry in stuff like this! لطفا چنین چیزهایی را همراه خود نیاورید!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داشتم می گفتم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستور از بالا آمده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک رشته مروارید

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای اجناس گاه به معنی" قاچاقی" است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدای بزرگ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باد شبانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این درست نیست!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمین پوشیده از چمن یا به اختصار " زمین چمن"

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه دو دادن Ex. Our first - grade class raced during recess. شاگردان کلاس اول مدرسه ی ما زنگ های تفریح مسابقه دو می دادند.

پیشنهاد
٠

تا آخر دنیا تا ابد Ex. Looking into the boy's eyes, the girl said, " I wish we could be lovers until the end of the world. " دختر به چشم های پسر جوا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عشق جوانی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر آورده کردن آرزو " Ex. For freeing me, " said the genie, "I will grant you each a wish. " غول چراغ جادو گفت: اگر آزادم کنید یک آرزوی هر کدام از شم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوش برخورد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک سال ِ تمام Ex. As a child, she dreamed of wolves. They chased her each night for one year. وقتی بچه بود گرگ ها را در رویا می دید. آنها یک سال تم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محکم گذاشتن محکم جا دادن Ex. He slammed home the blade. محکم تیغه ی چاقو را در غلافش گذاشت.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در ارتباط با چاقو، شمشیر و . . . منظور از "home" همان"غلاف" است. Ex. He slammed home the blade. محکم تیغه ی چاقو را در غلافش گذاشت.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلند شدن صدای ترمز ماشین

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوچک اندام و ظریف ریزنقش

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. That Earth deserved no better than Galactic extermination. زمین سزاوار چیزی جز نابودی کهکشانی نبود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهمیت دادن Ex. The things they held of import. چیزهایی که به آن اهمیت می دادند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به آسانی می توان دریافت که . . .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاید امیدی باشد!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهامت کاری را پیدا کردن Ex. Last night was the first time I had the nerve to stand up and say. "No!" دیشب برای اولین بار شهامت پیدا کردم تا بلند شوم ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنبال کسی یا چیزی گشتن Ex. Recently, I checked around. تازگی ها دنبال آنها گشتم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

من آمدم! Honey, I'm home! I bought a new guitar. عزیزم من آمدم! یک گیتار جدید گرفتم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرزوی ِ . . . Ex. Everything but desire to be held همه چیز جز آرزوی در آغوش کشیده شدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالهاست که . . . Ex. He hasn't touched me in years. سالهاست که مرا نوازش نکرده است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آثار تزریق کبودی و جای زخم ناشی از تزریق ( خصوصا تزریق مواد مخدر و هروئین )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاک کردن Ex. She polished her glasses. زن شیشه های عینکش را پاک کرد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دقیق Ex. "Eight stab wounds, eight corpses, zero clues, " sighed the inspector, " He's neat, efficient. " کارآگاه آهی کشید و گفت: " هشت ضربه چاقو، ه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Work magic شعبده بازی کردن Ex. Carmine the Magnificent was indeed magnificent as he worked his magic. کارمین شگفت انگیز در وقت شعبده بازی جادوگری ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آینده Ex. Subsequent generations نسلهای آینده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

چه وحشتناک! A road kill? Gross! جسد؟ چه وحشتناک!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شایعه شده که . . .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باید جالب باشه!

پیشنهاد
٠

بودنت بهم آرامش میده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محتاج چیزی بودن Ex. My soul needs your existence. روحم به بودنت محتاج ِ

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

زود بالا آمدن ( سبزه، گیاه و . . . ) Ex. Weeds grow fast but they don't have roots. علف هرز زود بالا میاد اما ریشه نداره!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارزان تر شدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنها چیزی که . . .

