پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٢٧)
Adjective : ( چیزِ ) استفاده شده یا پوشیده شده بر اساس قوانین رسمی منطبق بر مقررات مطابق اصول بر طبق قوانین Used or worn because of official rules ...
ترک کردن بدون اجازه کِشتی توسط ملوانان آن
Sb/sth is to blame for sth : used to say that someone or something is responsible for something bad کسی یا چیزی را مقصر یک اتفاق بد دانستن مقصر شنا ...
Phrasal verb : Regain Retrieve
Noun - uncountable : ساده سازی ( موضوعی پیچیده، برای افرادی که دانش خاصی درباره ی آن ندارند. ) شفاف سازی
Shut down Close Wind up
Noun - countable : اتاق فکر اندیشکده پژوهشکده گروهی از افراد متخصص و با تجربه که دور هم جمع شده تا با خلق ایده های جدید و دادن مشاوره های فنی و تخصصی ...
نیازمندی ها ( صفحه نیازمندی ها در روزنامه ها که آگهی های تبلیغاتی در آن چاپ می شود. ) آگهی نامه صفحه تبلیغات در روزنامه ها
Eat away at someone : خُوره به جان کسی انداختن ( شخصی را دراز مدت افسرده و نگران نمودن و ذهن و فکر او را با نگرانی ها درگیر کردن )
Noun - countable : شکست، نومیدی و یا فقدان جدی و بزرگ ضربه ای شدید به ناحیه بین گردن و کمر که در طی مسابقات رزمی وارد می شود.
Noun - uncountable : درآمد مالیاتی دولت
Phrasal verb : خشک کردن ظروف شسته شده با پارچه خشک شدن آب رودخانه، دریاچه و . . . . . به پایان رسیدن منابع
Noun - uncountable : اتاق اورژانس در بیمارستان ها Emergency room به عنوان مثال : He ended up in casualty last night
به ناگاه عصبانی شدن یک دفعه ای ناراحت شدن
Noun - countable : شبکه های تلویزیونی ۲۴ ساعته پخش اخبار
انتقال مالکیت دادن Change the possession of something from one person to another
Noun - countable : اخراج موقت کارگران از کار ( به دلیل عدم وجود کار کافی برای آنها ) دوران نقاهت پس از بیماری ( برای ورزشکاران یا افراد عادی، که ...
be at death’s door : در آستانه مرگ بودن ( به دلیل شدت بیماری ) to be very ill and likely to die
Noun - countable ( especially American English ) : گوینده خبر در تلویزیون مجری اخبار در تلویزیون someone who reads the news on TV and introduces n ...
Noun - countable : وسایل بازی شطرنج ( شامل صفحه شطرنج و مهره های آن ) A chessboard and a set of chessmen به عنوان مثال : After serious consider ...
Noun - countable : newspaper that has small pages, a lot of photographs, and stories mainly about sex, famous people etc rather than serious news B ...
To be in line with something : مطابق با چیزی بودن در راستای چیزی بودن با چیزی تطبیق داشتن همسو بودن با چیزی In agreement with something Accordance wi ...
به همین دلیل است که . . . به همین خاطر است که . . . از این رو . . .
Self rising flour : آردِ خود عمل آورنده آردی که برای عمل آمدن و آماده شدن برای خمیر گشتن و تبدیل به نان شدن، نیازی به افزودن چیزهای مانند خمیرمایه، م ...
مهم Important به عنوان مثال : The result of this vote will be of great consequent
Adjective : مثال عینی شاهد عینی نمونه روشن به عنوان مثال : The advertising campaign was a textbook example of how to sell a product
ورزشکاری که دارای اخلاق جوانمردانه و پهلوان منشانه است و در طی مسابقه سعی نمیکند تا به هر روشی که شده، مسابقه را به نفع خود تمام کند و بِبَرد.
Hold out for something : ( Phrasal verb ) قبول نکردن چیزی که کمتر از مقدار مدنظر است. to not accept anything less than you have asked for به عنوا ...
Noun - countable : آتش بس موقت ( به خصوص برای مذاکره نمودن جهت رسیدن به یک آتش بس دائمی و به پایان رساندن جنگ ) Truce
مذاکرات صلح
Off the coast : کنارِ ساحل لبِ ساحل
بدون توجه به اینکه . . . . . بدون در نظر گرفتنِ. . . . .
در زمانِ هنگامِ به عنوان مثال: When mounting the TV on a wall make sure it will be safe
Noun - countable : a short high ringing sound برای صداهایی مانند صداهای تولید شده از کوبیدن ضربه به پوست هندوانه ی کاملا رسیده برای آزمایش رسیده یا ن ...
Noun - countable : حشره کش برقی electric insect killer electrocutor trap
Adjective : محصور تَنگ
Idiom : Feeling a little bit unwell
Idiom : Fit and healthy
Idiom : آسان بودن انجام کاری Easy to do
Idiom : هوای خیلی بارانی باران شدید Very rainy
تقریبا Approximately Nearly
مزه دار کردن چاشنی به غذا افزودن ادویه اضافه کردن به غذا
Noun - countable : کمترین مقدار یا سطحی که چیزی تا کنون به آن رسیده است. Lowest amount or level that something has ever reached به عنوان مثال: Th ...
منسوخ شده غیررایج شده از مُد رفته از مُد افتاده
Tide somebody over something : کمک کردن به دیگران در طول یک موقعیت دشوار و بحران ( به خصوص با قرض دادن پول به آنها )
Noun - countable : مهندس دریا و دریانوردی مهندس کشتیرانی مهندسی که شغلش طراحی، راه اندازی و نگهداری تجهیزات و ماشین آلات مورد استفاده در کشتی ها، تاس ...
Noun - plural /singular - North American : پیشخدمت های ( مرد و زن ) یک رستوران خدمه ی یک رستوران ( مرد و زن به صورت کلی ) Waiters and waitresses co ...
In the foreseeable future : خیلی زود به زودی Fairly soon
Phrase : موقعیت برتر در یک مسابقه یا یک بحث
Noun - uncountable : منطقه جنگی Combat zone