پیشنهادهای شقایق (٨٥٤)
جریان عبوری از . . . Ex. Amount of blood flowing through the kidneys مقدار جریان خون عبوری از کلیه ها
فنون تبلیغات
از . . . به . . . کاهش یافتن از . . . به . . . کاهش پیدا کردن Ex. The average amount of blood pumped by the heart drops from about 6. 9 liters per m ...
سالهای آینده
☆ Throw something at. . . به طرف ِ. . . چیزی پرتاب کردن چیزی را به طرف ِ . . . پرت کردن Ex. People sometimes threw stones at carriages. گاهی اوقات ...
نگهبان جاده ی عوارضی
کالسکه بخار
با قطار سفر کردن Ex. If you are catching a train, it is always better to be comfortably early than even a fraction of a minute too late. اگر قرار ا ...
پشت سر خود بر جای گذاشتن Ex. Each time a meteor crosses the atmosphere, it leaves behind a short trail of ionized particles. هر بار که شهاب از جو ر ...
هر بار که Ex. Each time a meteor crosses the atmosphere, it leaves behind a short trail of ionized particles. هر بار که شهاب از جو رد می شود، دنبال ...
جدا از هم / بدون هم Ex. Divided We Fall جدا از هم شکست می خوریم بدون هم می بازیم
غذاهای سالم ( برخلاف junk food: هله هوله )
☆ در هنگام ترجمه ی شکل منفی، می توان از حرف اضافه ی " تا " برای روان شدن ترجمه استفاده کرد. برای مثال 👇 "وقت ندارم تا فلان کار را انجام بدم" Ex. ...
وارد شدن Ex. Many people joined the game, but a few chose not to practice. افراد زیادی وارد بازی شدند، ولی چند نفر تصمیم گرفتند شرکت نکنند.
یونیزه شده Ex. Each time a meteor crosses the atmosphere, it leaves behind a short trail of ionized particles. هر بار که شهاب از جو رد می شود، دنبا ...
مثال👇 Ex. Languages are taught by the direct method, that is to say, without using students own language. زبان ها به روش مستقیم آموزش داده می شوند ...
این ور و اون ور Ex. The children ran round and round the playground until they were exhausted. بچه ها توی زمین بازی آنقدر این ور و اون ور دویدن تا ...
☆ Begin to be unkind to someone بنای نامهربانی با کسی گذاشتن Ex. After a time she began to be unkind to me. بعد از مدتی او بنای نامهربانی را با من ...
بعد از مدتی Ex. After a time she began to be unkind to me. بعد از مدتی او بنای نامهربانی را با من گذاشت.
بنای ناسازگاری/نامهربانی با کسی گذاشتن Ex. After a time she began to be unkind to me. بعد از مدتی او بنای نامهربانی را با من گذاشت.
در برگرفتن Ex. An Islamic current is sweeping the Middle East. موج گرایش به اسلام خاورمیانه را در برگرفته است.
برکنار شدن Ex. Mr. Jackson was dismissed as head of the trade union. آقای جکسون از مقام ریاست اتحادیه صنفی برکنار شد.
☆ A long way راه زیادی Ex. There is a long way to go before an agreement can be reached. تا دستیابی به یک توافق راه زیادی مانده است.
Ex. He is a great writer and has been making headline in recent years. او یک نویسنده بزرگ است و در سالهای اخیر نامش در صدر اخبار بوده است.
در نبرد پیروز شدن پیروزی در نبرد
☆ It is vital for . . . برای . . . اهمیت حیاتی دارد Ex. It is vital for Iran to win the war against drug trafficking. برای ایران پیروزی در جنگ علی ...
☆ Be at the center of something علت اصلی چیزی بودن Ex. His role in the discovery has been at the center of considerable controversy. نقش او در کشف ...
Ex. The Police ordered an investigation into the robbery. پلیس دستور داد در مورد این سرقت تحقیق به عمل آید.
به اجرا در آمدن Ex. Higher prices go into effect tomorrow . برنامه افزایش قیمتها فردا به اجرا در می آید.
Ex. My father, who lived to be ninety, died last year. پدرم که نود سال عمر کرد سال گذشته فوت نمود.
مستقل Ex. The sikh extremists in India want their own state within the country. سیکهای افراطی هند خواستار ایالتی مستقل در داخل کشور هستند.
دسترسی به Ex. The equipment will give fire fighters easier access to top floors. این دستگاه دسترسی به طبقات بالای ساختمانها را برای ماموران آتش نش ...
☆ Top floors طبقات بالای ساختمانها Ex. The equipment will give fire fighters easier access to top floors. این دستگاه دسترسی به طبقات بالای ساختمانه ...
انتشار یافتن چیزی پس از . . . انتشار چیزی پس از . . . صورت گرفتن Ex. The announcement came after ceasefire. انتشار این اعلامیه پس از آتش بس صورت گ ...
در پی انجام کاری بودن Ex. More than a century ago, the nobility of England, in their colourful finery, were on a fox hunt. بیش از یک قرن پیش، طبقه ...
Ex. A ragged youngster نوجوانی با لباسهای مندرس
حق با زور است
انگار که تقدیر چنین می خواست
از ترس کنترل خود را از دست دادن Ex. Freaked out, he shone his light around frantically, looking for the source of the voice. مرد در حالیکه از ترس ک ...
دل و روده Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاس ...
دل و روده Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاس ...
عیب Ex. He took the engine's bowels out but still doesn't know what the trouble is. دل و روده ی موتور را درآورد ولی هنوز نمی داند عیب از کجاست.
☆ Get someone in trouble کسی را گرفتار کردن Ex. The boy's big mouth could get them all in trouble. دهان لق آن پسر ممکن بود همه شان را گرفتار کند.
Ex. Only by self_respect will you compel others to respect you. فقط با احترام به خودت دیگران رو مجبور میکنی که بهت احترام بذارن.
☆ برای روان شدن ترجمه گاه می توان به صورت صفت عالی ترجمه کرد: مهم ترین Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect your ...
ترجمه در ساختار مجهول "to be respected by" مورد احترام بودن Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect yourself. اگه ...
اگه می خوای Ex. If you want to be respected by others, the great thing is to respect yourself. اگه می خوای مورد احترام دیگران باشی، مهمترین چیز این ...
*مثال* ترجمه اصطلاحی👇 Ex. More often than not, he just kept quiet. اکثر مواقع توی خودش بود.
من پشتتم!
Ex. More often than not, he just kept quiet. اکثر مواقع توی خودش بود.
یه جایی این دورو بر یه جایی همین ورا Ex. The kids are somewhere about. بچه ها یه جایی این دوروبر هستند.
اگه اشتباه نکنم
هرس سیناپسی فرآیندی که طی آن سلول های مغزی که فعالیتی ندارند، تمایل به از بین رفتن و تباهی دارند.
دیگر هیچ / دیگه هیچ * با توجه به لحن جمله بعضی اوقات می توان "هیچ" را اضافه نکرد. ( سومین ترجمه ) Ex. When he heard nothing more after a bit, he sl ...
☆ برای ترجمه ی روان می توان به صورت جمع ترجمه کرد: صبح ها Ex. If you love me, say it in the morning! اگه منو دوست داری، اینو صبح ها هم بهم بگو! Ex ...
☆ the mystery را می توان به صورت جمع ترجمه کرد: پیچدگی ها / ابهامات Ex. The mystery surrounding the illness forced doctors to call Dr. Howard Kelly. ...
☆ گاه برای ترجمه باید "surrounding" را معادل "of" در نظر بگیرید و به صورت "کسره ی اضافه" ترجمه کنید. The mystery surrounding the illness پیچیدگی و ...
☆ Hang around somewhere در اطراف جایی پرسه زدن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس ...
تاثیر عمیق Ex. This incident left a profound effect on boy's psyche. این رخداد تاثیر عمیقی روی روان پسر بجا گذاشت.
سر و صدا Ex. I can't stand loud noise in the morning. من نمی توانم صبح ها سروصدا را تحمل کنم.
☆ Rush one's way با عجله و اشتیاق رفتن Ex. Howard instantly remember the entire incident and rushed his way to see his friend. هاوارد به یکباره تما ...
به یکباره Ex. Howard instantly remember the entire incident. هاوارد به یکباره تمام اتفاق را به یاد آورد.
در گوشه ی . . . Ex. After carefully examining, Martin scribbled something on the edge of the paper. مارتین بعد از بررسی دقیق، چیزهایی را در گوشه ی ...
پرداخت هزینه ی . . . Ex. Pay for the treatment پرداخت هزینه ی درمان
الباقی ِ . . . Ex. His rest of the life الباقی زندگی اش
☆ Have a look at something یه نگاهی به چیزی انداختن Ex. Can I have a look at your new car? میشه یه نگاهی به ماشین جدیدت بندازم؟
خطای سرویس
پر ( لبریز ) Ex. A large glass of milk یک لیوان پر از شیر
☆ Make the sign of . . . علامت ِ . . . از خود به جا گذاشتن Ex. Zorro, who makes the sign of the Z. زورو کسی که اون علامت Z رو از خود به جا می ذاره.
Ex. A "Z" stands for Zrorro حرف Z نشونه ی زوروئه
شجاع Ex. This bold renegade این شورشی شجاع
از دلِ شب Ex. Out of the night, when the full moon is bright, comes a horseman. از دل شب، وقتی که ماه کامل تو آسمون می درخشه، یه سوارکار از راه می ...
از دل ِ. . . Ex. Out of the night از دل شب
هنوز وقت دارم؟ Ex. The little boy looked up at the doctor and asked with a trembling voice, " Will I die right away, or how soon?" پسربچه نگاهی به د ...
رنگ به رخسار کسی برگشتن Ex. He smiled, as we all did, seeing the color returning to her cheek. وقتی دید رنگ به رخسار زن در حال برگشتن است لبخندی زد ...
کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.
☆ Grow impatient کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.
Ex. As people become older they need fewer calories. هر چه افراد پیرتر می شوند، به کالری کمتری نیاز دارند.
☆ is / was not long چندان طولانی نیست / نبود Ex. Before ways of preventing or curing diseases were known, the expectation of life was not long, even ...
ناچیز
☆ Not bother to do something زحمت انجام کاری را به خود ندادن Ex. John was so lazy that he couldn't even bother to change his clothes. جان آنقدر تن ...
شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را به هیچ جا نمی رساند ...
☆ Get you nowhere! شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را ...