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی در بافت زمانیِ حال به کار می رود می تواند به این معنی باشد: نمی توانم خودم را عوض کنم Ex. Collecting money is my life. Never could change. پو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یادداشت گذاشتن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ به صورت فعل عبارتی تفکیک پذیر هم به کار می رود. Ex. She awoke first; cleaned me out. او زودتر بلند شد، دار و ندارم را برد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی خاصیت بودن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را برای رقص دعوت کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

☆Shuffle to something به چیزی تکیه کردن Ex. He shuffles to my locker. به قفسه ی من تکیه می کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می تواند مخفف of مالکیت باشد و با یک آپاستروف به اسم بعدی متصل شود. Ex. Flask o' drink فلاسک نوشیدنی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به چیزی تلنگر زدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

او خود را از دیدش پنهان کرد * به طور کلی ساختار" . . . hide from" را می توان با ضمایر یا کلمات دیگر هم به کار برد: Ex. We hid from the exploratory s ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همنوعان Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کسی دلبستگی پیدا کردن Ex. I learned from them, and grew to love them. از آنها آموختم و به آنها دلبستگی پیدا کردم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را به جمع خود راه دادن Ex. Benign creatures who took me in. موجوداتی مهربان که مرا به جمع خود راه دادند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس کارش را تمام کن!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. For a thousand years, the mighty redwood grew into a majestic beauty در طی هزار سال، درخت ماموت سرخ چوب زیبایی باشکوهی پیدا کرده بود.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور از دسترس همه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرفتار در . . . Ex. Nine years, stranded on a forgotten moon of Uranus نه سال گرفتار در یکی از قمرهای فراموش شده ی اورانوس.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از . . . . . هیجان زده شدن Ex. We're very excited about returning home. از بازگشت به وطن خیلی هیجان زده ایم.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفر خوش سفر به سلامت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستون متوفیان در روزنامه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تغییرات

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسی را نصیحت کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با درماندگی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

از جا برخاستن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آن روز صبح

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکست خورده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دیدنت خوشحالم

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

پَرت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیلی ساده است!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اول از همه Ex. They should have looked here first! باید اول از همه اینجا را می گشتند!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اینقدر خنگ بودند؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیج ها خنگ ها

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعتراف کردن Ex. Finally, they'd all say he could play the game better than anyone. عاقبت همه ی آنها اعتراف می کردند که او بازی را بهتر از هر کس دیگ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهترین Ex. Very best place to hide بهترین جا برای پنهان شدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابی Ex. At last he would really show them. بالاخره حسابی نشونشون می داد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داستان پشت پرده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پای خود را بر روی چیزی فشار دادن Ex. He stepped harder on the accelerator. مرد محکم تر پایش را روی پدال گاز فشار داد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Ex. Perspiration trickled down his neck. دانه های عرق از گردن مرد فرو می ریخت.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرو ریختن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زود باش!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتفاق بدی افتاده؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگار برای هیچکس مهم نیست!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Ex. She sat there silently. زن ساکت سرجایش نشست.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با کسی/چیزی آشنا بودن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به زمان می تواند به صورت بند موصولی ترجمه شود: در بافت حال: که دارد از راه می رسد در بافت گذشته: که داشت از راه می رسید Ex. The street ligh ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه به" شب" اشاره دارد The chill of darkness سرمای شبانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشنایی چراغ های خیابان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Came a wail صدای شیونی بلند شد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به جایی گریختن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی اندازه بزرگ شدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرد کسی یا چیزی حلقه زدن دور کسی یا چیزی جمع شدن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمزمه کنان

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای انجام کاری فرصتی در کار نیست

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنجیدن Ex. The artist stood back to view the geometric precision of his latest creation هنرمند عقب رفت تا تناسب هندسی آخرین اثرش را بسنجد.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تناسب هندسی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیلی دیر شده دیگه کار از کار گذشته

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وای

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مجذوب کننده Ex. The power of her hypnotic eyes نیروی مجذوب کننده ی چشمانش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیزی/ کسی را در رویا دیدن Ex. As a child, she dreamed of wolves. وقتی بچه بود گرگ ها را در رویا می دید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

*Give someone a closer look از نزدیک به کسی نگاه کردن Ex. Come! Give me a closer look. بیا از نزدیک به من نگاه کن.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیره؛ ویژگی چشمانی که بدون حرکت مانده Ex. Those unblinking eyes! آن چشمان خیره!

