پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣١٩)

بازدید
٤,٠٧١
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Eat away at someone : خُوره به جان کسی انداختن ( شخصی را دراز مدت افسرده و نگران نمودن و ذهن و فکر او را با نگرانی ها درگیر کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : شکست، نومیدی و یا فقدان جدی و بزرگ ضربه ای شدید به ناحیه بین گردن و کمر که در طی مسابقات رزمی وارد می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - uncountable : درآمد مالیاتی دولت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Phrasal verb : خشک کردن ظروف شسته شده با پارچه خشک شدن آب رودخانه، دریاچه و . . . . . به پایان رسیدن منابع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - uncountable : اتاق اورژانس در بیمارستان ها Emergency room به عنوان مثال : He ended up in casualty last night

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به ناگاه عصبانی شدن یک دفعه ای ناراحت شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : شبکه های تلویزیونی ۲۴ ساعته پخش اخبار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

انتقال مالکیت دادن Change the possession of something from one person to another

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : اخراج موقت کارگران از کار ( به دلیل عدم وجود کار کافی برای آنها ) دوران نقاهت پس از بیماری ( برای ورزشکاران یا افراد عادی، که ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

be at death’s door : در آستانه مرگ بودن ( به دلیل شدت بیماری ) to be very ill and likely to die

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable ( especially American English ) : گوینده خبر در تلویزیون مجری اخبار در تلویزیون someone who reads the news on TV and introduces n ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : وسایل بازی شطرنج ( شامل صفحه شطرنج و مهره های آن ) A chessboard and a set of chessmen به عنوان مثال : After serious consider ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : newspaper that has small pages, a lot of photographs, and stories mainly about sex, famous people etc rather than serious news B ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

To be in line with something : مطابق با چیزی بودن در راستای چیزی بودن با چیزی تطبیق داشتن همسو بودن با چیزی In agreement with something Accordance wi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به همین دلیل است که . . . به همین خاطر است که . . . از این رو . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Self rising flour : آردِ خود عمل آورنده آردی که برای عمل آمدن و آماده شدن برای خمیر گشتن و تبدیل به نان شدن، نیازی به افزودن چیزهای مانند خمیرمایه، م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مهم Important به عنوان مثال : The result of this vote will be of great consequent

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective : مثال عینی شاهد عینی نمونه روشن به عنوان مثال : The advertising campaign was a textbook example of how to sell a product

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ورزشکاری که دارای اخلاق جوانمردانه و پهلوان منشانه است و در طی مسابقه سعی نمیکند تا به هر روشی که شده، مسابقه را به نفع خود تمام کند و بِبَرد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Hold out for something : ( Phrasal verb ) قبول نکردن چیزی که کمتر از مقدار مدنظر است. to not accept anything less than you have asked for به عنوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : آتش بس موقت ( به خصوص برای مذاکره نمودن جهت رسیدن به یک آتش بس دائمی و به پایان رساندن جنگ ) Truce

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مذاکرات صلح

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Off the coast : کنارِ ساحل لبِ ساحل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

بدون توجه به اینکه . . . . . بدون در نظر گرفتنِ. . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زمانِ هنگامِ به عنوان مثال: When mounting the TV on a wall make sure it will be safe

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : a short high ringing sound برای صداهایی مانند صداهای تولید شده از کوبیدن ضربه به پوست هندوانه ی کاملا رسیده برای آزمایش رسیده یا ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : حشره کش برقی electric insect killer electrocutor trap

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : محصور تَنگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Idiom : Feeling a little bit unwell

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Idiom : Fit and healthy

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : آسان بودن انجام کاری Easy to do

پیشنهاد
١

Idiom : هوای خیلی بارانی باران شدید Very rainy

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

تقریبا Approximately Nearly

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مزه دار کردن چاشنی به غذا افزودن ادویه اضافه کردن به غذا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : کمترین مقدار یا سطحی که چیزی تا کنون به آن رسیده است. Lowest amount or level that something has ever reached به عنوان مثال: Th ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

منسوخ شده غیررایج شده از مُد رفته از مُد افتاده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Tide somebody over something : کمک کردن به دیگران در طول یک موقعیت دشوار و بحران ( به خصوص با قرض دادن پول به آنها )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مهندس دریا و دریانوردی مهندس کشتیرانی مهندسی که شغلش طراحی، راه اندازی و نگهداری تجهیزات و ماشین آلات مورد استفاده در کشتی ها، تاس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - plural /singular - North American : پیشخدمت های ( مرد و زن ) یک رستوران خدمه ی یک رستوران ( مرد و زن به صورت کلی ) Waiters and waitresses co ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

In the foreseeable future : خیلی زود به زودی Fairly soon

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : موقعیت برتر در یک مسابقه یا یک بحث

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : منطقه جنگی Combat zone

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Verb : تعقیب و شکار کردن خرگوش ها ( به وسیله ی سگهای شکاری به عنوان یک مسابقه ورزشی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : ماشین بدون راننده ماشین خودران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

خوش فروش کالایی که مردم آن را دوست دارند و خیلی به سرعت به فروش می رسد. به عنوان مثال: The new toys in my shop are selling like hot cakes. Everyone ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نظامی

پیشنهاد
٠

به شعور من توهین نکن. منو خر فرض نکن. منو احمق فرض نکن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در موقعیتی ناآشنا و نسبتا خطرناک قرار گرفتن دچار دردسر و گرفتاری شدن به هَچَل افتادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

رنگ خردلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

رنگِ گُل بِهی