☆ Hide sth from sb چیزی را از کسی پنهان کردن Ex. The girl had hidden some more tasty candies from him. دختر چندتا از خوشمزه ترین آبنبات هایش را از ...
دل و زبانش یکی است Ex. He is sincere; he speaks as he thinks. او صادق است؛ دل و زبانش یکی است.
کسی را دست انداختن
☆ دقت شود که "the way" می تواند به عنوان یک عبارت ربطی، دو جمله را به هم متصل کرده باشد. در این حالت می توان "همانطور که" ترجمه کرد. Ex. That nigh ...
Ex. Return immediately when you are done. به محض اینکه کارت تمام شد برگرد.
☆ امروزه در موسیقی اصطلاح B_sides به ترانه هایی اشاره دارد که در آلبوم اصلی منتشر نشدند و قبل یا بعد از انتشار رسمی آلبوم، به صورت single منتشر شده ا ...
فرستادن Ex. His doctor requested hospital authorities to pass the final bill to him. پزشک معالجش از مسئولین بیمارستان خواست که صورتحساب نهایی را بر ...
Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.
اهالی روستا Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.
معادل" even if" هم می توان در نظر گرفت و "حتی اگر" ترجمه کرد. Ex. An old man came to comfort him and told him that nobody would believe a liar even ...
کسی را دلداری دادن Ex. An old man came to comfort him. پیرمردی آمد تا او را دلداری دهد.
☆ Prompted to do. . . بر آن داشت تا. . . Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای شراب ) را بر ...
☆ Grant someone a wish آرزویی را برای کسی برآورده کردن Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای ...
عقب عقب رفتن Ex. A young man in his twenties was seeing out from the train’s window shouted… "Father, look at the trees! They are going behind!" مرد ...
با نام اختصاری M99 نیز شناخته می شود.
اتورفین یا M99 قوى ترین مخدر دنیا
☆ Stumble upon somewhere ناگهان به جایی رسیدن Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, t ...
☆ In a bunch به صورت خوشه ای Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, the fox drooled. ...
☆ Take every opportunity to do sth از هر فرصتی برای انجام کاری استفاده کردن Ex. The proud rose would take every opportunity to insult the cactus. گ ...
در تنگنا Ex. His beloved daughter saw him in distress and ran to hug him. دختر دلبندش او را در تنگنا دید و دوید تا او را در آغوش بگیرد.
☆ Sleep on an empty stomach با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he ...
بازگشت به . . . Ex. Back in action بازگشت به مبارزه
☆ was/were surprised to see sth از دیدن چیزی متعجب بودن Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a ...
☆ For hours at a time هر بار ساعتها Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a time. همسایه های ن ...
با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he had to sleep on an empty sto ...
از بدو تولد مادرزاد Ex. My son was blind from birth. پسرم از بدو تولد نابینا بود. پسرم کور مادرزاد بود.
کار خیر ☆ Do a good deed for someone برای کسی کار خیری انجام دادن انجام کار خیر در حق کسی
بیش از حد به چیزی توجه کردن Ex. Rose was too obsessed with her own looks. رز بیش از حد به ظاهر خود توجه می کرد.
یواشکی Ex. The boy really sees a wolf sneaking amongst the flock. پسر واقعاً گرگی را می بیند که یواشکی به میان گله آمده است.
مرد فرزانه Ex. The wise man smiled and said: “You can’t laugh at the same joke over and over. So why do you cry over the same problem over and over? ...
از خنده غش کردن Ex. One day he told them a joke and everyone roared with laughter. یک روز برای آنها لطیفه ای تعریف کرد و همه از خنده غش کردند.
میوه چیدن Ex. John wanted to eat some apples but he was too lazy to climb the tree and take the fruits. جان دلش می خواست چند تا سیب بخورد اما تنبل ...
برای یافتن ِ . . . Ex. In search of some food برای یافتن مقداری غذا
گوشه ی . . . Ex. The side of the paper گوشه ی صفحه
اوضاع کسی رو به بهبود رفتن Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.
شوالیه معبد
Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در درمان بیماری ا ...
شدیدا بیمار Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در د ...
از ته قلبش / از صمیم قلبش Ex. Boy was extremely touched and thanked her from the bottom of his heart. پسر خیلی متاثر شد و از ته قلبش از او تشکر کرد.
کار انسان دوستانه Ex. I have been taught never to accept pay for an act of kindness. من آموخته ام که برای کار انسان دوستانه هیچ وجهی قبول نکنم.
☆ Pangs of hunger on one's face آثار گرسنگی یا ضعف و بی غذایی بر چهره کسی
گیج Ex. Boy was astonished and yet he could not resist his hunger. پسر گیج شده بود ولی باز هم نتوانست در برابر گرسنگی اش طاقت بیاورد.
Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervous. وقتی کِلی در خانه را زد، خانم آراسته ای بیرون آمد و پسر با دیدن او ...
قدری/ مقدار کمی آب Ex. Instead of asking for food, he just asked for a drink of water. پسر به جای طلب غذا فقط تقاضای قدری آب کرد.
☆ اگر در بافت کلاسیک و ادبی آمده باشد می توانید " آراسته" ترجمه کنید. Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervou ...
چند لحظه ای Ex. He wondered for a while. چند لحظه ای مات و متحیر ماند.
بی ارزش Ex. One day, he found he had just one thin dime left. یک روز دید که فقط یک سکه ده سنتی بی ارزش برایش باقی مانده.
فروشندگی Ex. But selling is a hard job. ولی فروشندگی کار سختی است.
شهریه مدرسه
Ex. This way he could pay his school fee. از این راه توانست شهریه ی مدرسه اش را پرداخت کند.
Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای گذران زندگی ش ...
گذران زندگی Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای ...
پشتوانه مالی
واقعا / به شدت Ex. Some real bad times دوران واقعا بد
Ex. Howard Kelly was going through some real bad times. هاوارد کِلی دوران واقعا بدی را سپری می کرد.
قرص نعناع
پرداخت کامل
رنجور Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.
زنده ماندن
پیروز بود Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.
Ex. A brand new life یک زندگی جدید سبک تازه ای از زندگی
☆ Fill someone with a lease of life and hope وجود کسی را پر از امید و شور زندگی کردن Ex. The idea filled him with a new lease of life and hope. این ...
فضولات حیوان
☆ اگر در زمینه ی عاطفی به کار رفته باشد می توان به این صورت هم ترجمه کرد: تا سر حد مرگ [ مبحت کردن یا دوست داشتن] به قیمت جونت
به کسی عشق و علاقه ورزیدن
احساس تنهایی کردن Ex. The little boy was hanging around the garden feeling very lonely. پسربچه در حالی که خیلی احساس تنهایی می کرد، در اطراف باغ پر ...
[پزشکی] علائم کبودی
?Who the hell are you⚠️ ⚠️ تو دیگه کدوم خری هستی؟
خیال کسی راحت شدن Ex. The burglar relaxed. خیال دزد راحت شد.
اجناس قیمتی
ترجمه ی غیر اصطلاحی - - - > به شدت ترسیدن
☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن نور چراغ را به اطراف انداختن ▪︎ Ex. The burglar shone his flashlight around, looking ...
☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن Ex. The burglar shone his flashlight around, looking for valuables. دزد با چراغ قوه ...
کاربرد " here " برای دادن دستورالعمل Ex. Here's what you do : First. . . Second. . . کاری که باید انجام دهید این است که : ابتدا . . . سپس . . .
برو پی کارت Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, Go lay down. . . !" ...
توجه خود را از چیزی منحرف کردن Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, ...
☆ Without looking up from something بدون اینکه نگاه خود را از چیزی برداشتن Ex. Without looking up from the table, the grandfather said, " I told yo ...
سپری شدن Ex. After spending the night, his grandmother prepared breakfast for him. بعد از سپری شدن شب، مادربزرگش برای او صبحانه آماده کرد.
☆ Scream in agony از درد فریاد کشیدن
نشونم بده ببینم
☆ Go into the doctor's به مطب دکتر مراجعه کردن
تا جایی که توان داری
زمین باغ Ex. I'm just getting too old to be digging up a garden up. من دیگه برای کندن و شخم زدن زمین باغ خیلی پیر شدم.
به ناحق متهم شده
طاقت آوردن Ex. Finally, on the fourth day, the parrot could not hold back. آخر سر در روز چهارم، طوطی نتوانست طاقت بیاورد.
☆ I'm seeing this through till the end تا آخرش پایه ام تا آخرش هستم
بیماری های مزمن
از عهده اش بر می آیم
☆ If it's no trouble! اگه زحمتی نیست!
اگه زحمتی نیست!
رئیس شکارچیان [در گذشته به شکارچی اعظم یا میرشکار موسوم بوده است]
با بهینه سازی مصرف انرژی ( گرما/سرما ) Ex. Double _ pane energy efficient windows پنجره های دو جداره با بهینه سازی مصرف انرژی
راه خود را گرفتن و رفتن Ex. The riders of the hunt silently rode on. سواران شکار بی سروصدا راهشان را گرفتند و رفتند.
طبقه اعیان Ex. The nobility of England طبقه اعیان انگلیس
Ex. This was some kind of joke! یه جورایی مسخره بود!
☆ Breez through the questions سوالها را به سرعت و به راحتی جواب دادن
☆ Misundertand someone حرف کسی را اشتباه متوجه شدن صحبت های کسی را درست متوجه نشدن Ex. The boy had misunderstood the doctor. پسر حرف دکتر را اشتبا ...
رنگ از رخ /رخسار کسی پریدن
☆ Combat the illness مقابله با بیماری
☆ Wipe down the table میز را تمیز کردن
در روزگاری که. . .
از سویِ . . . عرضه شدن Ex. The purpose of most advertisements is to persuade a particular audience to buy the products or service offered by the adv ...
امید به زندگی
در هنگام تولد
☆ Blowing soap bubbles درست کردن حباب های صابون
درست کردن [ حباب ] Ex. By blowing soap bubbles از طریق درست کردن حباب های صابون
حباب های صابون
زیاد دیگری هم Ex. Newton made many other discoveries. نیوتن اکتشافات زیاد دیگری هم انجام داد.
موضوع یا کار مورد علاقه
بسیار زیاد Ex. There are a great many books available. کتاب های بسیار زیادی در دسترس است.
بسیار زیاد Ex. There are a great many books available. کتاب های بسیار زیادی در دسترس است.