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر بر آسمان ساییدن Ex. Deep in the woods, trees filled the sky. در اعماق جنگل درختها سر بر آسمان ساییده بودند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

از عصبانیت منفجر شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خیالاتی شدن Ex. Old lady thinks. . . . این خانم پیر خیالاتی شده. . . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباسهای آویزان به جالباسی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساعت های با هم بودنمان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پناه بردن به سرنوشت

پیشنهاد
٠

گاه به جای "برای انجام کاری وقت داشتن یا فرصت انجام کاری داشتن" فقط" توانستن" ترجمه می شود. Ex. I doubt he has time to read this letter. فکر نمی ک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ساعت ها پیش Ex. He'd been struck by a driver long gone. ساعت ها پیش راننده ای با او تصادف کرده و در رفته بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در رفتن Ex. He'd been struck by a driver long gone. ساعت ها پیش راننده ای با او تصادف کرده و در رفته بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر گاه در معنای "به جایی رفتن" است، از ساختار زیر استفاده می شود: Subject*to be verb*on my way* to *place Ex. I'm on my way to a goddamn party. من ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه فقط به همان اتاق مخصوصی اشاره دارد که که فرد اغلب اوقاتش را در آن می گذراند بنابراین می توان در ترجمه صفت ملکی مناسب را اضافه کرد Ex. He takes d ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاموش شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به صدا در آمدن Ex. A machine gun chatterd briefly. مسلسلی زمانی کوتاه به صدا در آمد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غوغا Ex. The sound of battle غوغای جنگ

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

گاه " در میانِ . . . " ترجمه می شود. Ex. His friend's voice echoed in his ears above the sound of battle در میان غوغای جنگ صدای دوستش در گوشش پیچید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقت ِ . . . است Ex. It's time for dinner! وقت شام است!

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در گوشش پیچید Ex. His father's voice echoed in his ears. صدای پدرش در گوشش پیچید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی هیچ تفاوتی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبزه های گورستان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالها بعد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در گذشتن/ از این جهان رفتن Ex. Years later, each had moved on. سالها بعد هر دو از این جهان رفتند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

قدم زنان عبور کردن قدم زنان و آهسته از جایی دور شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احمق نشو!

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خالی از جمعیت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخشش نور غروب

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزاحم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرایط برای او خوب است یا به طور عامیانه تر: خوش به حالشه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نه چندان خوب

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ در داستان یا گزارش برای اشاره به مضمون متنی که روی پاکت نامه، جعبه هدیه و یادداشت یا کارت متصل به آن نوشته می شود، از it reads/it read استفاده می ش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مفیستوفلس نامی است که در ادبیات فولکلور آلمانی به شیطان داده اند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خبیث Ex. Wretched souls ارواح خبیث

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در ساختار زیر هم کاربرد دارد: ☆Be passionately interested in someone به کسی بسیار علاقه داشتن کسی را خیلی دوست داشتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تنومند Ex. A large woman زنی تنومند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

[وسایل نقلیه] سوار شدن Ex. He climbed into cab gasping. مردنفس زنان سوار تاکسی شد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به عنوان صفت: نفس زنان Ex. He climbed into cab gasping. مردنفس زنان سوار تاکسی شد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که روپوش سفید به تن دارد Ex. Suddenly I saw a white uniformed nurse on the road ناگهان در جاده پرستاری را دیدم که روپوش سفید به تن داشت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنها توی خانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

⚠️ Ax_ murderer

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ دقت شود که pal با یک کاما از کلمه ی قبل و بعد از خودش جدا می شود و می تواند به معنی" رفیق" هم باشد. Ex. Hey, pal, who you talking to back there? ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جلوی کسی را گرفتن Ex. I just tried to stop you! من فقط سعی کردم جلوی تو رو بگیرم!

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[عامیانه] چی می گی؟!

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوب زدیش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاملا روشن بود که . . . مثل روز روشن بود که . . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیرت زده Ex. John was sitting there, his mouth open in shock جان حیرت زده و با دهانی باز آنجا نشسته بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[مربوط به دادگاه] در جایگاه شهود نشستن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این ترکیب گاه به صورت کامل نوشته می شود: All eyes focus on someone/something همه ی چشم ها/نگاه ها به کسی/چیزی دوخته شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ همان جمله ی معروفی که در دادگاه ها شنیده می شود: نظم دادگاه را رعایت کنید!

