پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
آنتن ( وسیله ای فلزی برای ارسال و دریافت امواج رادیویی ) - اسم: The car has a short antenna on the roof. شاخک ( عضو حسی در حشرات و جانوران ) - اسم ...
شیشه جلو ( خودرو ) ( شیشه ی جلوی ماشین برای محافظت از باد ) - اسم: A stone cracked the windshield. بادگیر ( محافظ در برابر باد ) - اسم: The windshi ...
سانروف ( دریچه سقفی خودرو، سقف متحرک خودرو ) - اسم: The kids loved looking at the stars through the sunroof. Open the sunroof; let's get some fres ...
هاچ بک ( خودروی سواری با درِ پشتی لولایی رو به بالا ) - اسم "She drives a small hatchback. " ( به طورکلی ) درِ عقب بالارونده ( نوعی درِ خودرو یا و ...
سپر عقب ( قطعه محافظتی در قسمت پشتی خودرو ) - اسم "The rear bumper was dented in the accident. " محافظ پشتی ( به طور کلی، هر وسیله ای برای حفاظت از ...
شعله ( زبانه آتش ناگهانی و کوتاه ) - اسم "A flare of anger flashed in his eyes. " مشعل ( وسیله روشنایی یا علامت دهی با شعله ) - اسم "The sailors u ...
لاستیک زاپاس ( لاستیک اضافی برای مواقع اضطراری ) - اسم "Make sure you have a spare tire in your trunk. " چرخ یدکی ( به طور کلی، یک قطعه یدکی برای ج ...
سدان دو در ( خودروی سواری با بدنه سدان و دو در ) - اسم "He drives a classic two - door sedan. " کوپه ( نوعی خودرو با دو در و سقف کوتاه تر ) - اسم ...
لاستیک ( پوشش چرخ خودرو ) - اسم "I need to change a tire. " خسته ( احساس فرسودگی ) - صفت "I am so tire after work. " خسته کردن ( از پا انداختن ) ...
قالپاق ( پوشش فلزی یا پلاستیکی برای مرکز چرخ خودرو ) - اسم "My hubcap fell off on the highway. " سرپوش توپی ( محافظ مرکزی چرخ در وسایل نقلیه قدیمی ...
پشتی سری ( تکیه گاه سر در خودرو یا صندلی ) - اسم "Adjust the headrest for maximum comfort. " ( به صورت مجازی ) مانع استراحت ( چیزی که باعث نگرانی ...
باک بنزین ( مخزن سوخت خودرو ) - اسم "My gas tank is almost empty. " باک گاز ( مخزن گاز مایع ) - اسم "We need to refill the gas tank for the grill. ...
صندلی عقب ( معنی اصلی ) - اسم "The kids sat in the backseat. " قسمت عقب ماشین ( اشاره به فضا ) - اسم "The dog rode in the backseat. " صندلی پشتی ...
صندلی کودک ( معنی اصلی ) - اسم "Install the child's seat properly. " صندلی ایمنی کودک ( تأکید بر ایمنی ) - اسم "The child's seat protects infants. ...
چراغ عقب ( معنی اصلی ) - اسم "The car's taillight was broken. " چراغ پشت ( معنی ساده و کوتاه ) - اسم "He replaced the taillight bulb. " چراغ عقب ...
چراغ دنده عقب ( معنی رایج ) - اسم "The backup light helps when reversing. "
چراغ ترمز ( معنی اصلی ) - اسم "I saw the brake light turn on. " چراغ استپ ( اصطلاح عامیانه ) - اسم "Is the brake light working?" چراغ خطر ( اشاره ...
پلاک ( معنی رایج و خلاصه ) - اسم "I wrote down the license plate. " شماره پلاک ( توضیح بیشتر ) - اسم "What's their license plate number?" پلاک خو ...
استیشن واگن ( نوعی خودروی خانوادگی با فضای بار بزرگ در پشت ) - اسم "They packed their suitcases into the station wagon. " ماشین استیشن ( به طور خلا ...
ترمز ( وسیله ای برای کاهش سرعت یا توقف وسیله نقلیه ) - اسم/فعل "Apply the brake gently. " "Check the brake condition often. " توقف ( عمل ترمز کردن ...
گاز ( پدال گاز خودرو ) - اسم "Press the accelerator to speed up. " شتاب دهنده ( به طور کلی ) - اسم "Use accelerator gradually when turning. " پدا ...
کلاچ ( وسیله ای برای اتصال و قطع کردن انتقال نیرو از موتور به گیربکس ) - اسم "Press the clutch to shift gears. " صفحه کلاچ ( به طور خاص ) - اسم "T ...