آینده Ex. Books in the future کتاب های آینده
رابط الکتریکی
بافت های نرم مثل پوست و رگ های خونی
که در حال مرگ است/بود Ex. The doctors can't help the dying child. پزشکان قادر نیستند به کودکی که در حال مرگ است کمک کنند. Ex. She felt pity for t ...
پر از کشمکش Ex. A young white man stopped to help an older African_American woman, generally unheard of in those conflict_filled 1960s. مرد جوان س ...
Ex. A young white man stopped to help an older African_American woman, generally unheard of in those conflict_filled 1960s. مرد جوان سفید پوستی توق ...
تلویزیون رنگی کنسولی یا کنسول دار [ البته در ایران به تلویزیون رنگی مبله موسوم است. ]
☆ Deliver sth to someone's home/house چیزی را درب منزل به کسی تحویل دادن Ex. To his surprise, a giant color TV was delivered to his home. در کمال ن ...
☆ A knock came on someone's door درب خانه کسی کوبیده شدن Ex. Seven days went by and a knock came on the man's door. بعد از گذشت هفت روز، درب خانه م ...
☆ Take someone to safety کسی را به جای امن بردن کسی را به منطقه ای امن منتقل کردن Ex. The man took her to safety. مرد او را به جای امنی برد .
☆ Unselfishly serving others بدون چشم داشت به دیگران کمک کردن
☆ Be in a big hurry خیلی عجله داشتن Ex. She seemed to be in a big hurry, but wrote down his address and thanked him. به نظر می رسید خانم خیلی عجله ...
کاملا خیس شده Ex. Soaking wet, she decided to flag down the next car. زن در حالیکه کاملا خیس شده بود، تصمیم گرفت با دست به ماشین بعدی علامت بدهد.
Ex. Soaking wet, she decided to flag down the next car. زن در حالیکه کاملا خیس شده بود، تصمیم گرفت با دست به ماشین بعدی علامت بدهد.
با نا امیدی Ex. Her car had broken down and she desperately needed a ride. ماشینش خراب شده بود و با نا امیدی منتظر یک وسیله نقلیه بود.
☆ Endure something در مقابل یا جلوی چیزی طاقت آوردن Ex. She was trying to endure a lashing rain storm. زن سعی می کرد تا در مقابل شلاق های بی امان ...
( فقط ) با یک دست به وسیله ی یک دست یک دستی Ex. Blood blister happens when you undo a mic stand one handed. Always use two hands. وقتی پایه ی میکر ...
مخفف: mic stand
تاول خونی در اثر کشیده شدن پوست و پاره شدن عروق زیر پوست و تجمع خون به وجود می آید.
می تواند اشاره داشته باشد به italian retro calendar که مردم ایتالیا آن را IRC می نامند. البته به این نوع تقویم خاص که به طرز جالبی به کمک سه حلقه ر ...
اکسی کانتین یا اکسی کدون یک داروی ضددرد قوی اپیوئیدی است که برای کاهش دردهای متوسط تا شدید پس از جراحی و جراحت های شدید بکار می رود.
دو رگه آفریقایی آمریکایی Ex. An older African American woman پیرزن دورگه آفریقایی آمریکایی
☆ دقت شود که یک صفت تفضیلی لزوما در همه ی مواقع ترجمه تفضیلی ندارد و می توان صفت مورد نظر را مثل یک صفت ساده ترجمه کرد. به مثال زیر توجه کنید که به ...
با طعنه گفتن Ex. Not at all daunted, the girl quipped :" Ok then you ask him. " دختر بدون هیچ ترس و واهمه ای با طعنه گفت: " ایرادی ندارد در اینصورت ...
ایرادی ندارد در اینصورت. . . Ex. Ok then you ask him! ایرادی ندارد در اینصورت شما از او بپرسید!
☆ اگر قبل از صفت مفعولی آمده باشد، می توانید صفت مفعولی را به اسم تبدیل کرده و به این صورت ترجمه کنید: بدون هیچ . . . Ex. Not at all daunted, the ...
دخترک
با عصبانیت فریاد زدن Ex. The teacher spouted: "What if Jonah went to hell?" معلم با عصبانیت فریاد زد:" اگر یونس پیغمبر در دوزخ بود چه؟"
با صدای بلند گفتن Ex. A bit perturbed by this, the teacher proclaimed: " that is a story from the bible, it is not factual. " معلم که کمی با این حرف ...
☆ It is not factual واقعیت ندارد
☆ به فردی که یکشنبه ها در کلیسا به کودکان امور مذهبی را آموزش می دهد sunday school teacher گفته می شود. Ex. The little girl replied: " My Sunday sc ...
طبق قواعد طبیعی Ex. The teacher said it was physically impossible for a whale to swallow a human. معلم گفت طبق قواعد طبیعی غیر ممکن است که یک وال ...
به طور مختصر Ex. In a grade school lesson, a teacher was explaining a little bit about whales. معلمی هنگام تدریس در یک مدرسه ابتدایی به طور مختصر د ...
☆ Expelled from somewhere از جایی رانده شدن Ex. Adam and Eve would rather have stayed in the Garden of Eden than been expelled from it. آدم و حوا ...
باغ بهشت
افکار سطحی Ex. He was mouthing big words to hide shallow thoughts. برای نهان سازی افکار سطحی خود، کلمات قلمبه سلمبه بر دهان می راند.
آدم خوب Ex. Mark is really a nice person. You must meet him. مارک واقعا آدم خوبی است. باید او را ببینید.
جهل مرکب
اجبار خودجوش اجبار خودخواسته
☆ sth cross one's mind چیزی به ذهن کسی خطور کردن Ex. What was the first thing that crossed your mind when you won the prize? وقتی جایزه رو بردی اولی ...
با عشق وعلاقه Ex. the dog came up and nosed her affectionately. سگ جلو آمد و با عشق و علاقه او را بو کشید.
اکسیژن کمکی
به دام انداختن Ex. A storm stranded many climbers near the summit and killed eight people. طوفان کوهنوردان زیادی را در نزدیکی قله به دام انداخت و ج ...
گاه برای روان شدن ترجمه باید "در نزدیکی ِ . . . " ترجمه کنید. A storm stranded many climbers near the summit and killed eight people. طوفان کوهنور ...
Ex. May 10, 1996 was the deadliest day in Everest history. دهم ماه می سال ۱۹۹۶ مرگبارترین روز در تاریخ اورست بود.
هم اکنون Ex. A lot of houses are being built in New York at the moment. هم اکنون خانه های زیادی در حال ساخته شدن در نیویورک هستند.
به . . . رسیدن Ex. When two people cooperate with each other, they come up with better ideas. وقتی دونفر با هم همکاری می کنند، به ایده های بهتری می ...
☆ Cooperate with each other Ex. When two people cooperate with each other, they come up with better ideas. وقتی دونفر با هم همکاری می کنند، به اید ...
نباید فراموش کنیم که. . .
☆ Be all the same شبیه هم بودن Ex. Sharks are not all the same. همه کوسه ها شبیه هم نیستند.
Ex. Our team tried hard, but lost the game. تیم ما سخت تلاش کرد، اما بازی را باخت.
اوقات خوشی داشتن
اسبله ماهی
نام متیو ( Matthew ) به صورت خودمانی: متی ( Matty )
نظام تجارت
نجات ِ . . . Ex. Saving nature نجات طبیعت
از یه جایی به بعد After a while, you don't even bother to be upset! از یه جایی به بعد حتی حوصله ی ناراحت شدنم نداری!
کسی را با چیزی مواجه کردن Streets that follow like a tedious argument Of insidious intent To lead you to an overwhelming question . . . خیابان های ...
توان کاه Streets that follow like a tedious argument Of insidious intent To lead you to an overwhelming question . . . خیابان هایی که ادامه می یا ...
یکی از معانی این کلمه می تواند " تخت عمل/تخت معاینه در مطب [یا به اختصار تخت مطب] " باشد. Ex. A patient etherized upon a table بیماری بیهوش بر تخت ...
گسترده شدن When the evening is spread out against the sky اینک که شب گسترده می شود بر آسمان
طرح یک ادعا
زیر طبقات
الگوی فرآیندی مدل پروسه ای
الگوی تطبیقی مدل مقایسه ای
الگوهای نظری
برنامه ریزی هیجانی
محدوده ی . . . Ex. Determine the scope of your project! محدوده ی پروژه خود را تعیین نمایید!
حرفه ی مترجمی
ناحیه روستا نشین
دوفرهنگی Ex. Frontier areas are usually bicultural. نواحی مرزی معمولا دو فرهنگی هستند.
پیاده سازی
مطالعات رفتاری
مطالعات کارگاهی
آموزش و تربیت مترجم شفاهی *** تربیت مترجم کتبی translator training
مطالعات جامعه شناختی
مطالعات زبانشناختی
مطالعات رفتاری
مطالعات شناختی
اصول اخلاقی فردی
قانون نامه های اجرایی
عوامل عقیدتی
ترجمه چندرسانه ای
متون مذهبی
متون تخصصی
متون حقوقی
متون جهانگردی
ادبیات کودکان
نثر داستانی
انواع ترجمه
ارزیابی کیفیت ترجمه
☆ With commentary همراه با تفسیر
ترجمه نشده Ex. Non_ translated texts متون ترجمه نشده
☆ Comparison A and B تطبیق A با B
اقدام به انجام کاری نمودن Ex. A map for researchers setting out to explore یک نقشه برای پژوهشگرانی که اقدام به کاوش نموده اند
حوزه های تحقیقاتی ترجمه
حوادث غیرمترقبه
تخفیف نقدی
به موجب ِ . . . Ex. Persuant to Article 11 به موجب ماده ۱۱
اجرای آزمون
فنا
آزادانه
دلزده کردن بیزار کردن مایوس کردن
☆Knowing sth شناخت ِ . . . Ex. Knowing Islam شناخت اسلام
پیر و جوان
برای مدت کوتاهی Ex I'd wanna hold you just for a while! میخوام که برای مدت کوتاهی بغلت کنم! 🖋 معنای" مدت کوتاه" از تاثیر just در جمله حاصل شده است.
کسی را بغل کردن کسی را در آغوش کشیدن Ex I'd wanna hold you just for a while! میخوام که برای مدت کوتاهی بغلت کنم!
ایده ابتدایی ایده اولیه Ex. She had an initial idea for the design. او یک ایده ی ابتدایی برای طراحی داشت. Ex. From the initial idea to plan از ای ...
