پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
اسباب کش ( کارگر حمل اثاثیه ) - اسم "The movers loaded the furniture. " نقل مکان کننده ( کسی که در حال جابجایی است ) - اسم "We are movers. " محرک ...
پیک ( کسی که بسته ها را تحویل می دهد ) - اسم "The delivery person brought a package. " مامور توزیع ( مسئول پخش مرسولات ) - اسم "A delivery person ...
ماشین اسباب کشی ( کامیون حمل اثاثیه منزل ) - اسم "We rented a moving van for the relocation. "
کامیونت باربری ( کامیونت با بدنه پوشیده و سقف دار ) - اسم "The panel truck is used for deliveries. "
فود تراک ( کامیون غذا، فروشگاه سیار غذا ) - اسم "Let's get lunch from the lunch truck. "
کارگر خدمات شهری ( متصدی نظافت و بهداشت شهری ) - اسم "The sanitation workers collect the trash. "
برف روب ( ماشین یا وسیله ای برای پاک کردن برف ) - اسم "The snowplow clears the road. " برف روبی کردن ( با برف روب پاک کردن ) - فعل "They plow the ...
ماشین زباله ( کامیون حمل زباله ) - اسم "The garbage truck comes every Monday. "
وانت ( نوعی خودروی باری کوچک ) - اسم "He owns a pickup truck. "
کامیون سوخت ( تانکر حمل سوخت ) - اسم "The fuel truck delivers gasoline. " مترادف: Tank truck
جرثقیل یدک کش ( خودروی حمل خودروهای خراب ) - اسم "Call a tow truck to move the car. "
رفتگر ( کسی که خیابان ها را تمیز می کند ) - اسم "The street cleaner sweeps the roads. " ماشین رفت و روب خیابانی ( خودرویی برای تمیز کردن خیابان ) - ...
کامیون ( وسیله نقلیه سنگین ) - اسم "The truck is carrying goods. " وانت ( نوعی خودروی باری کوچک تر از کامیون ) - اسم "A pickup truck. " تراک ( وا ...
نارنجک دستی ( نوعی سلاح انفجاری ) - اسم "He threw a hand grenade. "
هاون ( وسیله ای برای کوبیدن مواد ) - اسم "Grind the spices in a mortar. " خمپاره ( نوعی سلاح ) - اسم "The mortar fired a shell. " ملات ( ماده چسب ...
گلوله ( مهمات سلاح گرم ) - اسم "The bullet hit the target. " نکته ( نشانه گذاری در متن ) - اسم "Use bullets to list items. " بولِت ( قطار سریع ال ...
مسلسل ( سلاح گرم خودکار با نواخت تیر بالا ) - اسم "They always wanna know with every problem being together with the Machine Gun across a gun in bat ...
سرنیزه ( تیغه ای که به سر تفنگ متصل می شود ) - اسم "Attach the bayonet to the rifle. " نیزه سرتفنگ ( سلاح سردی که در انتهای تفنگ نصب می شود ) - اسم ...
تفنگ ( سلاح گرم با لوله بلند ) - اسم "You are so bad and needs this as Rifle when your team don't get so hard from where you stand in that spot for ...
مهمات ( گلوله و مواد منفجره برای سلاح ها ) - اسم "These three women in army force want the rest of us take ammunition across other town with more ar ...
سلاح ( وسیله ای برای حمله یا دفاع ) - اسم "Be very Careful because they don't use a single or only Weapon when fight happens. " جنگ افزار ( ابزاری ...
خلبان ( افسر یا درجه دار نیروی هوایی ) - اسم "I want my team of airman across town now, take time!" هوانورد ( هر کسی که در نیروی هوایی خدمت می کند ...
نیروی هوایی ( بخشی از نیروهای مسلح که مسئول عملیات در هوا است ) - اسم "My Father's cousin serving Air force here to take help. "
دریایی ( تفنگدار دریایی؛ نیروی نظامی آموزش دیده برای عملیات در خشکی و دریا ) - اسم "He is marine so that he should fight every time!" دریایی ( مرتب ...
ارتش ( نیروی زمینی نظامی یک کشور ) - اسم "He served in the army for five years. " سپاه ( نیروی نظامی بزرگ و سازمان یافته ) - اسم "An army fights w ...
نیروی دریایی ( بخشی از نیروهای مسلح که مسئول عملیات در دریا است ) - اسم "He joined the navy after school. " دریاداری ( مجموعه کشتی ها و پرسنل نیروی ...
کارکنان ( افراد شاغل در یک سازمان ) - اسم "The company has a lot of personnel. " پرسنل ( کارمندان ) - اسم "All personnel are required to attend th ...
