پیشنهادهای شقایق (١,٠٧١)
خبیث Ex. Wretched souls ارواح خبیث
در ساختار زیر هم کاربرد دارد: ☆Be passionately interested in someone به کسی بسیار علاقه داشتن کسی را خیلی دوست داشتن
تنومند Ex. A large woman زنی تنومند
[وسایل نقلیه] سوار شدن Ex. He climbed into cab gasping. مردنفس زنان سوار تاکسی شد.
به عنوان صفت: نفس زنان Ex. He climbed into cab gasping. مردنفس زنان سوار تاکسی شد.
کسی که روپوش سفید به تن دارد Ex. Suddenly I saw a white uniformed nurse on the road ناگهان در جاده پرستاری را دیدم که روپوش سفید به تن داشت.
تنها توی خانه
⚠️ Ax_ murderer
☆ دقت شود که pal با یک کاما از کلمه ی قبل و بعد از خودش جدا می شود و می تواند به معنی" رفیق" هم باشد. Ex. Hey, pal, who you talking to back there? ...
جلوی کسی را گرفتن Ex. I just tried to stop you! من فقط سعی کردم جلوی تو رو بگیرم!
[عامیانه] چی می گی؟!
خوب زدیش
کاملا روشن بود که . . . مثل روز روشن بود که . . .
حیرت زده Ex. John was sitting there, his mouth open in shock جان حیرت زده و با دهانی باز آنجا نشسته بود.
[مربوط به دادگاه] در جایگاه شهود نشستن
این ترکیب گاه به صورت کامل نوشته می شود: All eyes focus on someone/something همه ی چشم ها/نگاه ها به کسی/چیزی دوخته شدن
☆ همان جمله ی معروفی که در دادگاه ها شنیده می شود: نظم دادگاه را رعایت کنید!
وارد شدن Ex. The next witness was walking through the courtroom door. شاهد بعدی داشت از در دادگاه وارد می شد.
به طرف جایی به راه افتادن Ex. He headed for the road. مرد به طرف جاده به راه افتاد.
قلمرو امن
به جهنم به درک
هر لحظه تاخیر
محبوس در میانِ . . .
قطعات درهم شکسته ی هواپیما یا . . . در تصادف
حسابی از [ خوراک، غذا و . . . ] خوردن
جوش خوردن با بقیه ی افراد
دیگه بسه
مخ
انگل جامعه
بد نیست که . . .
زیاد طول نمی کشد
نگاه خود را پایین انداختن و به چیزی خیره شدن Ex. The two policemen gazed down at him دو پلیس نگاه هایشان را به پایین انداختند و به مرد خیره شدند.
رفتار کسی به یکباره عوض شدن Ex. Invitations mailed. But he's acting strange. کارت دعوت ها همه فرستاده شدند. اما ناگهان رفتار مرد عوض می شود .
تب و تاب ازدواج
محتضر
روزهای آخر حیات
واسطه ازدواج
واسطه ازدواج
به ذهنیت کسی پی بردن
به قلب کسی راه یافتن
بر لب نشستن Ex. A bitter smile emerged لبخندی تلخ بر لبانش نشست
قبلا اینطور نبود
با چهره ای در هم
لبخندزنان
ابله
با کسی جدل کردن
غرقِ خون Ex. The body in the pool of blood جسد غرق خون
کف اتاق افتادن
غرق در خون
با دیدن چیزی چهره در هم کشیدن Ex. The detective grimaced at the ghastly sight of the young girl, bloody beneath the full moon کارآگاه پلیس با دیدن ظ ...