مرحله ی طرح ریزی
آزمون ورودی دانشگاه که در ایران به کنکور موسوم است.
[متون رسمی] فساد
☆ Give someone false hope به کسی امید واهی دادن Ex. She gave me false hope for months and then married someone else. ماه ها بهم امید واهی داد اما ب ...
زنده ها Ex. Pay attention to alive people, the dead are fine. . . ! هوای زنده ها رو داشته باشید، مرده ها حالشون خوبه. . . !
همه چیز خود را دادن از همه چیز خود گذشتن همه چیز خود را فدا کردن
ممکن است. . . Ex. Arguing with children can be risky! ممکن است بحث و جدل با بچه ها خطرناک باشد! Ex. Only a special group of sharks can be dangero ...
بحث و جدل با . . . Ex. Arguing with children can be risky! ممکن است بحث و جدل با بچه ها خطرناک باشد!
☆But this is reality! اما واقعیته اما واقعیت داره
پذیرفتنش سخته
مسیر زندگی خود را عوض کردن Ex. If you aren't excited about waking up every morning, then you need to shift the direction of your life. اگه از اینک ...
زیر قول خود زدن Ex. You went back on your word. . . زدی زیر قولت. . .
همینجوری که هستی
حس مهم و با ارزش بودن
حس عادت The Little Prince: They say that some loves are not love, they are madness. Fox: A love without madnesss is not love; It's just a feeling ...
لذت ببر که دنیا دو روزه!
وقتی بافت جمله معنا و بار منفی دارد، می توانید به این صورت ترجمه کنید👇 از دست ِ . . . Ex. My heart turned to ashes because of the people! از دست ...
☆Turn to ashes خاکستر شدن تبدیل به خاکستر شدن Ex. My heart turned to ashes because of the people! از دست آدما قلبم خاکستر شده!
مرهم Ex. Time had no cure for pain! زمان، مرهمی برای دردها نداشت!
ترجمه غیر رسمی - - - > خر شانس Ex. Money is for lucky people! پول مال آدمای خرشانسه!
تا آخر عمر I remember one day I thought I would have you for the rest of my life یادمه یه روز فکر میکردم تا اخرِ عمر دارمت.
Defeat sth/sb حریف چیزی یا کسی شدن Ex. Shadows can't defeat the sun! سایه ها حریف آفتاب نمی شوند!
مثال در بافت ادبی👇 𝗬𝗢𝗨'𝗥𝗘 𝗖𝗢𝗡𝗡𝗘𝗖𝗧𝗘𝗗 𝗧𝗢 𝗠𝗘 تو وصله ی جون منی
از پس چیزی بر آمدن Ex. I can't tolerate your absence. . . ! از پس نبودنت بر نمیام. . . !
زیادی It's stupid to be good so much! زیادی خوب بودن احمقانه است!
یه عالمه Ex. So many lonely people in a crowded world! یه عالمه آدم تنها، تو یه دنیای شلوغ!
Office of Public Engagement and Environmental Education ( OPEEE )
☆ در ساختار enjoy doing sth می توانید معادل like در نظر بگیرید. Ex. Unlike you, I enjoy reading novel. بر عکس تو من از رمان خوندن خوشم میاد.
بی بها Ex. Be expensive not free! گرون باشید، نه بی بها!
Ex. Mrs Tatcher will be seeking to narrow the gap between the King and the Israelis. خانم تاچر در صدد خواهد بود تا شکاف موجود بین پادشاه و اسرائیلی ...
شکاف/اختلاف را کمتر کردن Ex. Mrs Tatcher will be seeking to narrow the gap between the King and the Israelis. خانم تاچر در صدد خواهد بود تا شکاف مو ...
مجددا ابراز کردن
خبرنگار سیاسی
[در مورد خبر، بیانیه و . . . ] به اطلاع عموم رساندن
مدت کوتاهی قبل از انجام شدن Ex. The prime minister's day to day engagements are being announced only at short notice, and precise timings are not b ...
کنترل اوضاع را به دست گرفتن
جناح رقیب
به وقت گرینویچ This is London. . . Nine hours Greenwich Mean Time. این جا لندن است. . . ساعت نه به وقت گرینویچ.
به کار رفته در. . . استفاده شده در. . .
[در متون ادبی/مذهبی] شکیبایی کنید
مدت اعتبار دوره اعتبار
☆ گاه باید به صورت جمله ترجمه شود. ☆ با توجه به بافت زمانی باید از فعل کمکی مناسب استفاده شود . فایده ای ندارد/نداشت بی فایده است/ بود
کسی را کتک زدن Ex. When he called me a thief I promptly hit him. وقتی مرا دزد خطاب کرد، بی درنگ او را کتک زدم.
موبر
نام کسی را در روزنامه چاپ کردن اسم کسی را در روزنامه ها آوردن Ex. He became famous and had his name in the newspaper. او مشهور شد و نامش را در روز ...
با توجه به مصدری که بعد از این فعل می آید، می توان ترجمه را در قالبی شبیه به جمله ی زیر انجام داد👇 Ex. He went on to say that he would not resign a ...
کاربرد در ساختار زیر👇 How a long time you have been ! چقدر طولش دادی!
به ذهن کسی رسیدن به نظر کسی رسیدن Ex. I kept thinking until something came to my head. آنقدر فکر کردم تا موضوعی به ذهنم رسید.
⚠️ در ترجمه گاه می توان پیش از معنای " مصدر ing دار" از " آنقدر " استفاده کرد. Ex. I kept thinking until I found the answer . آنقدر فکر کردم تا ب ...
مثال برای ترجمه ای متفاوت👇 Ex. There is representative law_making in most countries. در اغلب کشورها قانونگذاری توسط نمایندگان مجلس انجام می شود.
از طریق مذاکره Ex. The two countries want a negotiated settlement of their differences. دو کشور خواستار حل اختلافهایشان از طریق مذاکره هستند.
حل اختلافات
☆ Be in power قدرت را در دست داشتن Ex. The army has been in power in Chile for many years. ارتش در شیلی سالها قدرت را در دست داشته است.
جدی تر Ex. They asked the U. N to take stronger action than a simple condemnation of South Africa. آنان از سازمان ملل خواستند تا فقط به محکومیت آفر ...
گاه بهتر از به جای ترجمه وصفی[= نگاه پشت سری] درقالب یک جمله نوشته شود تا ترجمه ای روان بدست آید👇 Ex. Joe ran to his mother without a backward look ...
پس روی کردن پسرفت کردن دچار پسرفت شدن Ex. The country's economy has gone backward. اقتصاد کشور دچار پسرفت شده است.
Ex. No potato please; I've been trying to slim this week. ترجمه تحت اللفظی: لطفا سیب زمینی سرو نکنید؛ این هفته سعی می کرده ام لاغر شوم. ترجمه صحیح ...
⚠️ با اینکه معنی قید hopelessly "نومیدانه" یا "به نحوی ناامید کننده" است اما همیشه با همین ترجمه های تحت اللفظی نمی توان یک ترجمه ی روان انجام داد. ...
به کاربرد در ساختار زیر توجه کنید👇 subject * to be verb* contional *on مشروط بر این است که. . . Ex. The Soviet offer was conditional on the Ame ...
در ساختار زیر هم کاربرد دارد👇 ☆ It is habitual about someone عادت داشتن. . . Ex. It is habitual about him to stay up late. او عادت دارد تا دیرو ...
چیزی نمانده بود Ex. I barely missed falling into the well. چیزی نمانده بود داخل چاه بیفتم.
⚠️ترجمه ی تحت اللفظی "عادت داشتن" یا اضافه کردن "قبلا" به ترجمه مناسب نیست. به مثال زیر توجه کنید👇 You are not what you used to be اگر بخواهیم این ...
قواعد گشتاری در زبانشناسی به قواعدی اشاره دارد که بر روساخت زبان نظاره می کند.
زیرساخت
☆ Run to someone به طرف کسی دویدن Ex. Joe ran to his mother without a backward look. جو بدون اینکه به پشت سرش نگاه کند به طرف مادرش دوید.
Ex. He is sincere; he speaks as he thinks. او صادق است؛ دل و زبانش یکی است .
به عقیده من
در مونده Ex. I was broke. Jobs hard to find. من درمونده بودم، کار مشکل گیر می اومد. ( ترجمه کوتوله /علی خزاعی فر )
مشکل گیر آمدن Ex. I was broke. Jobs hard to find. من درمونده بودم، کار مشکل گیر می اومد.
این فعل اغلب به صورت منفی و در قالب معانی مختلف ترجمه می شود👇 Ex. No grown man works in a hospital if he can help it. هیچ آدم عاقلی تا مجبور نباش ...
* آدم عاقل Ex. No grown man works in a hospital if he can help it. هیچ آدم عاقلی تا مجبور نباشه تو بیمارستان کار نمی کنه. * مرد بالغ Ex. The ...
کسی را به حال خویش رها کردن Ex. . . . . and left the nation to its own resources. . . . . . . و ملت را به حال خویش رها کرد.
زندگی در شهر Ex. He still lives under the illusion that country life is superior to town life. او هنوز دچار این توهم هست که زندگی در روستا از زندگی ...
زندگی در روستا Ex. He still lives under the illusion that country life is superior to town life. او هنوز دچار این توهم هست که زندگی در روستا از زند ...
با فعل live هم به کار می رود و می تواند به این صورت ترجمه شود: دچار این توهم بودن که. . . Ex. He still lives under the illusion that country life i ...
پیشرفت شخصی
کسب مدارج علمی بالاتر
کنجکاوی ذاتی
فعالیت بشری
مسافر فضول Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ejected from the vehicle! بیش ...
همانطور که می دانیم Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ejected from the veh ...
☆ معمولا با افعال to be به کار می رود. Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ...
و حتی ممکن است Ex. He is rather like the back_seat driver who, as we know, ends up being ignored _ and sometimes even gets ejected from the vehicle! ...
☆ make your contribution در انجام کاری سهیم بودن در امری سهیم بودن Ex. You can make your contribution in a number of ways. شما می توانید به چندین ر ...
☆ make a contribution to sth کمک به چیزی Ex. The aim of Translation Studies research is therefore to make a contribution to the field. بنابراین هدف ...
Ex. The sum of our knowledge مجموع دانش ما
ارزیابی کیفیت کیفیت سنجی
با آگاهی از اینکه. . . با آگاهی از این موضوع که . . .