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وارد شدن Ex. The next witness was walking through the courtroom door. شاهد بعدی داشت از در دادگاه وارد می شد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طرف جایی به راه افتادن Ex. He headed for the road. مرد به طرف جاده به راه افتاد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلمرو امن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به جهنم به درک

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر لحظه تاخیر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محبوس در میانِ . . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قطعات درهم شکسته ی هواپیما یا . . . در تصادف

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حسابی از [ خوراک، غذا و . . . ] خوردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوش خوردن با بقیه ی افراد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیگه بسه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخ

پیشنهاد
٠

انگل جامعه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بد نیست که . . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیاد طول نمی کشد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگاه خود را پایین انداختن و به چیزی خیره شدن Ex. The two policemen gazed down at him دو پلیس نگاه هایشان را به پایین انداختند و به مرد خیره شدند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفتار کسی به یکباره عوض شدن Ex. Invitations mailed. But he's acting strange. کارت دعوت ها همه فرستاده شدند. اما ناگهان رفتار مرد عوض می شود .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تب و تاب ازدواج

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محتضر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روزهای آخر حیات

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واسطه ازدواج

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واسطه ازدواج

پیشنهاد
٠

به ذهنیت کسی پی بردن

پیشنهاد
٠

به قلب کسی راه یافتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بر لب نشستن Ex. A bitter smile emerged لبخندی تلخ بر لبانش نشست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قبلا اینطور نبود

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با چهره ای در هم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

لبخندزنان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابله

پیشنهاد
٠

با کسی جدل کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غرقِ خون Ex. The body in the pool of blood جسد غرق خون

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کف اتاق افتادن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غرق در خون

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با دیدن چیزی چهره در هم کشیدن Ex. The detective grimaced at the ghastly sight of the young girl, bloody beneath the full moon کارآگاه پلیس با دیدن ظ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی اختیار پرسیدن Ex. Why were your other relationships so short?She wondered aloud as they walked همانطور که قدم می زدند زن بی اختیار پرسید: چرا هم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مجذوب Ex. He was gorgeous. She was thrilled, but puzzled مرد جذاب بود. زن مجذوب اما سردرگم

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. When she leapt to rescue me, and remembered she couldn't swim, I got out وقتی برای نجات من خود را به آب انداخت و به یاد آورد بلد نیست شنا کند، از ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت فعلی می تواند به معنی غرق شدن هم باشد Ex. She saw me, floating face down, like a giant fly marooned in Jell_O زن مرا دید، شناور با چهره ای د ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با گام های متزلزل حرکت کردن Ex. She stumbled out زن با گام های متزلزل بیرون دوید

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

متورم Ex. You'll find my bloated body in the pool سرانجام جسد متورم مرا در استخر پیدا می کنی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

از پارچه پوشیده شده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوندگان Ex. His world is joggers, changing seasons, passing cars, Rita's ghost دنیای او از دوندگان، تغییر فصل ها، عبور اتومبیل ها و روح ریتا ساخته شد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صورتحساب ها را پرداختن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواستن Ex. He doesn't care to leave the room نمی خواهد از اتاق بیرون برود

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده کردن Ex. He doesn't care to leave the room, or know who furnishes meals نمی خواهد از اتاق بیرون برود، یا بداند چه کسی غذا را آماده می کند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فجیع Ex. Brutal murder قتل فجیع

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کنارِ . . . Ex. Since Rita's brutal murder, Carter sits at the window کارتر از زمان قتل فجیع ریتا کنار پنجره می نشیند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبز _ آبی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به حالت اول برگشتن Ex. Muscles rippled under the blue_ green scales as the dragon stretched, then relaxed وقتی بدن اژدها کش می آمد، عضلات در زیر فل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبخند بر لب Ex. She turned to the groom with a smile and repeated the words, I do زن لبخند بر لب رو به داماد کرد و این کلمات را تکرار کنان گفت: قبول ...

پیشنهاد
٠

به ذهن کسی راه پیدا کردن Ex. Wild thoughts of flight flashed through her mind درباره ی فرار، افکار دیوانه واری به ذهنش راه پیدا کردند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدرت تسلط Ex. Control of her own destiny قدرت تسلط بر سرنوشتش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

" از دست رفتن" یا " از دست دادن" Ex. Her freedom would be gone forever, control of her own destiny gone آزادی اش تا ابد از دست می رفت و قدرت تسلط بر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدای بسته شدن Ex. She could almost hear the prison door clanging shut زن حتی صدای بسته شدن درهای زندان را هم می توانست بشنود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از میانِ . . . Ex. Five years ago she plucked a dandelion and bindweed blossom from the grass زن، پنج سال پیش، از میان سبزه ها گل های شکفته ی قاصدک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"گل باز شده" یا به صورت ادبی تر " گل شکفته" Ex. Five years ago she plucked a dandelion and bindweed blossom from the grass زن، پنج سال پیش، از میان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محوطه ی خانه ی متحرک

