پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٤)

بازدید
٢,١٩٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : ذهنِ منضبط ذهنی که به سختی کار می کند تا در زمینه ای که در حال فعالیت است، به نهایت تسلط و کمال دست پیدا کرده و به خوبی بر آن موضو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun - countable : ذهنِ اخلاق گرا ذهنِ اخلاق مدار ذهنی که تمرکز آن بر روی انجام دادن کارها بر اساس موازین اخلاقی جامعه و به بهترین نحو ممکن، می باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اخلاق مدار اخلاق گرا رفتارکننده بر اساس اخلاق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Noun - countable : ذهنِ ترکیب کننده ذهن ِ تلفیقی ذهنی که قدرت پردازش حجم وسیعی از اطلاعات را دارد و می تواند با کنار هم قرار دادن آنها، اطلاعات درست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ذهن علمی مُخِ پرسشگر و دوستدار علم و دانش ذهنی که همیشه در حال طرح پرسش درباره ی چیزهای اطراف خودش است و همواره به دنبال کشف پاسخی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

noun - countable : داستان افشا کننده ای که در روزنامه ها یا رادیو و تلویزیون، حقایق را درباره ی چیزی بد یا فردی که کاری را خلاف قانون انجام داده است، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

به دلیلِ در نتیجه ی به خاطرِ به علتِ به سببِ زیرا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

Noun - plural : Marriage vows Wedding vows قول هایی که عروس و داماد در طی برگزاری مراسم ازدواجشان به یکدیگر می دهند. مانند برخی جملات رایج مثل: تا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - plural : زنگهای عروسی اشاره می کند به رسم مسیحیان در نواختن و به صدا درآوردن زنگ های ( ناقوس های ) کلیساها در طی برگزاری مراسم عروسی در کلیسا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

اقدام کردن چاره اندیشیدن کاری برای رفع مشکلی انجام دادن عکس العمل نشان دادن واکنش نشان دادن

پیشنهاد
٢

اصطلاح: تو بی نظیری تو لِنگه نداری تو تَکی تو یه دونه ای هیچکی مثل تو نیس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Adjective : متاثر تاثیر پذیرفته تحت تاثیر قرار گرفته متاثر شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

رستوران های زنجیره ای رستوران هایی که دارای شعبه های زیاد، در سراسر شهر، کشور و جهان می باشند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Adjective : زنده در قید حیات بازمانده باقیمانده دوام آورده Living Alive Lasting

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : جنگ بالشت ها بازی ای که در آن، شرکت کنندگان با بالشت به بدن یکدیگر ضربه می زنند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

جوانمردانه با عدل و انصاف در کمال مردانگی و رو راستی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Adverb : به طور غیرقابل تغییر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Informal - north America صندلی جلو کنار راننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاح: رازدار باش. . این حرف را به کسی نگو. این راز را پیش خودت نگه دار. Keep it dark.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : این کلمه، یک کلمه ی هندی است و به معنی نقش و نگارهایی موقتی است که به وسیله ی حنا، روی بدن ( عموما دست و پا و صورت ) عروس و دام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

Noun - countable : مهمانیِ شامِ تمرینی یکی از رسوم مردم آمریکاست و مهمانی ای است که از طرف خانواده ی داماد دقیقا شبِ قبل از جشن ازدواج وی برگزار شده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

Noun - countable : مهمانی ای که توسط دوستان عروس، شبِ قبل از مراسم ازدواج وی برگزار می شود و در آن آخرین شبِ مجرد بودنِ وی را جشن می گیرند. در ایران ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

Noun - countable : مهمانی ای که توسط دوستان داماد، شبِ قبل از مراسم ازدواج وی برگزار می شود و در آن آخرین شبِ مجرد بودنِ وی را جشن می گیرند. در ایران ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

Noun - countable : ازدواج حقوقی : ازدواجی که توسط عاقد و یا هر فرد مذهبی دیگری انجام نمی شود و زوجین برای جاری شدن عقد و بستن پیمان زناشویی فقط به مح ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Noun - countable : ازدواج سنتی ( که در آن والدین و خانواده ها، همسر مناسب را برای فرزندشان پیدا کرده و به آنها معرفی می کنند و عموما در این حالت، پسر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : همسریاب کسی که تلاش می کند برای دیگران، همسری مناسب پیدا کند. مثلا در ایران عموما این کار را خانمها ( مانند: مادر، خواهر ، مادربزر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بر اساس دیکشنری Longman تعریفی که در دیکشنری آبادیس برای این لغت آمده، خیلی درست نیست. تعریف درست به شکل زیر می باشد: Newlyweds => noun, plural New ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : لحظه ی تاثیرگذار لحظه ی فراموش نشدنی لحظه ی به یاد ماندنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : فال بین طالع بین پیشگو فالگیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective : شغل با حقوق پایین آدم کم درآمد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : نخ کِش شده ( مانند جوراب یا لباس یا پارچه ای که نخ کش شده و ظاهری نازیبا پیدا کرده است. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

adjective : گرامی دوست داشتنی محبوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

طبیعت گردی تور داخل طبیعت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable : نیروی کار کارکنان staff personnel

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

verb - transitive : فراهم کردن پول یا سایر منابع لازم برای چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : عوارض خروج مالیات خروج پولی که مسافرانی که قصد مسافرت به خارج از کشور را دارند، می پردازند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : حمل و نقل هوایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Informal - USA : Verb - noun تماس تلفنی ناخواسته گرفتن با کسی زنگ زدن به کسی به صورت تصادفی ( مانند وقتی که گوشی موبایل درون کیف و یا جیب است و به آن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adverb : Worldwide بین المللی در مقیاس جهانی جهانی از دیدگاه جهانی در سرتاسر دنیا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Dilly - dally : Verb - intransitive هدر دادن وقت ( به علت قادر نبودن به تصمیم گیری درباره ی چیزی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصطلاح: توی دردسر افتادم. توی هَچَل افتادم. گرفتار شدم. دچار دردسر شدم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Phrasal verb : پرواز کردن فضاپیما ( شاتل ) به سوی فضا و ترک زمین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Adjective - adverb : وارونه سر و ته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

( Phrasal verb ( informal : حضور داشتن در جایی در مکانی خاص، حاضر بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

Verb: احساس کفر یا بیگانگی را به کسی القا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

سکوت مطلق سکوت محض سکوت کامل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سرعتِ صوت فاصله ای است که یک موج صوتی در مدت زمان یک ثانیه در یک سیال می پیماید و برابر است با ۳۴۳ متر بر ثانیه.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به مکان و مقصد مشخصی رفتن با سرعت مشخصی حرکت کردن به عنوان مثال: The fighter travel at 3 times the speed of sound. آن جنگنده با سرعتی ۳ برابر سرعت ص ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Sum up In everyday English, people usually say reach a conclusion or come to a conclusion.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

حسادت کردن حسودی کردن به کسی یا چیزی Feel envy Have envy