Ex. This field can present the inecxperienccd researcher with a bewildering array of topics. این رشته می تواند محقق بی تجربه را در مقابل مجموعه گیج ...
قصد داشتن تا. . . Ex. He aims to build a new house. قصد دارد تا خانه ای جدید بسازد.
☆ Have a basic familiarity with sth آشنایی اولیه با چیزی داشتن Ex. It is not an introduction to Translation Studies as such; we assume that readers ...
وقتی بین یک جمله ی منفی و یک جمله ی مثبت قرار می گیرد، "بلکه" ترجمه می شود👇 Ex. This book is not an introduction to Translation Studies as such; we ...
به صورت کتبی به صورت مکتوب
به صورت شفاهی
کاربرد در ساختار مجهولی required to do sth : نیاز به انجام کاری داشتن Ex. This book is intended as a guide for students who are required to underta ...
مسافرت خوش بگذره!
کسی را از خود بی خود کردن Ex. It was her voice that really moved him. این صدای او بود که مرد را به راستی از خود بی خود می کرد.
Ex. He looked at her lying there, entranced by her sensuous curves, her golden glow. مرد، مجذوب انحناهای وسوسه انگیز اندام و برق طلایی اش، به او که ...
گاه به دستگاه و تجهیزات بیمارستانی اشاره دارد که به بدن بیمار متصل است. Ex. Alex's father died. The nurse entered the room, started unplugging equi ...
فیلم وسترن
با ضعف و بی حالی Ex. Weakly, I asked, " where am I ?" She said, " Hospital" با ضعف و بی حالی پرسیدم: "کجا هستم؟" زن گفت: " بیمارستان"
گاه این صفت به صورت قید ترجمه می شود: با خجالت Ex. " Sorry!" I said, embarrassed. با خجالت گفتم:" ببخشید!"
☆With a glare با نگاهی تند
گاه برای روان تر شدن ترجمه یک اسم در نظر گرفته می شود. برق ِ . . . Ex. The last thing he saw was flashing mandibles. آخرین چیزی که مرد دید، برق آ ...
☆ اگر پیش از یک صفت دیگر قرار گرفته باشد، به عنوان یک تشدید کننده می تواند " بدجوری" ترجمه شود. Ex. You're awful quite! بدجوری ساکتی!
یک دست خود را دور کسی حلقه کردن دست خود را دور گردن/کمر کسی انداختن Ex. She put an arm around him. زن یک دست خود را دور او حلقه کرد.
Ex. Last night was fun! دیشب خوش گذشت!
این صفت بهتر است به صورت جمله ترجمه شود: به خوبی امتحانش را پس داده است/بود . Ex. Alex's special talent was well_ tested استعداد خاص الکس به خوبی ا ...
شرح مختصر
ارواح خبیث
به کاربرد این عبارت در اصطلاح زیر توجه کنید: It is a steal for you "برای تو خیلی زیاد است" یا به طور عامیانه تر "از سرت هم خیلی زیاده"
به چیزی تلنگر زدن Ex. He tipped flask o'drink. مرد به فلاسک نوشیدنی اش تلنگری زد.
دعای مریم مقدس
و بقیه ی قضایا
سوراخ سوراخ از سوزن به خاطر تزریقات سوراخ سوراخ شده Ex. Three hours ago, we buried my cousin, 23, needle _ tracked arms. سه ساعت پیش عموزاده ام را ...
دیگه لازم نیست نگران باشی!
وقتی به صورت یک فعل مرتبط با نامه و نامه نگاری به کار رفته است، می توان آن را مترادف write در نظر گرفت و به این صورت ترجمه کرد: Ex. Hundreds of enve ...
Definition: If you say it serves someone right when something unpleasant happens to them, you mean that �it is their own fault and you have no sympat ...
کارِ درستی است!
در فقدان کلمات
با قدم هایی لرزان وارد شدن Ex. The old man shuffled in the park. پیرمرد با قدیم هایی لرزان وارد پارک شد.
در را باز نگه داشتن
واقعا نازنین Ex. He's only 64 and a doll! او شصت و چهار سال دارد و واقعا نازنین است.
to visit somewhere = به جایی سفر کردن Ex. Mom, 76 and alone, suddenly decided to visit Europe. مادرم هفتاد و شش ساله و تنها بود، ناگهان تصمیم گرفت ...
در بافت مربوط به مراسم ازدواج به این صورت ترجمه می شود: دست عروس را به دست داماد دادن عروس را به داماد سپردن Ex. Eyes glistening, he kissed her chee ...
Ex. He kissed her cheek softly. مرد با ملایمت گونه ی دختر را بوسید.
روزگاری Ex. At one time he had been her idol. روزگاری او محبوب دختر بود.
خیلی کوچک Ex. He'd known her since she was very young. مرد او را از زمانی که دختر خیلی کوچکی بود می شناخت.
مهمانی دهنده
که به زودی قرار است/ بود . . . Soon to be fumigated house خانه ای که قرار بود به زودی سمپاشی شود. ☆ انتخاب فعل " است" یا "بود" بستگی به زمان کلی ...
Other names: structural fumigation whole house fumigation Definition: A toxic gas called sulfuryl fluoride is used to control bed bugs, termites, a ...
Other names: tenting whole house fumigation Definition: A toxic gas called sulfuryl fluoride is used to control bed bugs, termites, and other struct ...
Ex. Don't stare at people like that, it's rude! این طوری به مردم زل نزن، بی ادبانه است!
بی ادبانه است! Ex. Don't stare at people like that, it's rude! این طوری به مردم زل نزن، بی ادبانه است!
من فقط یک نفرم ☆ زمانی گفته می شود که فرد به تنهایی مجبور است مسئولیت های مختلفی را قبول کند، اما در عین حال از او می خواهند که کارهای دیگری هم انجام ...
☆ در جواب حرفی به کار می رود که بسیار بدیهی است، بنابراین لحن کلام به نوعی همراه با عصبانیت است که می توان این تاکید و عصبانیت را با آوردن ضمیر نشان ...
قرارمونم همین بود!
☆ مثلا در بازی وقتی هم تیمی حرکتی می کند که به نفع کل تیم باشه، ممکنه بهش بگن that's it یعنی خوبه! کارِت حرف نداشت! عالی بود!
رانندگی کردن به سمت خانه Ex. Well, I was driving home, and I kept on going. خب، من در حال رانندگی به سمت خانه بودم و به راهم ادامه دادم.
نمی خواستم این طور بشود!
نسیم ملایم
به کاربرد این عبارت در اصطلاح زیر توجه کنید. ( برای بیان نتیجه ای غیر منتظره ) Look at me now ببین حالا من به کجا رسیده ام
اما چه فرقی می کند؟
Ex. They just gave us our grades and sent us on our way. آنها فقط به ما مدرک دادند و فرستادند دنبال کارمان.
آلوده
بی فایده بودن Ex. College was a breeze. دانشگاه بی فایده بود.
مثال برای ترجمه "چنین" Ex. Don't carry in stuff like this! لطفا چنین چیزهایی را همراه خود نیاورید!
چیزی را با خود آوردن چیزی را همراه خود آوردن چیزی را با خود حمل کردن Ex. Don't carry in stuff like this! لطفا چنین چیزهایی را همراه خود نیاورید!
داشتم می گفتم
دستور از بالا آمده
یک رشته مروارید
برای اجناس گاه به معنی" قاچاقی" است.
خدای بزرگ
باد شبانه
این درست نیست!
زمین پوشیده از چمن یا به اختصار " زمین چمن"
مسابقه دو دادن Ex. Our first - grade class raced during recess. شاگردان کلاس اول مدرسه ی ما زنگ های تفریح مسابقه دو می دادند.
تا آخر دنیا تا ابد Ex. Looking into the boy's eyes, the girl said, " I wish we could be lovers until the end of the world. " دختر به چشم های پسر جوا ...
عشق جوانی
بر آورده کردن آرزو " Ex. For freeing me, " said the genie, "I will grant you each a wish. " غول چراغ جادو گفت: اگر آزادم کنید یک آرزوی هر کدام از شم ...
خوش برخورد
یک سال ِ تمام Ex. As a child, she dreamed of wolves. They chased her each night for one year. وقتی بچه بود گرگ ها را در رویا می دید. آنها یک سال تم ...
محکم گذاشتن محکم جا دادن Ex. He slammed home the blade. محکم تیغه ی چاقو را در غلافش گذاشت.
در ارتباط با چاقو، شمشیر و . . . منظور از "home" همان"غلاف" است. Ex. He slammed home the blade. محکم تیغه ی چاقو را در غلافش گذاشت.
بلند شدن صدای ترمز ماشین
کوچک اندام و ظریف ریزنقش
Ex. That Earth deserved no better than Galactic extermination. زمین سزاوار چیزی جز نابودی کهکشانی نبود.
اهمیت دادن Ex. The things they held of import. چیزهایی که به آن اهمیت می دادند.
به آسانی می توان دریافت که . . .
شاید امیدی باشد!
شهامت کاری را پیدا کردن Ex. Last night was the first time I had the nerve to stand up and say. "No!" دیشب برای اولین بار شهامت پیدا کردم تا بلند شوم ...
دنبال کسی یا چیزی گشتن Ex. Recently, I checked around. تازگی ها دنبال آنها گشتم.
من آمدم! Honey, I'm home! I bought a new guitar. عزیزم من آمدم! یک گیتار جدید گرفتم.
آرزوی ِ . . . Ex. Everything but desire to be held همه چیز جز آرزوی در آغوش کشیده شدن
سالهاست که . . . Ex. He hasn't touched me in years. سالهاست که مرا نوازش نکرده است.
آثار تزریق کبودی و جای زخم ناشی از تزریق ( خصوصا تزریق مواد مخدر و هروئین )
پاک کردن Ex. She polished her glasses. زن شیشه های عینکش را پاک کرد.
دقیق Ex. "Eight stab wounds, eight corpses, zero clues, " sighed the inspector, " He's neat, efficient. " کارآگاه آهی کشید و گفت: " هشت ضربه چاقو، ه ...
☆ Work magic شعبده بازی کردن Ex. Carmine the Magnificent was indeed magnificent as he worked his magic. کارمین شگفت انگیز در وقت شعبده بازی جادوگری ...
آینده Ex. Subsequent generations نسلهای آینده
چه وحشتناک! A road kill? Gross! جسد؟ چه وحشتناک!
شایعه شده که . . .
باید جالب باشه!
