تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عشق جوانی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر آورده کردن آرزو " Ex. For freeing me, " said the genie, "I will grant you each a wish. " غول چراغ جادو گفت: اگر آزادم کنید یک آرزوی هر کدام از شم ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوش برخورد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک سال ِ تمام Ex. As a child, she dreamed of wolves. They chased her each night for one year. وقتی بچه بود گرگ ها را در رویا می دید. آنها یک سال تم ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محکم گذاشتن محکم جا دادن Ex. He slammed home the blade. محکم تیغه ی چاقو را در غلافش گذاشت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

در ارتباط با چاقو، شمشیر و . . . منظور از "home" همان"غلاف" است. Ex. He slammed home the blade. محکم تیغه ی چاقو را در غلافش گذاشت.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلند شدن صدای ترمز ماشین

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کوچک اندام و ظریف ریزنقش

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. That Earth deserved no better than Galactic extermination. زمین سزاوار چیزی جز نابودی کهکشانی نبود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهمیت دادن Ex. The things they held of import. چیزهایی که به آن اهمیت می دادند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به آسانی می توان دریافت که . . .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاید امیدی باشد!

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهامت کاری را پیدا کردن Ex. Last night was the first time I had the nerve to stand up and say: "No!" دیشب برای اولین بار شهامت پیدا کردم تا بلند شوم ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنبال کسی یا چیزی گشتن Ex. Recently, I checked around. تازگی ها دنبال آنها گشتم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

من آمدم! Honey, I'm home! I bought a new guitar. عزیزم من آمدم! یک گیتار جدید گرفتم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرزوی ِ . . . Ex. Everything but desire to be held همه چیز جز آرزوی در آغوش کشیده شدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سالهاست که . . . Ex. He hasn't touched me in years. سالهاست که مرا نوازش نکرده است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آثار تزریق کبودی و جای زخم ناشی از تزریق ( خصوصا تزریق مواد مخدر و هروئین )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پاک کردن Ex. She polished her glasses. زن شیشه های عینکش را پاک کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دقیق Ex. "Eight stab wounds, eight corpses, zero clues, " sighed the inspector, " He's neat, efficient. " کارآگاه آهی کشید و گفت: " هشت ضربه چاقو، ه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Work magic شعبده بازی کردن Ex. Carmine the Magnificent was indeed magnificent as he worked his magic. کارمین شگفت انگیز در وقت شعبده بازی جادوگری ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آینده Ex. Subsequent generations نسلهای آینده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چه وحشتناک! A road kill? Gross! جسد؟ چه وحشتناک!

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شایعه شده که . . .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باید جالب باشه!

پیشنهاد
٠

بودنت بهم آرامش میده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محتاج چیزی بودن Ex. My soul needs your existence. روحم به بودنت محتاج ِ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

زود بالا آمدن ( سبزه، گیاه و . . . ) Ex. Weeds grow fast but they don't have roots. علف هرز زود بالا میاد اما ریشه نداره!

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارزان تر شدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنها چیزی که . . .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی در بافت زمانیِ حال به کار می رود می تواند به این معنی باشد: نمی توانم خودم را عوض کنم Ex. Collecting money is my life. Never could change. پو ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یادداشت گذاشتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ به صورت فعل عبارتی تفکیک پذیر هم به کار می رود. Ex. She awoke first; cleaned me out. او زودتر بلند شد، دار و ندارم را برد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی خاصیت بودن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را برای رقص دعوت کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

☆Shuffle to something به چیزی تکیه کردن Ex. He shuffles to my locker. به قفسه ی من تکیه می کند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می تواند مخفف of مالکیت باشد و با یک آپاستروف به اسم بعدی متصل شود. Ex. Flask o' drink فلاسک نوشیدنی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به چیزی تلنگر زدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

او خود را از دیدش پنهان کرد * به طور کلی ساختار" . . . hide from" را می توان با ضمایر یا کلمات دیگر هم به کار برد: Ex. We hid from the exploratory s ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همنوعان Ex. My people came for me at last. عاقبت همنوعانم به جستجوی من آمدند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کسی دلبستگی پیدا کردن Ex. I learned from them, and grew to love them. از آنها آموختم و به آنها دلبستگی پیدا کردم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را به جمع خود راه دادن Ex. Benign creatures who took me in. موجوداتی مهربان که مرا به جمع خود راه دادند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پس کارش را تمام کن!

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. For a thousand years, the mighty redwood grew into a majestic beauty در طی هزار سال، درخت ماموت سرخ چوب زیبایی باشکوهی پیدا کرده بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور از دسترس همه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گرفتار در . . . Ex. Nine years, stranded on a forgotten moon of Uranus نه سال گرفتار در یکی از قمرهای فراموش شده ی اورانوس.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از . . . . . هیجان زده شدن Ex. We're very excited about returning home. از بازگشت به وطن خیلی هیجان زده ایم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفر خوش سفر به سلامت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستون متوفیان در روزنامه