دنده دستی ( به صورت عامیانه ) - اسم "He is used to drive stick shift. " دسته دنده ( اشاره به اهرم تعویض دنده ) - اسم "Grasp the stick shift. " دن ...
گیربکس دستی ( نوعی جعبه دنده که تعویض دنده ها توسط راننده انجام می شود ) - اسم "I prefer driving a manual transmission. " دنده دستی ( به صورت خلاصه ...
کمربند ایمنی ( برای بستن و محافظت از سرنشینان خودرو ) - اسم "Always wear your seat belt. " بند ایمنی ( به طور کلی برای هر نوع وسیله نقلیه ) - اسم ...
دریچه ( برای عبور هوا یا گاز ) - اسم "Close the air vent. " منفذ ( برای خروج یا ورود چیزی ) - اسم "The vent let out hot air. " تهویه ( سیستم یا ف ...
جعبه داشبورد ( محفظه ای کوچک در داشبورد خودرو برای نگهداری وسایل ) - اسم "Keep the car's documents in the glove compartment. " محفظه دستکش ( به طور ...
داشبورد ( صفحه نمایش اطلاعات مهم به صورت خلاصه ) - اسم "Check the dashboard for updates. " پانل ( بخشی از یک وسیله یا سیستم که اطلاعات را نمایش می ...
دنده ( دسته دنده ) - اسم "Use the gearshift to change gears. " تعویض دنده ( تغییر دنده ) - فعل "gearshift with skill" مترادف: gear lever shifter
صندلی سطلی ( صندلی گود و تکی ) - اسم "The bucket seat gave good support. "
ترمز دستی ( ترمز اضطراری ) - اسم "Pull the emergency brake to stop the car. "
احتراق ( آتش گرفتن ) - اسم "The ignition started the engine. " استارت ( روشن کردن خودرو ) - اسم "Turn the key in the ignition. " جرقه ( شعله ور ش ...
ستون ( عنصر معماری ) - اسم "The column supports the roof. " ستون ( نوشتاری ) - اسم "Read the news column. " ستون ( آرایه ای از داده ها ) - اسم " ...
اهرم راهنما ( دسته راهنما ) - اسم "Use the turn signal lever before turning. "
سرعت سنج ( وسیله نشان دهنده سرعت ) - اسم "Watch the speedometer while driving. "
فرمان ( چرخ هدایت خودرو ) - اسم "Hold the steering wheel firmly. "
نشانگر سوخت ( درجه بنزین ) - اسم "Check the gas gauge before the long trip. "
آینه عقب ( آینه داخل خودرو برای دیدن پشت سر ) - اسم "Check the rearview mirror before changing lanes. "
برف پاک کن ( وسیله تمیز کننده شیشه جلوی خودرو ) - اسم "Turn on the windshield wipers. "
آفتابگیر ( سایه بان ) - اسم "Lower the visor to block the sun. " نقاب ( لبه جلویی کلاه ) - اسم "He wears a visor when he plays tennis. "
دسته صندلی ( جایی برای تکیه دادن دست ) - اسم "The armrest is very comfortable. "
آینه بغل ( آینه ای در کنار خودرو ) - اسم "Adjust the side mirror for better visibility. "
گیربکس اتوماتیک ( جعبه دنده خودکار ) - اسم "The car has automatic transmission. "
قفل در ( وسیله ای برای بستن در ) - اسم "Use the door lock at night. " قفل کردن در ( بستن در با قفل ) - فعل "Door lock for security. "
تخت ( صاف و هموار ) - اسم "A flatbed scanner. " کفی ( نوعی تریلر یا کامیون با سطح صاف ) - اسم "A flatbed truck carries lumber. " تخت خواب ( تخت ب ...
حامل ( وسیله یا شخصی که حمل می کند ) - اسم "A transporter of goods. " حمل کننده ( جابه جا کننده ) - اسم "This medicine is a transporter. " شرکت ح ...
تریلی ( کامیون با تریلر متصل ) - اسم "The tractor trailer was hauling goods. "
راننده کامیون ( کسی که کامیون می راند ) - اسم "The truck driver delivered the goods on time. "
کمپرسی ( کامیون تخلیه بار ) - اسم "The dump truck unloaded the gravel. " باسن بزرگ ( عامیانه ) - اسم، اصطلاح "She's got a dump truck. "
میکسر سیمان ( کامیون حمل و مخلوط کننده سیمان ) - اسم "The cement truck arrived at the construction site. "