بودنت بهم آرامش میده
محتاج چیزی بودن Ex. My soul needs your existence. روحم به بودنت محتاج ِ
زود بالا آمدن ( سبزه، گیاه و . . . ) Ex. Weeds grow fast but they don't have roots. علف هرز زود بالا میاد اما ریشه نداره!
ارزان تر شدن
تنها چیزی که . . .
وقتی در بافت زمانیِ حال به کار می رود می تواند به این معنی باشد: نمی توانم خودم را عوض کنم Ex. Collecting money is my life. Never could change. پو ...
یادداشت گذاشتن
☆ به صورت فعل عبارتی تفکیک پذیر هم به کار می رود. Ex. She awoke first; cleaned me out. او زودتر بلند شد، دار و ندارم را برد.
بی خاصیت بودن
کسی را برای رقص دعوت کردن
☆Shuffle to something به چیزی تکیه کردن Ex. He shuffles to my locker. به قفسه ی من تکیه می کند.
می تواند مخفف of مالکیت باشد و با یک آپاستروف به اسم بعدی متصل شود. Ex. Flask o' drink فلاسک نوشیدنی
به چیزی تلنگر زدن
او خود را از دیدش پنهان کرد * به طور کلی ساختار" . . . hide from" را می توان با ضمایر یا کلمات دیگر هم به کار برد: Ex. We hid from the exploratory s ...
Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.
همنوعان Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.
به کسی دلبستگی پیدا کردن Ex. I learned from them, and grew to love them. از آنها آموختم و به آنها دلبستگی پیدا کردم.
کسی را به جمع خود راه دادن Ex. Benign creatures who took me in. موجوداتی مهربان که مرا به جمع خود راه دادند.
پس کارش را تمام کن!
Ex. For a thousand years, the mighty redwood grew into a majestic beauty در طی هزار سال، درخت ماموت سرخ چوب زیبایی باشکوهی پیدا کرده بود.
دور از دسترس همه
گرفتار در . . . Ex. Nine years, stranded on a forgotten moon of Uranus نه سال گرفتار در یکی از قمرهای فراموش شده ی اورانوس.
از . . . . . هیجان زده شدن Ex. We're very excited about returning home. از بازگشت به وطن خیلی هیجان زده ایم.
سفر خوش سفر به سلامت
ستون متوفیان در روزنامه
تغییرات
کسی را نصیحت کردن
با درماندگی
از جا برخاستن
آن روز صبح
شکست خورده
از دیدنت خوشحالم
پَرت
خیلی ساده است!
اول از همه Ex. They should have looked here first! باید اول از همه اینجا را می گشتند!
اینقدر خنگ بودند؟
گیج ها خنگ ها
اعتراف کردن Ex. Finally, they'd all say he could play the game better than anyone. عاقبت همه ی آنها اعتراف می کردند که او بازی را بهتر از هر کس دیگ ...
بهترین Ex. Very best place to hide بهترین جا برای پنهان شدن
حسابی Ex. At last he would really show them. بالاخره حسابی نشونشون می داد.
داستان پشت پرده
پای خود را بر روی چیزی فشار دادن Ex. He stepped harder on the accelerator. مرد محکم تر پایش را روی پدال گاز فشار داد.
Ex. Perspiration trickled down his neck. دانه های عرق از گردن مرد فرو می ریخت.
فرو ریختن
زود باش!
اتفاق بدی افتاده؟
انگار برای هیچکس مهم نیست!
Ex. She sat there silently. زن ساکت سرجایش نشست.
با کسی/چیزی آشنا بودن
با توجه به زمان می تواند به صورت بند موصولی ترجمه شود: در بافت حال: که دارد از راه می رسد در بافت گذشته: که داشت از راه می رسید Ex. The street ligh ...
گاه به" شب" اشاره دارد The chill of darkness سرمای شبانه
روشنایی چراغ های خیابان
☆ Came a wail صدای شیونی بلند شد
به جایی گریختن
بی اندازه بزرگ شدن
گرد کسی یا چیزی حلقه زدن دور کسی یا چیزی جمع شدن
زمزمه کنان
برای انجام کاری فرصتی در کار نیست
سنجیدن Ex. The artist stood back to view the geometric precision of his latest creation هنرمند عقب رفت تا تناسب هندسی آخرین اثرش را بسنجد.
تناسب هندسی
خیلی دیر شده دیگه کار از کار گذشته
وای
مجذوب کننده Ex. The power of her hypnotic eyes نیروی مجذوب کننده ی چشمانش
چیزی/ کسی را در رویا دیدن Ex. As a child, she dreamed of wolves. وقتی بچه بود گرگ ها را در رویا می دید.
*Give someone a closer look از نزدیک به کسی نگاه کردن Ex. Come! Give me a closer look. بیا از نزدیک به من نگاه کن.
خیره؛ ویژگی چشمانی که بدون حرکت مانده Ex. Those unblinking eyes! آن چشمان خیره!
سر بر آسمان ساییدن Ex. Deep in the woods, trees filled the sky. در اعماق جنگل درختها سر بر آسمان ساییده بودند.
از عصبانیت منفجر شدن
خیالاتی شدن Ex. Old lady thinks. . . . این خانم پیر خیالاتی شده. . . .
لباسهای آویزان به جالباسی
ساعت های با هم بودنمان
پناه بردن به سرنوشت
گاه به جای "برای انجام کاری وقت داشتن یا فرصت انجام کاری داشتن" فقط" توانستن" ترجمه می شود. Ex. I doubt he has time to read this letter. فکر نمی ک ...
ساعت ها پیش Ex. He'd been struck by a driver long gone. ساعت ها پیش راننده ای با او تصادف کرده و در رفته بود.
در رفتن Ex. He'd been struck by a driver long gone. ساعت ها پیش راننده ای با او تصادف کرده و در رفته بود.
هر گاه در معنای "به جایی رفتن" است، از ساختار زیر استفاده می شود: Subject*to be verb*on my way* to *place Ex. I'm on my way to a goddamn party. من ...
گاه فقط به همان اتاق مخصوصی اشاره دارد که که فرد اغلب اوقاتش را در آن می گذراند بنابراین می توان در ترجمه صفت ملکی مناسب را اضافه کرد Ex. He takes d ...
خاموش شدن
به صدا در آمدن Ex. A machine gun chatterd briefly. مسلسلی زمانی کوتاه به صدا در آمد.
غوغا Ex. The sound of battle غوغای جنگ
گاه " در میانِ . . . " ترجمه می شود. Ex. His friend's voice echoed in his ears above the sound of battle در میان غوغای جنگ صدای دوستش در گوشش پیچید.
وقت ِ . . . است Ex. It's time for dinner! وقت شام است!
در گوشش پیچید Ex. His father's voice echoed in his ears. صدای پدرش در گوشش پیچید.
بی هیچ تفاوتی
سبزه های گورستان
سالها بعد
در گذشتن/ از این جهان رفتن Ex. Years later, each had moved on. سالها بعد هر دو از این جهان رفتند.
قدم زنان عبور کردن قدم زنان و آهسته از جایی دور شدن
احمق نشو!
خالی از جمعیت
درخشش نور غروب
مزاحم
شرایط برای او خوب است یا به طور عامیانه تر: خوش به حالشه
نه چندان خوب
☆ در داستان یا گزارش برای اشاره به مضمون متنی که روی پاکت نامه، جعبه هدیه و یادداشت یا کارت متصل به آن نوشته می شود، از it reads/it read استفاده می ش ...
مفیستوفلس نامی است که در ادبیات فولکلور آلمانی به شیطان داده اند.
خبیث Ex. Wretched souls ارواح خبیث
در ساختار زیر هم کاربرد دارد: ☆Be passionately interested in someone به کسی بسیار علاقه داشتن کسی را خیلی دوست داشتن
تنومند Ex. A large woman زنی تنومند
[وسایل نقلیه] سوار شدن Ex. He climbed into cab gasping. مردنفس زنان سوار تاکسی شد.
به عنوان صفت: نفس زنان Ex. He climbed into cab gasping. مردنفس زنان سوار تاکسی شد.
کسی که روپوش سفید به تن دارد Ex. Suddenly I saw a white uniformed nurse on the road ناگهان در جاده پرستاری را دیدم که روپوش سفید به تن داشت.
تنها توی خانه
⚠️ Ax_ murderer
☆ دقت شود که pal با یک کاما از کلمه ی قبل و بعد از خودش جدا می شود و می تواند به معنی" رفیق" هم باشد. Ex. Hey, pal, who you talking to back there? ...
جلوی کسی را گرفتن Ex. I just tried to stop you! من فقط سعی کردم جلوی تو رو بگیرم!
[عامیانه] چی می گی؟!
خوب زدیش
کاملا روشن بود که . . . مثل روز روشن بود که . . .
حیرت زده Ex. John was sitting there, his mouth open in shock جان حیرت زده و با دهانی باز آنجا نشسته بود.
[مربوط به دادگاه] در جایگاه شهود نشستن
این ترکیب گاه به صورت کامل نوشته می شود: All eyes focus on someone/something همه ی چشم ها/نگاه ها به کسی/چیزی دوخته شدن
☆ همان جمله ی معروفی که در دادگاه ها شنیده می شود: نظم دادگاه را رعایت کنید!
وارد شدن Ex. The next witness was walking through the courtroom door. شاهد بعدی داشت از در دادگاه وارد می شد.
به طرف جایی به راه افتادن Ex. He headed for the road. مرد به طرف جاده به راه افتاد.
قلمرو امن
به جهنم به درک
هر لحظه تاخیر
محبوس در میانِ . . .
قطعات درهم شکسته ی هواپیما یا . . . در تصادف
حسابی از [ خوراک، غذا و . . . ] خوردن
جوش خوردن با بقیه ی افراد
دیگه بسه
مخ
انگل جامعه
بد نیست که . . .
زیاد طول نمی کشد
نگاه خود را پایین انداختن و به چیزی خیره شدن Ex. The two policemen gazed down at him دو پلیس نگاه هایشان را به پایین انداختند و به مرد خیره شدند.
رفتار کسی به یکباره عوض شدن Ex. Invitations mailed. But he's acting strange. کارت دعوت ها همه فرستاده شدند. اما ناگهان رفتار مرد عوض می شود .
