پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣١٩)
نَشتِ اطلاعات دَرزِ اطلاعات
Phrasal verb : تصمیم گیری و اصلاح روش ها و شیوه های زیستی و کاری، در جهت حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی در جهت حفظ محیط زیست گام برداشتن در راستای ...
noun - countable/uncountable : مسئولیت اجتماعی شرکت یا CSR ایده ای که بیان می کند شرکت های تولید کننده علاوه بر وظیفه ی تولید کالای مورد نیاز جامعه، ...
Adjective : بد لباس بد تیپ دارای ظاهر نامناسب
Verb : درخواست کردن درخواست تجدید نظر کردن در دادگاه جذاب بودن Request To ask for changing a decision in the court To be attractive
Phrasal verb : کوتاه شدن طول روز به دلیل فرا رسیدن فصل زمستان درگیر کردن کسی در چیزی و یا مساله ای
فراری دادن حیوانات به وسیله ترساندن آنها رَم دادن حیوانات ترساندن انسان ها ( تا جایی که دیگر قادر به انجام کاری که می خواستند انجام دهند، نباشند. ) ...
Noun - countable - informal : خلبان Pilot
Noun : پیش پرداخت پولی که قبل از شروع کاری، پرداخت می شود.
اصطلاح : غلط کردم. اشتباه کردم. کار بیجایی کردم.
Adjective : نیم بها نصف قیمت کالایی که ۵۰٪ تخفیف دارد.
Noun - countable : یاغی سرکش Rebel
Noun - plural : خدمات درمانی جانبی ارائه شده در spa ها. مانند : ماساژ بدن، مانیکور ناخن، نمک درمانی و . . . . . .
noun - plural : دمپاییِ تِی مانند دمپایی هایی که کف آن مانند تِی های زمین شویی است و فردی که آن را به پا می کند به جای تمیز کردن سطح زمین با یک تِیِ ...
Noun - plural : نوارهای پلاستیکی که به شکل های مختلفی مانند : حیوانات، حروف، اعداد، اشیا و . . . . ساخته شده و کودکان آن را به عنوان دستبندهای زینتی ...
Verb - informal : نوشتن نام خود بر روی دیوار، خودرو و . . . . به صورت غیرقانونی
Adverb : ناخواسته تصادفی Without intention Accidentally
Noun - countable : قیفِ بستنی قیفی ( کیک نازک و پخته شده ای که به شکل قیف درآمده و بستنی را درون آن قرار داده و آن را به عنوان بستنی قیفی به فروش می ...
شیرین کننده های مصنوعی ( موادی مصنوعی که در صنایع غذایی به جای شکر به کار برده می شوند. )
Noun - countable : بهمن توده ی بزرگی از برف، یخ و سنگ که به صورت ناگهانی و با سرعت زیاد و قدرت تخریب فوق العاده، به صورت ناگهانی از روی کوه ها به سمت ...
Noun - countable : خطر موقعیت خطرناک Danger A dangerous situation
noun - countable : بازداشتگاه پلیس زندان
noun - countable : someone who drives a car راننده اتومبیل ران
noun - uncountable : فوم هوشمند ماده ای از جنس پلی اورتان که به فشار و دما حساس است و از آن در ساخت وسایلی مانند تشک ها ، بالش ها، مبل ها، زیرنشیمنی ...
noun - countable : موبایل تاشو موبایل کشویی
Noun - plural : an elastic wave in the earth produced by an earthquake or other means
Noun - countable : باغ نزدیک محل زندگی
خالی بستم چاخان کردم دروغ گفتم از خودم درآوردم اَلَکی گفتم
Adjective : پنهان شده مخفی مستتر استتار شده Hidden Secret
طبیعت Nature
Noun - countable : واحد اندازه گیری مایعات و برابر با ۰. ۰۲۸ لیتر در بریتانیا و ۰. ۰۳۰ لیتر در آمریکا و آن را به صورت خلاصه با fl oz نشان می دهند.
Noun - countable : برنامه ی تلویزیونی که در آن افراد سرشناس و معروف به عنوان مهمان حضور پیدا کرده و به سوال هایی که درباره ی خودشان و زندگی شان پرسی ...
تعامل همکاری
پخش کردن/گذاشتن یک فیلم یا موسیقی برای دیدن/شنیدن )
Noun - countable - informal : روانپزشک ( به حالت شوخی و طنز استفاده می شود. )
Noun - countable : ۱ - ورقی که در طول ورق بازی ( پاسور بازی ) به عنوان یک ورق نامطلوب شناخته شده و بازیکن سعی دارد با رد کردن آن، از شرش خلاص شود. ...
Electronic - waste ضایعات الکترونیکی ( لوازم الکترونیکی قدیمی و غیرقابل استفاده، که دور انداخته شده اند. )
کنارِ در کنارِ مثل: On the side of the road = کنارِ جاده
به دل نشستن
منابع انرژی تجدیدپذیر
to have a relaxing holiday تعطیلات آرامشبخش و خوبی داشتن
Phrase : احساس امنیت امنیت خاطر
Adjective : گیج و سردرگم Confused
Adjective - informal : مهیج پُر جُنب و جوش
Noun - countable/uncountable : درد جسمی یا روحی جِدی
از سَرِ لَج از روی لجبازی
Noun - countable : برنامه ی زنده یا اجرای زنده ای ( live show ) که در آن شرکت کنندگان می توانند به روی صحنه ( stage ) آمده و با در دست گرفتن میکروفون ...
Mike somebody up : Phrasal verb - informal : میکروفون را جلوی دهان کسی گذاشتن یا تنظیم کردن ( به منظور ضبط صدای وی و یا کمک به بلندتر صحبت نمودن او )
Noun - countable : پس لرزه زلزله یا زلزله هایی که بعد از وقوع زلزله اصلی و به فاصله زمانی نسبتا اندک از آن رخ می دهند و معمولا شدت آنها از شدت زلزله ...
Noun - countable : کانون زمین لرزه مرکز زلزله نقطه ای در سطح زمین که زلزله درست از نقطه ای در عمقِ زمینِ زیرِ آن، شروع شده است.