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به گذشته برگشتن ( Ex You can never go back. ( Jay Bonestell هرگز نمی توانید به گذشته برگردید ( جی بونستل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربه چاقو

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

☆ گاه به همراه chemistry بکار می رود و اصطلاح زیر را می سازد: Their chemistry clicked آنها مجذوب یکدیگر شدند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از کنار هم گذشتن Ex. The two passed in midair این دو در میان آسمان و زمین از کنار هم گذشتند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در مفهوم " دور بودن" ممکن است به این صورت ترجمه شود: آن طرف تر Ex. A few yards away چند متر آن طرف تر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از سر ناامیدی Ex. In despair, he flung himself of the Golden Gate Bridge مرد از سر نا امیدی خود را از بالای پل گلدن گیت به پایین پرت کرد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

می تواند به عنوان فعل عبارتی تفکیک پذیر در ساختار زیر به کار برود: Fling sth off place چیزی را از بالای مکانی به پایین پرت کردن Ex. In despair, he ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه می تواند به معنی" ترک کردن کسی" باشد. Ex. His love had gone عشق مرد ترکش کرده بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

وقتی بعد از "look " صفت قرار گرفته باشد، ممکن است به این صورت ترجمه شود: قیافه/ چهره ای . . . . . پیدا کردن Ex. You're gonna look unforgettable قیاف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گشتن توی چیزی مثلا گشتن توی کیف و . . .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاه دزد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدای رادیو و. . . را بلندتر کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در مورد گفته ها، ناله ها، صداها و . . . بهتر است" نشنیده گرفتن" ترجمه شود. Ex. He ignored her screams for help مرد فریادهای زن را که کمک می خواست نش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زندان Ex. His sentence? Behind the irons محکومیت او؟ زندان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در سختی در رنج و عذاب

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخت هیجان زده Ex. Chip was teed off چیپ سخت هیجان زده بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

فریاد زدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شدت گرفتن Ex. Pandemonium erupted سروصدا شدت گرفت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون ِ هیچ . . . Ex. Incredible! No witnesses! No clues! Who did it?� فوق العاده است. بدون هیچ شاهدی! بدون هیچ سرنخی! چه کسی این کار را کرده؟

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نشانه ی تأکید

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغلوب Ex. It's just that I believe you're finally stumped فقط فکر می کنم عاقبت مغلوب شده ای.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ دقت شود که بعد از این ساختار، فعل دوم به صورت مصدر با to می آید. You don't have the guts to pull the trigger جرأت نداری ماشه را بکشی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در این ساختارهم ممکن است به کار برود: You needn't look so smug لازم نیست اینقدر خودت را بگیری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی از فعل "گذراندن" برای ترجمه ی حالت فعلی این کلمه استفاده می کنید - - - > ماه عسل گذراندن می توانید برای روان تر شدن ترجمه از ضمایر پیوسته استفاد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اگر در بافت عامیانه و در زمان گذشته "dropped dead" به کار رفته باشد، به این صورت ترجمه می شود: یهو افتاد و مرد یه دفعه افتاد و مرد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیگر کارآموز

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تأسف بار Ex. Tragic accidents حوادث تأسف بار

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

به دیدن کسی رفتن Ex. Pay me a visit به دیدنم بیا

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی وقفه Ex. Bell still rang importunately زنگ هنوز بی وقفه می زد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زاییدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در متون مذهبی به هلاکت رسیدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخنان Maxims of Ali سخنان علی ( ع )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

به خصوص از این جهت که . . .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مصرف ِ . . . Ex. Optimal use of water مصرف بهینه ی آب

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنا به خواست شما

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مایل مربع

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیات مالی * توانایی کسب درآمد و ایجاد پتانسیل های درآمدی * قابلیت سرپا ماندن ( یک شرکت ) از لحاظ مالی Ex. A newspaper is usually expected to serve i ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باغ وحش پرث ( یک پارک جانور شناسی در پرث استرالیا ) Ex. The �laughing dove is a resident breeder in �Africa, the� Middle East, � South Asia, and� W ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

در اصطلاح زیر کاربرد دارد: Keep someone at arm's length با کسی خودمانی نشدن Ex. Keep David at arm's length زیاد با دیوید خودمانی نشو

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا لحظه ی . . . Ex. Up to the moment of death تا لحظه ی مرگ

پیشنهاد
٠

Ex. My parents don't approve of my friends والدینم، دوستان مرا تأیید نمی کنند [والدینم، دوستان مرا پسند نمی کنند].

