پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣٠٤)
سنگِ تمام گذاشتن ولخرجی کردن
باشه، هر چی تو بگی ( به نوعی این جمله گاهی با حالت تمسخر یا اعتراض همراه است. )
به کسی بَر خوردن از دست کسی ناراحت شدن به عنوان مثال: Don't take offence : بهت بَر نخوره
زیان دهنده زیان دِه ضرر دهنده
به ذهن رسیدن چیزی
idiom : رها کردن وِل کردن ( چیزی که آن را در دست گرفته بودیم ) بیخیالِ چیزی شدن دست از چیزی کشیدن قطع امید کردن از چیزی به عنوان نمونه : He let go ...
اغراق کردن خود را دست بالا گرفتن خود را به دروغ، بهتر جلوه دادن
اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened
اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened
اصطلاح : به معنی به شدت ترسیده بودم به شدت وحشت کرده بودم I was really frightened
نادیده گرفتن پیام های دریافتی از طرف کسی ( به امید این که با شما قطع ارتباط کند و یا به قول معروف دست از سر شما بردارد. )
اختلاف نظر داشتن
سر حرفت بمون به حرفی که زدی پایبند باش
adjective : بسیار شوکه شده و غمگین
پلیس ضدشورش
حرفت را بزن راحت باش و حرفت را بگو هرچی توی دلت هست بریز بیرون از این عبارت برای وقتی استفاده می شود که طرف مقابل از گفتن حرف خود می ترسد یا نگران ا ...
Noun - uncountable : va - va - voom the quality of being exciting or sexually attractive مثال: There’s a real feeling of va - va - voom in the club.
( Verb ( I - T : جزو خدمه یک قایق یا کشتی بودن
موفق شدن ( در انجام و به پایان رساندن کاری ) به عنوان مثال : Which ancient figure do you think accomplished the most? فکر می کنید که کدام شخصیت ...
Noun - countable : کارت تولد کارت تبریک روز تولد
Noun - uncountable : Well - being احساس راحتی، سلامتی و خوشحالی
معلومه که نه
کنترل اوضاع را به دست گرفتن چیزی یا شرایطی را مدیریت کردن
Phrase - informal - British : used to express approval of a task well done. کارت خوب بود کارت را درست انجام دادی به عنوان مثال : You did a good job ...
Adjective : Ordinary - looking دارای ظاهری معمولی دارای شکلی طبیعی و عادی مثل باقی چیزها/مردم به عنوان مثال: An ordinary - looking apartment : یک آپا ...
Idiom : سرتاسر بدن از فَرقِ سَر تا نوک پا
Idiom : Pay for something
Idiom : فکرهای ( یا اشیای ) کهنه و قدیمی را دور انداختن و فکرهای ( یا اشیای ) جدید را جانشین آنها کردن
Noun - countable : دیدگاه سیاسی گرایش سیاسی
Noun - uncountable : مدیریت منابع مالی شخصی ( بر اساس پولی که هر فرد دارد، مقدار پولی که باید خرج کند، مقدار پولی که باید پس انداز کند و . . . . . )
Noun - countable : عروسکِ به شکل بچه یا کودک
Adjective : بهره مند بهره برده منفعت برده سود برده متنعم شده برخوردار شده Benefited from something = بهره مند شده از چیزی
Noun - countable : سگ مواد یاب سگی که برای پیدا کردن مواد مخدر یا مواد منفجره آموزش دیده است و توسط پلیس و یا ارتش استفاده می شود.
جَو گیر شدن
نَشتِ اطلاعات دَرزِ اطلاعات
Phrasal verb : تصمیم گیری و اصلاح روش ها و شیوه های زیستی و کاری، در جهت حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی در جهت حفظ محیط زیست گام برداشتن در راستای ...
noun - countable/uncountable : مسئولیت اجتماعی شرکت یا CSR ایده ای که بیان می کند شرکت های تولید کننده علاوه بر وظیفه ی تولید کالای مورد نیاز جامعه، ...
Adjective : بد لباس بد تیپ دارای ظاهر نامناسب
Verb : درخواست کردن درخواست تجدید نظر کردن در دادگاه جذاب بودن Request To ask for changing a decision in the court To be attractive
Phrasal verb : کوتاه شدن طول روز به دلیل فرا رسیدن فصل زمستان درگیر کردن کسی در چیزی و یا مساله ای
فراری دادن حیوانات به وسیله ترساندن آنها رَم دادن حیوانات ترساندن انسان ها ( تا جایی که دیگر قادر به انجام کاری که می خواستند انجام دهند، نباشند. ) ...
Noun - countable - informal : خلبان Pilot
Noun : پیش پرداخت پولی که قبل از شروع کاری، پرداخت می شود.
اصطلاح : غلط کردم. اشتباه کردم. کار بیجایی کردم.
Adjective : نیم بها نصف قیمت کالایی که ۵۰٪ تخفیف دارد.
Noun - countable : یاغی سرکش Rebel
Noun - plural : خدمات درمانی جانبی ارائه شده در spa ها. مانند : ماساژ بدن، مانیکور ناخن، نمک درمانی و . . . . . .
noun - plural : دمپاییِ تِی مانند دمپایی هایی که کف آن مانند تِی های زمین شویی است و فردی که آن را به پا می کند به جای تمیز کردن سطح زمین با یک تِیِ ...
Noun - plural : نوارهای پلاستیکی که به شکل های مختلفی مانند : حیوانات، حروف، اعداد، اشیا و . . . . ساخته شده و کودکان آن را به عنوان دستبندهای زینتی ...
Verb - informal : نوشتن نام خود بر روی دیوار، خودرو و . . . . به صورت غیرقانونی