تب و تاب ازدواج
محتضر
روزهای آخر حیات
واسطه ازدواج
واسطه ازدواج
به ذهنیت کسی پی بردن
به قلب کسی راه یافتن
بر لب نشستن Ex. A bitter smile emerged لبخندی تلخ بر لبانش نشست
قبلا اینطور نبود
با چهره ای در هم
لبخندزنان
ابله
با کسی جدل کردن
غرقِ خون Ex. The body in the pool of blood جسد غرق خون
کف اتاق افتادن
غرق در خون
با دیدن چیزی چهره در هم کشیدن Ex. The detective grimaced at the ghastly sight of the young girl, bloody beneath the full moon کارآگاه پلیس با دیدن ظ ...
بی اختیار پرسیدن Ex. Why were your other relationships so short?She wondered aloud as they walked همانطور که قدم می زدند زن بی اختیار پرسید: چرا هم ...
مجذوب Ex. He was gorgeous. She was thrilled, but puzzled مرد جذاب بود. زن مجذوب اما سردرگم
Ex. When she leapt to rescue me, and remembered she couldn't swim, I got out وقتی برای نجات من خود را به آب انداخت و به یاد آورد بلد نیست شنا کند، از ...
در حالت فعلی می تواند به معنی غرق شدن هم باشد Ex. She saw me, floating face down, like a giant fly marooned in Jell_O زن مرا دید، شناور با چهره ای د ...
با گام های متزلزل حرکت کردن Ex. She stumbled out زن با گام های متزلزل بیرون دوید
متورم Ex. You'll find my bloated body in the pool سرانجام جسد متورم مرا در استخر پیدا می کنی
از پارچه پوشیده شده
دوندگان Ex. His world is joggers, changing seasons, passing cars, Rita's ghost دنیای او از دوندگان، تغییر فصل ها، عبور اتومبیل ها و روح ریتا ساخته شد ...
صورتحساب ها را پرداختن
خواستن Ex. He doesn't care to leave the room نمی خواهد از اتاق بیرون برود
آماده کردن Ex. He doesn't care to leave the room, or know who furnishes meals نمی خواهد از اتاق بیرون برود، یا بداند چه کسی غذا را آماده می کند.
فجیع Ex. Brutal murder قتل فجیع
کنارِ . . . Ex. Since Rita's brutal murder, Carter sits at the window کارتر از زمان قتل فجیع ریتا کنار پنجره می نشیند.
سبز _ آبی
به حالت اول برگشتن Ex. Muscles rippled under the blue_ green scales as the dragon stretched, then relaxed وقتی بدن اژدها کش می آمد، عضلات در زیر فل ...
لبخند بر لب Ex. She turned to the groom with a smile and repeated the words, I do زن لبخند بر لب رو به داماد کرد و این کلمات را تکرار کنان گفت: قبول ...
به ذهن کسی راه پیدا کردن Ex. Wild thoughts of flight flashed through her mind درباره ی فرار، افکار دیوانه واری به ذهنش راه پیدا کردند.
قدرت تسلط Ex. Control of her own destiny قدرت تسلط بر سرنوشتش
" از دست رفتن" یا " از دست دادن" Ex. Her freedom would be gone forever, control of her own destiny gone آزادی اش تا ابد از دست می رفت و قدرت تسلط بر ...
صدای بسته شدن Ex. She could almost hear the prison door clanging shut زن حتی صدای بسته شدن درهای زندان را هم می توانست بشنود.
از میانِ . . . Ex. Five years ago she plucked a dandelion and bindweed blossom from the grass زن، پنج سال پیش، از میان سبزه ها گل های شکفته ی قاصدک ...
"گل باز شده" یا به صورت ادبی تر " گل شکفته" Ex. Five years ago she plucked a dandelion and bindweed blossom from the grass زن، پنج سال پیش، از میان ...
محوطه ی خانه ی متحرک
به گذشته برگشتن ( Ex You can never go back. ( Jay Bonestell هرگز نمی توانید به گذشته برگردید ( جی بونستل )
ضربه چاقو
☆ گاه به همراه chemistry بکار می رود و اصطلاح زیر را می سازد: Their chemistry clicked آنها مجذوب یکدیگر شدند
از کنار هم گذشتن Ex. The two passed in midair این دو در میان آسمان و زمین از کنار هم گذشتند.
در مفهوم " دور بودن" ممکن است به این صورت ترجمه شود: آن طرف تر Ex. A few yards away چند متر آن طرف تر
از سر ناامیدی Ex. In despair, he flung himself of the Golden Gate Bridge مرد از سر نا امیدی خود را از بالای پل گلدن گیت به پایین پرت کرد.
می تواند به عنوان فعل عبارتی تفکیک پذیر در ساختار زیر به کار برود: Fling sth off place چیزی را از بالای مکانی به پایین پرت کردن Ex. In despair, he ...
گاه می تواند به معنی" ترک کردن کسی" باشد. Ex. His love had gone عشق مرد ترکش کرده بود.
وقتی بعد از "look " صفت قرار گرفته باشد، ممکن است به این صورت ترجمه شود: قیافه/ چهره ای . . . . . پیدا کردن Ex. You're gonna look unforgettable قیاف ...
گشتن توی چیزی مثلا گشتن توی کیف و . . .
شاه دزد
صدای رادیو و. . . را بلندتر کردن
در مورد گفته ها، ناله ها، صداها و . . . بهتر است" نشنیده گرفتن" ترجمه شود. Ex. He ignored her screams for help مرد فریادهای زن را که کمک می خواست نش ...
زندان Ex. His sentence? Behind the irons محکومیت او؟ زندان
در سختی در رنج و عذاب
سخت هیجان زده Ex. Chip was teed off چیپ سخت هیجان زده بود.
فریاد زدن
شدت گرفتن Ex. Pandemonium erupted سروصدا شدت گرفت
بدون ِ هیچ . . . Ex. Incredible! No witnesses! No clues! Who did it?� فوق العاده است. بدون هیچ شاهدی! بدون هیچ سرنخی! چه کسی این کار را کرده؟
به نشانه ی تأکید
مغلوب Ex. It's just that I believe you're finally stumped فقط فکر می کنم عاقبت مغلوب شده ای.
☆ دقت شود که بعد از این ساختار، فعل دوم به صورت مصدر با to می آید. You don't have the guts to pull the trigger جرأت نداری ماشه را بکشی
در این ساختارهم ممکن است به کار برود: You needn't look so smug لازم نیست اینقدر خودت را بگیری
وقتی از فعل "گذراندن" برای ترجمه ی حالت فعلی این کلمه استفاده می کنید - - - > ماه عسل گذراندن می توانید برای روان تر شدن ترجمه از ضمایر پیوسته استفاد ...
اگر در بافت عامیانه و در زمان گذشته "dropped dead" به کار رفته باشد، به این صورت ترجمه می شود: یهو افتاد و مرد یه دفعه افتاد و مرد
بازیگر کارآموز
تأسف بار Ex. Tragic accidents حوادث تأسف بار
به دیدن کسی رفتن Ex. Pay me a visit به دیدنم بیا
بی وقفه Ex. Bell still rang importunately زنگ هنوز بی وقفه می زد.
زاییدن
در متون مذهبی به هلاکت رسیدن
سخنان Maxims of Ali سخنان علی ( ع )
به خصوص از این جهت که . . .
مصرف ِ . . . Ex. Optimal use of water مصرف بهینه ی آب
بنا به خواست شما
مایل مربع
حیات مالی * توانایی کسب درآمد و ایجاد پتانسیل های درآمدی * قابلیت سرپا ماندن ( یک شرکت ) از لحاظ مالی Ex. A newspaper is usually expected to serve i ...
باغ وحش پرث ( یک پارک جانور شناسی در پرث استرالیا ) Ex. The �laughing dove is a resident breeder in �Africa, the� Middle East, � South Asia, and� W ...
در اصطلاح زیر کاربرد دارد: Keep someone at arm's length با کسی خودمانی نشدن Ex. Keep David at arm's length زیاد با دیوید خودمانی نشو
تا لحظه ی . . . Ex. Up to the moment of death تا لحظه ی مرگ
Ex. My parents don't approve of my friends والدینم، دوستان مرا تأیید نمی کنند [والدینم، دوستان مرا پسند نمی کنند].
زنگهای کلیسا ناقوس های کلیسا
گرد پاک کن
دنگ دنگ کردن Ex. The church bell started clanging ناقوس کلیسا شروع کرد به دنگ دنگ کردن.
یکی از معادل های این صفت می تواند " پَرپَر/ پژمرده" باشد: Ex. Broken blossoms شکوفه های پرپر / شکوفه های پژمرده
Swinging در ترکیب زیر می تواند معنی خاصی داشته باشد: The swinging of the pendulum همانطور که مشخص است در ترجمه ی تحت اللفظی به معنی " نوسان یا رفت و ...
نشان می دهد که . . .
ماندگار بودن
در جامعه
درستی یا نادرستی یک چیز صحت و سقم یک چیز
پایه و اساس صحیح
توصیه نمی شود
دوستان بزرگسال ( دوستانی که سنشان از شما بیشتر باشد، خصوصا زمانی که شما نوجوان باشید اما دوستانی بالغ داشته باشید ) البته به طور کلی می توان معادل " ...
مسئله ای را حل کردن
قابل اعتماد بودن
از تولد تا مرگ از بدو تولد تا لحظه ی مرگ از هنگام زاده شدن تا مرگ از میلاد تا مرگ
محلول موضعی مثل بتادین
یکی از این روزها، یکی از همین روزها Ex. come again one day soon یکی از این روزها دوباره بیا.
قدرت نظامی Ex. Once again germany flexed its military muscles یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.
Impressionistic things�: �originate from a person's impressions — their personal feelings, opinions, or instincts. You can also use this adjective to ...
نقاط قوت
قسمت اعظم ِ. . .
عنوان یکی از فیلم های کوتاه لورل و هاردی
از این قاعده مستثنی نیست Ex. To do research is not an exception انجام دادن تحقیق از این قاعده مستثنی نیست.
خودت را گول نزن
دم در/ در آستانه ی در Ex. He greeted me at the door او دم در به من خوشامد گفت Ex. The man at the door مردی در آستانه ی در
Definition: The quadrille is a dance that was fashionable in late 18th and 19th century Europe and its colonies
قصه شب
یکی از معادل های این واژه می تواند "ویران" باشد. شهر ویران Ex. Broken city
تازه کار
نی قلیون
☆ دقت شود که حرف اضافه ی این کالوکیشن "on" است و به همراه این حرف اضافه به صورت زیر ترجمه می شود: در مورد چیزی نظر دادن Ex. I would like to make a c ...