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنگهای کلیسا ناقوس های کلیسا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرد پاک کن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنگ دنگ کردن Ex. The church bell started clanging ناقوس کلیسا شروع کرد به دنگ دنگ کردن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معادل های این صفت می تواند " پَرپَر/ پژمرده" باشد: Ex. Broken blossoms شکوفه های پرپر / شکوفه های پژمرده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Swinging در ترکیب زیر می تواند معنی خاصی داشته باشد: The swinging of the pendulum همانطور که مشخص است در ترجمه ی تحت اللفظی به معنی " نوسان یا رفت و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشان می دهد که . . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماندگار بودن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در جامعه

پیشنهاد
٠

درستی یا نادرستی یک چیز صحت و سقم یک چیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایه و اساس صحیح

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توصیه نمی شود

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان بزرگسال ( دوستانی که سنشان از شما بیشتر باشد، خصوصا زمانی که شما نوجوان باشید اما دوستانی بالغ داشته باشید ) البته به طور کلی می توان معادل " ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسئله ای را حل کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

قابل اعتماد بودن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از تولد تا مرگ از بدو تولد تا لحظه ی مرگ از هنگام زاده شدن تا مرگ از میلاد تا مرگ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محلول موضعی مثل بتادین

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

یکی از این روزها، یکی از همین روزها Ex. come again one day soon یکی از این روزها دوباره بیا.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدرت نظامی Ex. Once again germany flexed its military muscles یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Impressionistic things�: �originate from a person's impressions — their personal feelings, opinions, or instincts. You can also use this adjective to ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقاط قوت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قسمت اعظم ِ. . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عنوان یکی از فیلم های کوتاه لورل و هاردی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از این قاعده مستثنی نیست Ex. To do research is not an exception انجام دادن تحقیق از این قاعده مستثنی نیست.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خودت را گول نزن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دم در/ در آستانه ی در Ex. He greeted me at the door او دم در به من خوشامد گفت Ex. The man at the door مردی در آستانه ی در

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Definition: The quadrille is a dance that was fashionable in late 18th and 19th century Europe and its colonies

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قصه شب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معادل های این واژه می تواند "ویران" باشد. شهر ویران Ex. Broken city

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تازه کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نی قلیون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

☆ دقت شود که حرف اضافه ی این کالوکیشن "on" است و به همراه این حرف اضافه به صورت زیر ترجمه می شود: در مورد چیزی نظر دادن Ex. I would like to make a c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[به قول] عمل کردن Ex. Don't make a promise that you cannot keep قولی ندهید که نمی توانید به آن عمل کنید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قاتل سنگ دل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همدست بودن خصوصا در ساختار be in with someone Ex. You are also in with them توهم همدست آنها هستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با قیافه ای کریه Ex. a withered old female pauper, hideously ugly پیرزنی فقیر با صورتی پر چین و چروک و قیافه ای کریه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

! Happy studying این اصطلاح می تواند در پایان مقدمه ی یک کتاب آورده شده باشد و به این صورت ترجمه شود: مطالعه ی لذت بخشی داشته باشید! از مطالعه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه طلاق

پیشنهاد
١

بخش زیادی از چیزی A good proportion of of my library بخش زیادی از کتابخانه ی من

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[دادگاه] اعضای هیئت منصفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوره ی نویسندگی

پیشنهاد
٠

جای تاسف است که . . . مایه تاسف است که . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حوزه تحقیق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واقعا افتضاح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزاد منشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

و البته ( برای تاکید آورده می شود ) [خصوصا در متون مذهبی]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اداره کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیوارک جان پناه دیوارهای دور بام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گروه ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گروه سنی / محدوده ی سنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دائمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلایل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرتاسر جهان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کوشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نظام آموزشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

To foster. . . موجب ِ . . . شدن Ex. To foster political unification موجب یکپارچگی سیاسی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

* به شکل کامل تر ". . . a cluster of" نوشته می شود و" تعدادی. . . " ترجمه می شود: Ex. A cluster of states تعدادی کشور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چادرنشینان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مطابق با سلیقه خودتان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در برابر چیزی مقاومت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به خود آمدن Ex. 20 minutes later you come round بیست دقیقه بعد به خود می آیید.