برجک توپ ( محفظه چرخان برای توپ جنگی در تانک یا کشتی ) - اسم "The gun turret rotated to face the enemy. " توپخانه متحرک ( سلاحی که در یک برجک قرار ...
توپ جنگی ( سلاح سنگین برای پرتاب گلوله ) - اسم "The cannon fired a loud blast. " گلوله توپ ( خود گلوله ای که از توپ جنگی پرتاب می شود ) - اسم "The ...
پریسکوپ ( وسیله ای نوری برای دیدن از بالا یا زیر آب ) - اسم "The submarine used a periscope. " چشم زیردریایی ( ابزاری برای دیدن سطح آب از داخل زیرد ...
جیپ ( خودروی نظامی چندمنظوره ) - اسم "We rode in a jeep across the desert. " خودروی دودیفرانسیل ( خودرویی با قابلیت حرکت در مسیرهای ناهموار ) - اسم ...
ناو هواپیمابر ( کشتی جنگی با عرشه پرواز برای هواپیما ) - اسم "The aircraft carrier is a floating airbase. " حامل هواپیما ( کشتی که هواپیماها را حمل ...
هواگرد ( وسیله ای برای پرواز در آسمان ) - اسم "Airplanes and helicopters are aircraft. " هواپیما ( هواپیمای ثابت بال ) - اسم "The aircraft landed ...
بمب افکن ( هواپیمایی که بمب حمل می کند ) - اسم "The bomber dropped its payload. "
هواپیمای جنگنده ( هواپیمایی نظامی برای نبرد هوایی ) - اسم "The fighter plane soared through the sky. " جنگنده ( هواپیمای نظامی تهاجمی و تدافعی ) - ...
تجهیزات ( وسایل و ابزار مورد نیاز برای انجام کار ) - اسم "The lab has modern equipment. " تجهیزات نظامی ( جنگ افزار و وسایل مورد نیاز ارتش ) - اسم ...
نیروهای مسلح ( ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی یک کشور ) - اسم "He joined the armed forces after high school. " نیروهای نظامی ( سازمان های نظامی ی ...
دانشنامه ( مجموعه ای از مقالات درباره موضوعات مختلف ) - اسم "Look up the information in the encyclopedia. " دائرةالمعارف ( کتابی که اطلاعات جامعی د ...
نیرو ( تاثیر فیزیکی بر جسم ) - اسم "The force of gravity pulls everything down. " زور ( استفاده از قدرت فیزیکی ) - اسم "The police used force to s ...
فرهنگ لغت ( کتابی که معانی کلمات را توضیح می دهد ) - اسم "Look up the word in the dictionary. " واژه نامه ( مجموعه ای از واژه ها و معانی آن ها ) - ...
کتابدار ( فردی که در کتابخانه کار می کند و مسئول نگهداری و امانت کتاب ها است ) - اسم "The librarian helped me find a book. " مسئول کتابخانه ( فردی ...
میز اطلاعات ( محلی برای ارائه اطلاعات به بازدیدکنندگان ) - اسم "Ask at the information desk for directions. " بخش اطلاعات ( قسمتی در یک سازمان یا س ...
ارجاع ( اشاره به منبع اطلاعات ) - اسم "Cite your references properly. " معرف ( شخصی که شما را به دیگری معرفی می کند ) - اسم "He provided me with a ...
اطلس ( کتاب نقشه های جغرافیایی ) - اسم "Look up the country in the atlas. " ( تشریح ) مهره اطلس ( اولین مهره گردن ) - اسم "The atlas supports the ...
دستگاه فتوکپی ( ماشینی برای تهیه کپی از اسناد ) - اسم "The photocopying machine is jammed. " دستگاه کپی ( دستگاهی برای تکثیر اسناد ) - اسم "I used ...
فتوکپی ( نسخه ای کپی شده با دستگاه فتوکپی ) - اسم "I need a photocopy of this document. " کپی ( رونوشت ) - اسم "Make a photocopy for your records. ...
مجله ( نشریه ای که به صورت دوره ای منتشر می شود ) - اسم "I read the article in a magazine. " مجله تصویری ( نشریه ای با عکس های فراوان ) - اسم "She ...
دوری ( منظم بودن در فواصل زمانی ) - صفت "The meetings are periodical. " ادواری ( چیزی که در فواصل زمانی مشخص تکرار می شود ) - صفت "The periodical ...
دستگاه میکروفیلم خوان ( دستگاهی برای مشاهده میکروفیلم ) - اسم "Use the microfilm reader to view the archives. " نمایشگر میکروفیلم ( وسیله ای برای ب ...