[به قول] عمل کردن Ex. Don't make a promise that you cannot keep قولی ندهید که نمی توانید به آن عمل کنید.
قاتل سنگ دل
همدست بودن خصوصا در ساختار be in with someone Ex. You are also in with them توهم همدست آنها هستی
با قیافه ای کریه Ex. a withered old female pauper, hideously ugly پیرزنی فقیر با صورتی پر چین و چروک و قیافه ای کریه
! Happy studying این اصطلاح می تواند در پایان مقدمه ی یک کتاب آورده شده باشد و به این صورت ترجمه شود: مطالعه ی لذت بخشی داشته باشید! از مطالعه ...
دادگاه طلاق
بخش زیادی از چیزی A good proportion of of my library بخش زیادی از کتابخانه ی من
[دادگاه] اعضای هیئت منصفه
دوره ی نویسندگی
جای تاسف است که . . . مایه تاسف است که . . .
حوزه تحقیق
واقعا افتضاح
آزاد منشی
و البته ( برای تاکید آورده می شود ) [خصوصا در متون مذهبی]
اداره کردن
دیوارک جان پناه دیوارهای دور بام
گروه ها
گروه سنی / محدوده ی سنی
دائمی
دلایل
سرتاسر جهان
کوشیدن
نظام آموزشی
To foster. . . موجب ِ . . . شدن Ex. To foster political unification موجب یکپارچگی سیاسی شدن
* به شکل کامل تر ". . . a cluster of" نوشته می شود و" تعدادی. . . " ترجمه می شود: Ex. A cluster of states تعدادی کشور
چادرنشینان
مطابق با سلیقه خودتان
در برابر چیزی مقاومت کردن
به خود آمدن Ex. 20 minutes later you come round بیست دقیقه بعد به خود می آیید.
چیزی را عملی کردن
( قید ) با شک و تردید
مزارع
هنردرمانی ( Art therapy ) از دیدگاه فیلیپ ویلیامز: انجام فعالیت های خلاق با استفاده از مواد و روش های ( هنری - دیداری - شنیداری ) را هنردرمانی گویند.
انرژی درمانی
جهانِ بصری
تیره و روشن
در جایی کار کردن . Ex. Robin is still on the staff of his hospital رابین هنوز در بیمارستان کار می کند.
خیلی زود
اغلب برای شمارش کتاب به کار می رود: A high volume of books تعداد زیادی کتاب
برای اشیاء می تواند به معنی "جاگیر" باشد.
چنین می نما ید که. . .
رسانه های نوین
عادات خرید
( دانشگاه/مدرسه و . . . ) نمره الف
با کسی بدرفتاری کردن
برای سال های متمادی
مرد خیر انسان نیکوکار
دو ساختار insist on sth و insist upon sth موازی هستند و هر دو می توانند به این صورت ترجمه شوند: ☆ دقت شود که sth می تواند یک گروه اسمی یا اسم مصدر ...
اصرار نکن! دست از سرم بردار!
کسی را از خنده روده بُر کردن
پیچ و خم های روزمره ی زندگی
با بی ادبی با وقاحت
به عنوان صفت، می توان معادل" سالخورده " را در نظر گرفت: Ex. The old man uncle عموی سالخورده
بیهوش Ex. A patient etherized upon a table بیماری بیهوش بر تخت عمل
باشگاه نوجوانان
تحمل نژادی
پیش درآمدی بر. . .
فاصله گرفتن از چیزی
باهوش بودن Ex. David has brains دیوید باهوش است.
به سمت جایی به راه افتادن Start for somewhere ▪︎ Ex. I started for school very late that morning آن روز صبح، خیلی دیر به سمت مدرسه به راه افتادم.
تشکیل خانواده دادن Ex. You should have the guts to start a family باید دل و جیگرشو داشته باشی که تشکیل خانواده بدی.
خیلی عصبی ام
صفات افراد دوستدار محیط زیست
فعالیت های زیست محیطی
دمت گرم رفیق
میوه ی فاسد
یکی از معادل های فارسی برای این واژه "در آن سویِ . . . " است: Ex. Alice through the Looking Glass آلیس در آن سوی آینه
کار دلخواه من Ex. writing is my cup of tea نگارش کار دلخواه من است.
داستان نویسی
درخواستی ( صفت ) Ex. Sorry, we don't have your requested book متأسفیم، ما کتاب درخواستی شما را نداریم.
نامه ی شکایت
نویسنده داستان کوتاه داستان کوتاه نویس
درباره ی چیزی رای دادن درمورد چیزی قضاوت کردن چیزی را نقد کردن
پنداشتم
رنگ واژه
اقلیم جهانی
تصاویر ماهواره ای
در مجموع Ex. Totaling up to 14 times در مجموع تا ۱۴ برابر
رویداد های بارشی فعالیت های بارشی
☆ دقت شود که در این ساختار ، کلمه ی بعد از from و to باید هم مقوله باشند مثلا اگر بعد از from از عدد استفاده شود، بعد از to نیز باید یک عدد گذاشته شو ...
در شرایط مناسب / در شرایط مطلوب
☆ این عبارت معمولا با فعل cost همراه می شود و به معنی زیر است: هزینه ی زیادی داشتن، خرج زیادی برداشتن Ex. It costs a pretty penny to boot بهره بردن ا ...
یه جورایی دردسر داره / به نوعی دردسره
تا حدود Ex. By as much as 10 to 20 percent تا حدود ۱۰ الی ۲۰ درصد
چیزی را ترتیب دادن Ex. I'm trying to get everything in order before the deadline دارم تلاش می کنم همه چیز را قبل از اتمام موعد ترتیب بدم.
مشغول کاری بودن ?Ex. What kinds of things are you working on مشغول چه جور کارهایی هستی؟
دیدگاه مثبتی داشتن / روحیه ی خود را حفظ کردن
کنترل خود را بر روی کارها حفظ کردن
در محاوره و احوال پرسی به این صورت هم ترجمه می شود: همون کارهای همیشگی ?A ) What have you been up to lately B ) Oh, you know, the usual
از پسش برمیام
پرداختن به همه ی امور به صورت همزمان Ex. It's hard to juggle everything پرداخت به همه ی امور به صورت همزمان خیلی دشواره.
☆ بعد از around یک گروه اسمی می آید و این عبارت به این صورت ترجمه می شود: با چیزی کنار آمدن Ex. I'm just trying to find my way around a busy work sch ...
☆ بعد از with یک اسم قرار می گیرد. Ex. Busy with work مشغول ِ کار
سلام، چطوری! ( محاوره ای / دوستانه )
مدتهاست. . . Ex. It's been ages since we've seen each other مدتهاست که همدیگر را ندیده ایم.
⚠️ یکی از کاربردهای present در حالت verb، استفاده از آن در ساختارهای زیر می باشد: Present someone with something Present something for someone این س ...
بدون وقفه
بیش از حد مجاز
رعد و برق قرمز رنگ
☆ بعد از with به یک اسم نیاز هست. ترجمه: چیزی را ادامه دادن Ex. If we continue with globalization as it has been managed in the past, the future wil ...
سرقت از مغازه
قسمت های داخلی واگن قطار
☆ این صفت به همراه حرف تعریف the به این صورت ترجمه می شود: The famous افراد شهیر
کمک پزشکی * البته گاه به صورت جمع ( کمک های پزشکی ) ترجمه می شود.
غرور خود را کنار گذاشتن
☆ اگر for پیش از نام یک خوراکی آمده باشد، می تواند به صورت زیر ترجمه شود: برای صرفِ . . . Ex. His mother cheered him up by taking him out for ice c ...
تک تک افراد Ex. Decisions of individuals تصمیمات تک تک افراد
کفش های رقص باله
مسئولین حراست
Escort someone - - - > کسی را مشایعت کردن Ex. I was so angry that I shouted at one of the nurses until the security guards came and escorted me out ...
حضانت انحصاری حضانت تک والدی * در این نوع از حضانت، سرپرستی کودک به یک والد سپرده می شود. * در متون حقوقی، این عبارت به همراه فعل award به کار می ر ...
محدوده ی قیمت
☆ این کلمه می تواند در ساختار زیر به کار رود: choose a major رشته ی دانشگاهی خود را انتخاب کردن Ex. My son hasn't chosen a major yet پسرم هنوز رشته ...
ناخوشی جزئی
درد را تسکین دادن درد را کاهش دادن کاهش دادن درد Ex. If you have a minor ailment like a headache, you can take some aspirin to relieve the pain اگر ...
☆ دقت شود که برای بیان مفهوم ( در انجام کاری به کسی کمک کردن=help someone with something ) قبل از ذکر کردن نام آن عمل ( something ) ، از حرف اضافه ی ...
نسبت به سن ــَم/ ــَـت/ ــَـش / ــِـمان ( مان ) / ــِـتان ( تان ) / ــِـشان ( شان ) Ex. for his age نسبت به سنش Ex in Sentence: Joe is almost 19, b ...
جلو بودن ( در مسابقه ) پیشتاز بودن مقدم بودن Ex. The biker from Australia has the lead, but the bikers from Russia and Peru are close behind دوچرخه ...
☆ دقت شود وقتی این عبارت به معنی ( پیشرفت کردن در کار یا درس یا. . . ) به کار می رود، با حرف اضافه ی with همراه می شود. Ex. With just a little effor ...
صحنه آرایی نمایش، دکور
دقت شود که در این ساختار، به جای sth یک گروه اسمی قرار می گیرد. نحوه ی ترجمه: حاوی . . . بالا * to be low in sth عبارت مخالف آن است: حاوی. . . پایین ...
یکی دیگر از معانی این کلمه ( اصول ) است: Ex. They are first taught the basic procedures for scuba diving در ابتدا به آنها اصول اولیه ی غواصی با دستگ ...
یکی از معانی این عبارت به این صورت است: تا ابد دوام آوردن Ex. No matter how advanced technology gets, it might be impossible for our bodies to go on ...
مرحله ی آزمایشی/دوره ی آزمایشی Ex. Sea trial is the testing phase of a watercraft including boats, ships, and submarines کارآزمایی دریایی دوره ی آزما ...
در معرض دید مردم
بیشترین بهره را از چیزی بردن Ex. A reasonable level of fitness is required if you want to get the most from this course اگر بخواهید بیشترین بهره را ...