پیشنهاد
١

چیزی را عملی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( قید ) با شک و تردید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزارع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هنردرمانی ( Art therapy ) از دیدگاه فیلیپ ویلیامز: انجام فعالیت های خلاق با استفاده از مواد و روش های ( هنری - دیداری - شنیداری ) را هنردرمانی گویند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انرژی درمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهانِ بصری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیره و روشن

پیشنهاد
٠

در جایی کار کردن . Ex. Robin is still on the staff of his hospital رابین هنوز در بیمارستان کار می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خیلی زود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اغلب برای شمارش کتاب به کار می رود: A high volume of books تعداد زیادی کتاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای اشیاء می تواند به معنی "جاگیر" باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چنین می نما ید که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رسانه های نوین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عادات خرید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( دانشگاه/مدرسه و . . . ) نمره الف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با کسی بدرفتاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای سال های متمادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرد خیر انسان نیکوکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو ساختار insist on sth و insist upon sth موازی هستند و هر دو می توانند به این صورت ترجمه شوند: ☆ دقت شود که sth می تواند یک گروه اسمی یا اسم مصدر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصرار نکن! دست از سرم بردار!

پیشنهاد
١

کسی را از خنده روده بُر کردن

پیشنهاد
١

پیچ و خم های روزمره ی زندگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با بی ادبی با وقاحت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان صفت، می توان معادل" سالخورده " را در نظر گرفت: Ex. The old man uncle عموی سالخورده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیهوش Ex. A patient etherized upon a table بیماری بیهوش بر تخت عمل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باشگاه نوجوانان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحمل نژادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش درآمدی بر. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

فاصله گرفتن از چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باهوش بودن Ex. David has brains دیوید باهوش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سمت جایی به راه افتادن Start for somewhere ▪︎ Ex. I started for school very late that morning آن روز صبح، خیلی دیر به سمت مدرسه به راه افتادم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تشکیل خانواده دادن Ex. You should have the guts to start a family باید دل و جیگرشو داشته باشی که تشکیل خانواده بدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی عصبی ام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفات افراد دوستدار محیط زیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فعالیت های زیست محیطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دمت گرم رفیق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میوه ی فاسد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

یکی از معادل های فارسی برای این واژه "در آن سویِ . . . " است: Ex. Alice through the Looking Glass آلیس در آن سوی آینه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار دلخواه من Ex. writing is my cup of tea نگارش کار دلخواه من است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داستان نویسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواستی ( صفت ) Ex. Sorry, we don't have your requested book متأسفیم، ما کتاب درخواستی شما را نداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامه ی شکایت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نویسنده داستان کوتاه داستان کوتاه نویس

پیشنهاد
٠

درباره ی چیزی رای دادن درمورد چیزی قضاوت کردن چیزی را نقد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنداشتم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رنگ واژه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقلیم جهانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تصاویر ماهواره ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مجموع Ex. Totaling up to 14 times در مجموع تا ۱۴ برابر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رویداد های بارشی فعالیت های بارشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ دقت شود که در این ساختار ، کلمه ی بعد از from و to باید هم مقوله باشند مثلا اگر بعد از from از عدد استفاده شود، بعد از to نیز باید یک عدد گذاشته شو ...

پیشنهاد
٠

در شرایط مناسب / در شرایط مطلوب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ این عبارت معمولا با فعل cost همراه می شود و به معنی زیر است: هزینه ی زیادی داشتن، خرج زیادی برداشتن Ex. It costs a pretty penny to boot بهره بردن ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یه جورایی دردسر داره / به نوعی دردسره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا حدود Ex. By as much as 10 to 20 percent تا حدود ۱۰ الی ۲۰ درصد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی را ترتیب دادن Ex. I'm trying to get everything in order before the deadline دارم تلاش می کنم همه چیز را قبل از اتمام موعد ترتیب بدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشغول کاری بودن ?Ex. What kinds of things are you working on مشغول چه جور کارهایی هستی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدگاه مثبتی داشتن / روحیه ی خود را حفظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنترل خود را بر روی کارها حفظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در محاوره و احوال پرسی به این صورت هم ترجمه می شود: همون کارهای همیشگی ?A ) What have you been up to lately B ) Oh, you know, the usual

