تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ دقت شود که در این ساختار ، کلمه ی بعد از from و to باید هم مقوله باشند مثلا اگر بعد از from از عدد استفاده شود، بعد از to نیز باید یک عدد گذاشته شو ...

پیشنهاد
٠

در شرایط مناسب / در شرایط مطلوب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ این عبارت معمولا با فعل cost همراه می شود و به معنی زیر است: هزینه ی زیادی داشتن، خرج زیادی برداشتن Ex. It costs a pretty penny to boot بهره بردن ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یه جورایی دردسر داره / به نوعی دردسره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا حدود Ex. By as much as 10 to 20 percent تا حدود ۱۰ الی ۲۰ درصد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی را ترتیب دادن Ex. I'm trying to get everything in order before the deadline دارم تلاش می کنم همه چیز را قبل از اتمام موعد ترتیب بدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشغول کاری بودن ?Ex. What kinds of things are you working on مشغول چه جور کارهایی هستی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدگاه مثبتی داشتن / روحیه ی خود را حفظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنترل خود را بر روی کارها حفظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در محاوره و احوال پرسی به این صورت هم ترجمه می شود: همون کارهای همیشگی ?A ) What have you been up to lately B ) Oh, you know, the usual

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از پسش برمیام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

پرداختن به همه ی امور به صورت همزمان Ex. It's hard to juggle everything پرداخت به همه ی امور به صورت همزمان خیلی دشواره.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ بعد از around یک گروه اسمی می آید و این عبارت به این صورت ترجمه می شود: با چیزی کنار آمدن Ex. I'm just trying to find my way around a busy work sch ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ بعد از with یک اسم قرار می گیرد. Ex. Busy with work مشغول ِ کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلام، چطوری! ( محاوره ای / دوستانه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدتهاست. . . Ex. It's been ages since we've seen each other مدتهاست که همدیگر را ندیده ایم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⚠️ یکی از کاربردهای present در حالت verb، استفاده از آن در ساختارهای زیر می باشد: Present someone with something Present something for someone این س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون وقفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد مجاز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رعد و برق قرمز رنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ بعد از with به یک اسم نیاز هست. ترجمه: چیزی را ادامه دادن Ex. If we continue with globalization as it has been managed in the past, the future wil ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرقت از مغازه

پیشنهاد
٠

قسمت های داخلی واگن قطار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

☆ این صفت به همراه حرف تعریف the به این صورت ترجمه می شود: The famous افراد شهیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کمک پزشکی * البته گاه به صورت جمع ( کمک های پزشکی ) ترجمه می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غرور خود را کنار گذاشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

☆ اگر for پیش از نام یک خوراکی آمده باشد، می تواند به صورت زیر ترجمه شود: برای صرفِ . . . Ex. His mother cheered him up by taking him out for ice c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تک تک افراد Ex. Decisions of individuals تصمیمات تک تک افراد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفش های رقص باله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مسئولین حراست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Escort someone - - - > کسی را مشایعت کردن Ex. I was so angry that I shouted at one of the nurses until the security guards came and escorted me out ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حضانت انحصاری حضانت تک والدی * در این نوع از حضانت، سرپرستی کودک به یک والد سپرده می شود. * در متون حقوقی، این عبارت به همراه فعل award به کار می ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محدوده ی قیمت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

☆ این کلمه می تواند در ساختار زیر به کار رود: choose a major رشته ی دانشگاهی خود را انتخاب کردن Ex. My son hasn't chosen a major yet پسرم هنوز رشته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناخوشی جزئی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درد را تسکین دادن درد را کاهش دادن کاهش دادن درد Ex. If you have a minor ailment like a headache, you can take some aspirin to relieve the pain اگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

☆ دقت شود که برای بیان مفهوم ( در انجام کاری به کسی کمک کردن=help someone with something ) قبل از ذکر کردن نام آن عمل ( something ) ، از حرف اضافه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نسبت به سن ــَم/ ــَـت/ ــَـش / ــِـمان ( مان ) / ــِـتان ( تان ) / ــِـشان ( شان ) Ex. for his age نسبت به سنش Ex in Sentence: Joe is almost 19, b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جلو بودن ( در مسابقه ) پیشتاز بودن مقدم بودن Ex. The biker from Australia has the lead, but the bikers from Russia and Peru are close behind دوچرخه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ دقت شود وقتی این عبارت به معنی ( پیشرفت کردن در کار یا درس یا. . . ) به کار می رود، با حرف اضافه ی with همراه می شود. Ex. With just a little effor ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صحنه آرایی نمایش، دکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دقت شود که در این ساختار، به جای sth یک گروه اسمی قرار می گیرد. نحوه ی ترجمه: حاوی . . . بالا * to be low in sth عبارت مخالف آن است: حاوی. . . پایین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یکی دیگر از معانی این کلمه ( اصول ) است: Ex. They are first taught the basic procedures for scuba diving در ابتدا به آنها اصول اولیه ی غواصی با دستگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکی از معانی این عبارت به این صورت است: تا ابد دوام آوردن Ex. No matter how advanced technology gets, it might be impossible for our bodies to go on ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرحله ی آزمایشی/دوره ی آزمایشی Ex. Sea trial is the testing phase of a watercraft including boats, ships, and submarines کارآزمایی دریایی دوره ی آزما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در معرض دید مردم

پیشنهاد
٠

بیشترین بهره را از چیزی بردن Ex. A reasonable level of fitness is required if you want to get the most from this course اگر بخواهید بیشترین بهره را ...