تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Hide sth from sb چیزی را از کسی پنهان کردن Ex. The girl had hidden some more tasty candies from him. دختر چندتا از خوشمزه ترین آبنبات هایش را از ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل و زبانش یکی است Ex. He is sincere; he speaks as he thinks. او صادق است؛ دل و زبانش یکی است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دست انداختن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ دقت شود که "the way" می تواند به عنوان یک عبارت ربطی، دو جمله را به هم متصل کرده باشد. در این حالت می توان "همانطور که" ترجمه کرد. Ex. That nigh ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. Return immediately when you are done. به محض اینکه کارت تمام شد برگرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ امروزه در موسیقی اصطلاح B_sides به ترانه هایی اشاره دارد که در آلبوم اصلی منتشر نشدند و قبل یا بعد از انتشار رسمی آلبوم، به صورت single منتشر شده ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

فرستادن Ex. His doctor requested hospital authorities to pass the final bill to him. پزشک معالجش از مسئولین بیمارستان خواست که صورتحساب نهایی را بر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهالی روستا Ex. All the villagers came running to drive the wolf away. همه اهالی روستا دوان دوان آمدند تا گرگ را دور کنند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل" even if" هم می توان در نظر گرفت و "حتی اگر" ترجمه کرد. Ex. An old man came to comfort him and told him that nobody would believe a liar even ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی را دلداری دادن Ex. An old man came to comfort him. پیرمردی آمد تا او را دلداری دهد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Prompted to do. . . بر آن داشت تا. . . Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای شراب ) را بر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Grant someone a wish آرزویی را برای کسی برآورده کردن Ex. This prompted Dionysus, the god of wine, to grant him a wish. این امر، دیونیسوس ( خدای ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عقب عقب رفتن Ex. A young man in his twenties was seeing out from the train’s window shouted… "Father, look at the trees! They are going behind!" مرد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با نام اختصاری M99 نیز شناخته می شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتورفین یا M99 قوى ترین مخدر دنیا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Stumble upon somewhere ناگهان به جایی رسیدن Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ In a bunch به صورت خوشه ای Ex. A hungry fox stumbled upon a vineyard. After seeing the round, juicy grapes hanging in a bunch, the fox drooled. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Take every opportunity to do sth از هر فرصتی برای انجام کاری استفاده کردن Ex. The proud rose would take every opportunity to insult the cactus. گ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تنگنا Ex. His beloved daughter saw him in distress and ran to hug him. دختر دلبندش او را در تنگنا دید و دوید تا او را در آغوش بگیرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ Sleep on an empty stomach با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازگشت به . . . Ex. Back in action بازگشت به مبارزه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ was/were surprised to see sth از دیدن چیزی متعجب بودن Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ For hours at a time هر بار ساعتها Ex. The Newtown's neighbors were surprised to see a grown man blowing bubbles for hours at a time. همسایه های ن ...

پیشنهاد
٠

با شکم خالی به رختخواب رفتن ( به اختصار: گرسنه خوابیدن ) [متون قدیمی/ادبی] سر گرسنه بر بالین گذاشتن Ex. That night, he had to sleep on an empty sto ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از بدو تولد مادرزاد Ex. My son was blind from birth. پسرم از بدو تولد نابینا بود. پسرم کور مادرزاد بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار خیر ☆ Do a good deed for someone برای کسی کار خیری انجام دادن انجام کار خیر در حق کسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیش از حد به چیزی توجه کردن Ex. Rose was too obsessed with her own looks. رز بیش از حد به ظاهر خود توجه می کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یواشکی Ex. The boy really sees a wolf sneaking amongst the flock. پسر واقعاً گرگی را می بیند که یواشکی به میان گله آمده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرد فرزانه Ex. The wise man smiled and said: “You can’t laugh at the same joke over and over. So why do you cry over the same problem over and over? ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از خنده غش کردن Ex. One day he told them a joke and everyone roared with laughter. یک روز برای آنها لطیفه ای تعریف کرد و همه از خنده غش کردند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میوه چیدن Ex. John wanted to eat some apples but he was too lazy to climb the tree and take the fruits. جان دلش می خواست چند تا سیب بخورد اما تنبل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای یافتن ِ . . . Ex. In search of some food برای یافتن مقداری غذا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

گوشه ی . . . Ex. The side of the paper گوشه ی صفحه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

اوضاع کسی رو به بهبود رفتن Ex. After some time, the lady started getting better. بعد از مدتی اوضاع خانم رو به بهبود رفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوالیه معبد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در درمان بیماری ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا بیمار Ex. The young woman became critically ill and local doctors were clueless about her illness. زن جوان شدیدا بیمار شد و پزشکهای آنجا در د ...

پیشنهاد
٠

از ته قلبش / از صمیم قلبش Ex. Boy was extremely touched and thanked her from the bottom of his heart. پسر خیلی متاثر شد و از ته قلبش از او تشکر کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار انسان دوستانه Ex. I have been taught never to accept pay for an act of kindness. من آموخته ام که برای کار انسان دوستانه هیچ وجهی قبول نکنم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ Pangs of hunger on one's face آثار گرسنگی یا ضعف و بی غذایی بر چهره کسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیج Ex. Boy was astonished and yet he could not resist his hunger. پسر گیج شده بود ولی باز هم نتوانست در برابر گرسنگی اش طاقت بیاورد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervous. وقتی کِلی در خانه را زد، خانم آراسته ای بیرون آمد و پسر با دیدن او ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدری/ مقدار کمی آب Ex. Instead of asking for food, he just asked for a drink of water. پسر به جای طلب غذا فقط تقاضای قدری آب کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

☆ اگر در بافت کلاسیک و ادبی آمده باشد می توانید " آراسته" ترجمه کنید. Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervou ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند لحظه ای Ex. He wondered for a while. چند لحظه ای مات و متحیر ماند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی ارزش Ex. One day, he found he had just one thin dime left. یک روز دید که فقط یک سکه ده سنتی بی ارزش برایش باقی مانده.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروشندگی Ex. But selling is a hard job. ولی فروشندگی کار سختی است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شهریه مدرسه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex. This way he could pay his school fee. از این راه توانست شهریه ی مدرسه اش را پرداخت کند.