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از پسش برمیام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

پرداختن به همه ی امور به صورت همزمان Ex. It's hard to juggle everything پرداخت به همه ی امور به صورت همزمان خیلی دشواره.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ بعد از around یک گروه اسمی می آید و این عبارت به این صورت ترجمه می شود: با چیزی کنار آمدن Ex. I'm just trying to find my way around a busy work sch ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ بعد از with یک اسم قرار می گیرد. Ex. Busy with work مشغول ِ کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلام، چطوری! ( محاوره ای / دوستانه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدتهاست. . . Ex. It's been ages since we've seen each other مدتهاست که همدیگر را ندیده ایم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⚠️ یکی از کاربردهای present در حالت verb، استفاده از آن در ساختارهای زیر می باشد: Present someone with something Present something for someone این س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون وقفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد مجاز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رعد و برق قرمز رنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ بعد از with به یک اسم نیاز هست. ترجمه: چیزی را ادامه دادن Ex. If we continue with globalization as it has been managed in the past, the future wil ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرقت از مغازه

پیشنهاد
٠

قسمت های داخلی واگن قطار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

☆ این صفت به همراه حرف تعریف the به این صورت ترجمه می شود: The famous افراد شهیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کمک پزشکی * البته گاه به صورت جمع ( کمک های پزشکی ) ترجمه می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غرور خود را کنار گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

☆ اگر for پیش از نام یک خوراکی آمده باشد، می تواند به صورت زیر ترجمه شود: برای صرفِ . . . Ex. His mother cheered him up by taking him out for ice c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تک تک افراد Ex. Decisions of individuals تصمیمات تک تک افراد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفش های رقص باله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مسئولین حراست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Escort someone - - - > کسی را مشایعت کردن Ex. I was so angry that I shouted at one of the nurses until the security guards came and escorted me out ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حضانت انحصاری حضانت تک والدی * در این نوع از حضانت، سرپرستی کودک به یک والد سپرده می شود. * در متون حقوقی، این عبارت به همراه فعل award به کار می ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محدوده ی قیمت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

☆ این کلمه می تواند در ساختار زیر به کار رود: choose a major رشته ی دانشگاهی خود را انتخاب کردن Ex. My son hasn't chosen a major yet پسرم هنوز رشته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناخوشی جزئی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درد را تسکین دادن درد را کاهش دادن کاهش دادن درد Ex. If you have a minor ailment like a headache, you can take some aspirin to relieve the pain اگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

☆ دقت شود که برای بیان مفهوم ( در انجام کاری به کسی کمک کردن=help someone with something ) قبل از ذکر کردن نام آن عمل ( something ) ، از حرف اضافه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نسبت به سن ــَم/ ــَـت/ ــَـش / ــِـمان ( مان ) / ــِـتان ( تان ) / ــِـشان ( شان ) Ex. for his age نسبت به سنش Ex in Sentence: Joe is almost 19, b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جلو بودن ( در مسابقه ) پیشتاز بودن مقدم بودن Ex. The biker from Australia has the lead, but the bikers from Russia and Peru are close behind دوچرخه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ دقت شود وقتی این عبارت به معنی ( پیشرفت کردن در کار یا درس یا. . . ) به کار می رود، با حرف اضافه ی with همراه می شود. Ex. With just a little effor ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صحنه آرایی نمایش، دکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دقت شود که در این ساختار، به جای sth یک گروه اسمی قرار می گیرد. نحوه ی ترجمه: حاوی . . . بالا * to be low in sth عبارت مخالف آن است: حاوی. . . پایین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یکی دیگر از معانی این کلمه ( اصول ) است: Ex. They are first taught the basic procedures for scuba diving در ابتدا به آنها اصول اولیه ی غواصی با دستگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکی از معانی این عبارت به این صورت است: تا ابد دوام آوردن Ex. No matter how advanced technology gets, it might be impossible for our bodies to go on ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرحله ی آزمایشی/دوره ی آزمایشی Ex. Sea trial is the testing phase of a watercraft including boats, ships, and submarines کارآزمایی دریایی دوره ی آزما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در معرض دید مردم

پیشنهاد
٠

بیشترین بهره را از چیزی بردن Ex. A reasonable level of fitness is required if you want to get the most from this course اگر بخواهید بیشترین بهره را ...