پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
کپسول آتش نشانی ( نوعی خاموش کننده قابل حمل ) - اسم "The fire extinguisher is in the hall. "
شیر آتش نشانی ( اصطلاح عامیانه ) - اسم ( آمریکایی ) "The dog lifted its leg at the fireplug. " آتش نشانی ( به طور خلاصه - اصطلاح غیررسمی ) - اسم ...
شیر آتش نشانی ( شیر آب خیابانی برای آتش نشانی ) - اسم "The fire hydrant is on the corner. "
تکنسین فوریت های پزشکی ( فرد آموزش دیده در کمک های اولیه ) - اسم "The paramedic arrived at the scene. " پیراپزشک ( فرد دارای مهارت های پزشکی اولیه ...
راه فرار اضطراری ( مسیر خروج در مواقع آتش سوزی ) - اسم "The fire escape is on the side of the building. " پلکان فرار ( پلکان خارجی ساختمان برای خرو ...
ماشین آتش نشانی ( خودروی اطفاء حریق ) - اسم "The fire truck arrived quickly. " ماشین اطفاء حریق ( خودرو مخصوص خاموش کردن آتش ) - اسم "The fire tru ...
نجات ( رهایی از خطر ) - اسم/فعل "The rescue team saved the climbers. " امداد ( کمک در شرایط اضطراری ) - اسم "The coast guard performed a rescue. " ...
آتش نشانی ( مهار و خاموش کردن آتش ) - اسم "Fire fighting is a dangerous job. " اطفاء حریق ( عملیات خاموش کردن آتش ) - اسم "Effective fire fighting ...
قطره چشم ( محلول دارویی ) - اسم "Use eyedrops for dry eyes. "
تزریق ( وارد کردن مایع به بدن ) - اسم "The patient needs an injection. " آمپول ( ماده تزریقی ) - اسم "This injection helps alleviate pain. " تزری ...
پماد ( داروی موضعی ) - اسم "Apply the ointment to the rash. " مرهم ( داروی التیام بخش ) - اسم "This ointment soothes the skin. " کرم ( داروی موضع ...
کپسول ( دارو یا مکمل غذایی ) - اسم "Take one capsule daily. " سفینه فضایی ( بخشی از فضاپیما ) - اسم "The capsule re - entered the atmosphere. " پ ...
کیسه یخ ( برای کمپرس سرد ) - اسم "Apply an ice pack to reduce swelling. "
پد گرمایشی ( برای گرم کردن موضعی بدن ) - اسم "Use a heating pad for muscle pain. " کیسه گرم ( به عنوان جایگزین پد گرمایشی ) - اسم "She put a heati ...
جراحی ( عمل پزشکی برای درمان بیماری یا آسیب ) - اسم "He had heart surgery. " عمل ( اصطلاحی عامیانه برای جراحی ) - اسم "She's going in for an opera ...
استراحت مطلق ( ماندن در تخت برای درمان یا بهبودی ) - اسم "The doctor ordered bed rest. " استراحت در رختخواب ( خوابیدن و پرهیز از فعالیت ) - اسم "B ...
اصطلاح عامیانه ( زبانی غیررسمی که در بین گروه خاصی رایج است ) - اسم "This slang is common among teenagers. " زبان کوچه بازاری ( زبانی غیررسمی و اغل ...
درمان، دوا ( دارو یا روشی برای بهبود بیماری ) - اسم What is the best remedy for a cold? چاره، راه حل ( راهی برای حل مشکل ) - اسم We need to find a ...
درمان، معالجه ( مراقبت پزشکی برای بهبود بیماری ) - اسم He is receiving treatment for cancer رفتار، برخورد ( نحوه رفتار با کسی یا چیزی ) - اسم The ...
کبودی ( تغییر رنگ پوست به دلیل خونریزی زیر پوستی ) - اسم I got a bruise on my arm کبود شدن ( ایجاد کبودی ) - فعل I bruised my knee when I fell لک ...
شکستگی استخوان ( شکسته شدن استخوان ) - اسم He suffered a broken bone in his leg ناتوانی استخوانی ( ضعیف شدن استخوان ) - اسم broken bone created ev ...
عفونت ( تهاجم میکروارگانیسم ها به بدن ) - اسم The cut got infected آلودگی، سرایت - اسم Those infections comes from food ویروسی شدن - اسم The vir ...
باند کشی ( بانداژ الاستیکی برای حمایت از مفصل آسیب دیده ) - اسم Wrap the sprained ankle with a stretch bandage باز دارنده - اسم Using as stretch b ...
فشار دهنده زبان، آبسلانگ ( وسیله ای برای پایین نگه داشتن زبان در معاینه ) - اسم The doctor used a tongue depressor to examine my throat چوب بستنی - ...
پیچ خوردگی، رگ به رگ شدن ( آسیب به رباط ) - اسم I have a sprain in my ankle پیچ خوردن، رگ به رگ شدن ( آسیب دیدن رباط ) - فعل I sprained my wrist p ...
