تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیهوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باشگاه نوجوانان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحمل نژادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش درآمدی بر. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فاصله گرفتن از چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باهوش بودن Ex. David has brains دیوید باهوش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سمت جایی به راه افتادن Start for somewhere ▪︎ Ex. I started for school very late that morning آن روز صبح، خیلی دیر به سمت مدرسه به راه افتادم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تشکیل خانواده دادن Ex. You should have the guts to start a family باید دل و جیگرشو داشته باشی که تشکیل خانواده بدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی عصبی ام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفات افراد دوستدار محیط زیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فعالیت های زیست محیطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دمت گرم رفیق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میوه ی فاسد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

یکی از معادل های فارسی برای این واژه "در آن سویِ . . . " است: Ex. Alice through the Looking Glass آلیس در آن سوی آینه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار دلخواه من Ex. writing is my cup of tea نگارش کار دلخواه من است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داستان نویسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواستی ( صفت ) Ex. Sorry, we don't have your requested book متأسفیم، ما کتاب درخواستی شما را نداریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامه ی شکایت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نویسنده داستان کوتاه داستان کوتاه نویس

پیشنهاد
٠

درباره ی چیزی رای دادن درمورد چیزی قضاوت کردن چیزی را نقد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنداشتم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رنگ واژه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقلیم جهانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تصاویر ماهواره ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مجموع Ex. Totaling up to 14 times در مجموع تا ۱۴ برابر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رویداد های بارشی فعالیت های بارشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ دقت شود که در این ساختار ، کلمه ی بعد از from و to باید هم مقوله باشند مثلا اگر بعد از from از عدد استفاده شود، بعد از to نیز باید یک عدد گذاشته شو ...

پیشنهاد
٠

در شرایط مناسب / در شرایط مطلوب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ این عبارت معمولا با فعل cost همراه می شود و به معنی زیر است: هزینه ی زیادی داشتن، خرج زیادی برداشتن Ex. It costs a pretty penny to boot بهره بردن ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یه جورایی دردسر داره / به نوعی دردسره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا حدود Ex. By as much as 10 to 20 percent تا حدود ۱۰ الی ۲۰ درصد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی را ترتیب دادن Ex. I'm trying to get everything in order before the deadline دارم تلاش می کنم همه چیز را قبل از اتمام موعد ترتیب بدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشغول کاری بودن ?Ex. What kinds of things are you working on مشغول چه جور کارهایی هستی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدگاه مثبتی داشتن / روحیه ی خود را حفظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنترل خود را بر روی کارها حفظ کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در محاوره و احوال پرسی به این صورت هم ترجمه می شود: همون کارهای همیشگی ?A ) What have you been up to lately B ) Oh, you know, the usual

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از پسش برمیام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پرداختن به همه ی امور به صورت همزمان Ex. It's hard to juggle everything پرداخت به همه ی امور به صورت همزمان خیلی دشواره.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

☆ بعد از around یک گروه اسمی می آید و این عبارت به این صورت ترجمه می شود: با چیزی کنار آمدن Ex. I'm just trying to find my way around a busy work sch ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ بعد از with یک اسم قرار می گیرد. Ex. Busy with work مشغول ِ کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلام، چطوری! ( محاوره ای / دوستانه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدتهاست. . . Ex. It's been ages since we've seen each other مدتهاست که همدیگر را ندیده ایم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⚠️ یکی از کاربردهای present در حالت verb، استفاده از آن در ساختارهای زیر می باشد: Present someone with something Present something for someone این س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون وقفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیش از حد مجاز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رعد و برق قرمز رنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

☆ بعد از with به یک اسم نیاز هست. ترجمه: چیزی را ادامه دادن Ex. If we continue with globalization as it has been managed in the past, the future wil ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرقت از مغازه

پیشنهاد
٠

قسمت های داخلی واگن قطار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

☆ این صفت به همراه حرف تعریف the به این صورت ترجمه می شود: The famous افراد شهیر