تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الباقی ِ . . . Ex. His rest of the life الباقی زندگی اش

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Have a look at something یه نگاهی به چیزی انداختن Ex. Can I have a look at your new car? میشه یه نگاهی به ماشین جدیدت بندازم؟

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خطای سرویس

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

پر ( لبریز ) Ex. A large glass of milk یک لیوان پر از شیر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Make the sign of . . . علامت ِ . . . از خود به جا گذاشتن Ex. Zorro, who makes the sign of the Z. زورو کسی که اون علامت Z رو از خود به جا می ذاره.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Ex. A "Z" stands for Zrorro حرف Z نشونه ی زوروئه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجاع Ex. This bold renegade این شورشی شجاع

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دلِ شب Ex. Out of the night, when the full moon is bright, comes a horseman. از دل شب، وقتی که ماه کامل تو آسمون می درخشه، یه سوارکار از راه می ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دل ِ. . . Ex. Out of the night از دل شب

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنوز وقت دارم؟ Ex. The little boy looked up at the doctor and asked with a trembling voice, " Will I die right away, or how soon?" پسربچه نگاهی به د ...

پیشنهاد
٠

رنگ به رخسار کسی برگشتن Ex. He smiled, as we all did, seeing the color returning to her cheek. وقتی دید رنگ به رخسار زن در حال برگشتن است لبخندی زد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Grow impatient کم کم حوصله ی کسی سر رفتن Ex. The waitress was growing impatient. پیشخدمت کم کم داشت حوصله اش سر می رفت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. As people become older they need fewer calories. هر چه افراد پیرتر می شوند، به کالری کمتری نیاز دارند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ is / was not long چندان طولانی نیست / نبود Ex. Before ways of preventing or curing diseases were known, the expectation of life was not long, even ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناچیز

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Not bother to do something زحمت انجام کاری را به خود ندادن Ex. John was so lazy that he couldn't even bother to change his clothes. جان آنقدر تن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را به هیچ جا نمی رساند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Get you nowhere! شما را به هیچ جا نمی رساند! Ex. Laziness can get you nowhere! If you want something, you need to work hard for it. تنبلی شما را ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Hide sth from sb چیزی را از کسی پنهان کردن Ex. The girl had hidden some more tasty candies from him. دختر چندتا از خوشمزه ترین آبنبات هایش را از ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل و زبانش یکی است Ex. He is sincere; he speaks as he thinks. او صادق است؛ دل و زبانش یکی است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دست انداختن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ دقت شود که "the way" می تواند به عنوان یک عبارت ربطی، دو جمله را به هم متصل کرده باشد. در این حالت می توان "همانطور که" ترجمه کرد. Ex. That nigh ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Return immediately when you are done. به محض اینکه کارت تمام شد برگرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ امروزه در موسیقی اصطلاح B_sides به ترانه هایی اشاره دارد که در آلبوم اصلی منتشر نشدند و قبل یا بعد از انتشار رسمی آلبوم، به صورت single منتشر شده ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

فرستادن Ex. His doctor requested hospital authorities to pass the final bill to him. پزشک معالجش از مسئولین بیمارستان خواست که صورتحساب نهایی را بر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اهالی روستا Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل" even if" هم می توان در نظر گرفت و "حتی اگر" ترجمه کرد. Ex. An old man came to comfort him and told him that nobody would believe a liar even ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دلداری دادن Ex. An old man came to comfort him. پیرمردی آمد تا او را دلداری دهد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Prompted to do. . . بر آن داشت تا. . . Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای شراب ) را بر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Grant someone a wish آرزویی را برای کسی برآورده کردن Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عقب عقب رفتن Ex. A young man in his twenties was seeing out from the train’s window shouted… "Father, look at the trees! They are going behind!" مرد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با نام اختصاری M99 نیز شناخته می شود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتورفین یا M99 قوى ترین مخدر دنیا

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Stumble upon somewhere ناگهان به جایی رسیدن Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, t ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ In a bunch به صورت خوشه ای Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, the fox drooled. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Take every opportunity to do sth از هر فرصتی برای انجام کاری استفاده کردن Ex. The proud rose would take every opportunity to insult the cactus. گ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تنگنا Ex. His beloved daughter saw him in distress and ran to hug him. دختر دلبندش او را در تنگنا دید و دوید تا او را در آغوش بگیرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Sleep on an empty stomach با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازگشت به . . . Ex. Back in action بازگشت به مبارزه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ was/were surprised to see sth از دیدن چیزی متعجب بودن Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ For hours at a time هر بار ساعتها Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a time. همسایه های ن ...

پیشنهاد
٠

با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he had to sleep on an empty sto ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از بدو تولد مادرزاد Ex. My son was blind from birth. پسرم از بدو تولد نابینا بود. پسرم کور مادرزاد بود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار خیر ☆ Do a good deed for someone برای کسی کار خیری انجام دادن انجام کار خیر در حق کسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیش از حد به چیزی توجه کردن Ex. Rose was too obsessed with her own looks. رز بیش از حد به ظاهر خود توجه می کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یواشکی Ex. The boy really sees a wolf sneaking amongst the flock. پسر واقعاً گرگی را می بیند که یواشکی به میان گله آمده است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرد فرزانه Ex. The wise man smiled and said: “You can’t laugh at the same joke over and over. So why do you cry over the same problem over and over? ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از خنده غش کردن Ex. One day he told them a joke and everyone roared with laughter. یک روز برای آنها لطیفه ای تعریف کرد و همه از خنده غش کردند.