گلو درد ( درد و التهاب در گلو ) - اسم A sore throat often accompanies a cold بیماری واگیر - اسم Be careful is like give a feeling goes like sore t ...
دردناک، زخم ( حساس به لمس ) - صفت My muscles are sore after the workout زخم، جراحت ( محل دردناک در بدن ) - اسم The sore is infected غمگین، رنجیده ...
فشار خون بالا ( افزایش فشار خون در رگ ها ) - اسم High blood pressure can lead to heart disease اختلال فشار خون - اسم It will be fixed and avoid ge ...
کمردرد ( درد در ناحیه کمر ) - اسم Backache can be a symptom of stress رنج دائمی ( مشکلات طولانی مدت ) - اسم That feeling of backache, made my life ...
دندان درد ( درد در ناحیه دندان ) - اسم I have a terrible toothache مصیبت، گرفتاری ( استعاره از درد دندان ) - اسم Dealing with that client is like ...
درد - اسم I have a back ache درد داشتن، درد کردن ( احساس درد ) - فعل My head aches دل شکستگی، ناراحتی عاطفی ( احساس اندوه و غم ) - اسم Feel an a ...
دل درد، معده درد ( درد در ناحیه شکم ) - اسم I have a stomach ache after eating too much رنجش خاطر - اسم That situation makes us be stomach ache ن ...
چشم کبود ( کبودی دور چشم ) - اسم He got a black eye in the fight بی آبرویی - اسم He faced scandal of business for black eye his company شرمساری - ...
سردرد ( درد در ناحیه سر ) - اسم I have a terrible headache مایه دردسر ( مشکل یا مسئله آزاردهنده ) - اسم Dealing with complaints can be a headache ...
لرز ( احساس سرما به همراه لرزش ) - اسم He has the chills سردی، بی احساسی - اسم Feel the chill when remember pain دلسرد کردن ( ترساندن یا دلسرد کر ...
نیش حشره ( محل گزیدگی حشرات ) - اسم Insect bite cause itching گزش حشرات - اسم How to deal with insect bite جای نیش حشرات - اسم There is an insec ...
تب ( افزایش دمای بدن ) - اسم He has a high fever هیجان، شور و شوق ( احساس شدید ) - اسم The fever for music grows برافروختگی ( صورت از هیجان یا بی ...
جوش، بثورات ( ضایعات پوستی ) - اسم He developed a rash on his arm بی احتیاط، عجولانه ( بدون فکر عمل کردن ) - صفت That was a rash decision تعداد ز ...
زخمی کردن، مجروح کردن ( آسیب فیزیکی وارد کردن ) - فعل The accident injured several people صدمه زدن، آسیب رساندن ( به احساسات، شهرت و غیره ) - فعل ...
جراحات، آسیب ها ( آسیب فیزیکی وارد شده به بدن ) - اسم He suffered serious injuries in the accident صدمات ( وارد شده به شهرت، احساسات و غیره ) - اسم ...
بیماری، ناخوشی ( یک بیماری جزئی ) - اسم He suffers from a minor ailment کسالت، مریضی - اسم There are a lot of ailment عارضه - اسم Ailment and sy ...
غذا، خوراک ( هر چیزی که تغذیه کند ) - اسم The soil provides aliment for plants تغذیه کردن، خوراک دادن ( فراهم کردن غذا ) - فعل Aliment the poor pe ...
سوزن ( وسیله ای نوک تیز برای دوخت و دوز یا تزریق ) - اسم Thread the needle آمپول، سرنگ ( وسیله تزریق دارو ) - اسم The doctor gave him a needle عق ...
پد گاز، پد پانسمان ( تکه ای گاز استریل برای پانسمان زخم ) - اسم Clean the wound and cover it with a gauze pad گاز استریل ( برای ضدعفونی کردن زخم ) ...
گاز ( پارچه نازک و بافته شده برای پانسمان ) - اسم Apply gauze on the wound پارچه توری، پارچه نازک ( پارچه ای با بافت باز ) - اسم Gauze covered the ...
الکل ( مایع بی رنگ و آتش زا ) - اسم Alcohol is harmful مشروبات الکلی ( نوشیدنی حاوی الکل ) - اسم Avoid alcohol during pregnancy ماده ضدعفونی کنند ...
پنبه توپی، گلوله پنبه ای ( تکه ای پنبه به شکل توپ ) - اسم Use a cotton ball to apply makeup
بخیه ( نخ بخیه یا عمل بخیه زدن ) - اسم The doctor put stitches in the wound بخیه زدن ( بستن زخم با نخ ) - فعل Stitch up the cut دوخت، کوک ( نوعی ...
پدال ( اهرم پا در دوچرخه یا پیانو ) - اسم Press the pedal to accelerate رکاب زدن، پدال زدن ( با پا حرکت دادن پدال ) - فعل Pedal the bicycle تجارت ...
متخصص بهداشت دهان، بهداشت کار دهان ( فردی متخصص در پیشگیری از بیماری های دهان و دندان ) - اسم The oral hygienist cleaned my teeth