پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٤)

بازدید
٢,١٩٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Something take precedence over something : Phrasal verb: چیزی بر چیز دیگری تقدم و اولویت پیدا کردن چیزی از چیزی دیگر ، اهمیت بیشتری پیدا کردن Take pr ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Take up something شروع کردن کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سبک زندگی در دوران دانشجویی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

مخفی شدن در جایی یا چیزی Hide in

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Do something positive کار مفیدی انجام دادن کار مثبتی انجام دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Resign from a job استعفا دادن از کار ترک کردن شغل فعلی Quit a job

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Noun - countable : دانشِ چگونگی لباسِ خوب پوشیدن دانشِ انتخابِ لباس مناسب و برازنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Feel pressure from someone to do something ( Phrasal verb ) : احساس فشار کردن از طرف کسی برای انجام کاری To be under pressure from someone to do so ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : خانواده ی دانشگاهی خانواده ی تحصیل کرده خانواده ای که تمام یا بیشتر اعضای آن، تحصیلات دانشگاهی دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

تحت فشار بودن استرس داشتن باری بر روی دوش احساس کردن Have coercion

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Money/thing/things to be tight : Phrase پول/چیزی/چیزهایی در مضیقه بودن کمبود مالی وجود داشتن در مضیقه ی مالی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : همکارِ مرد ( در مقابل با همکارِ زن - اشاره به جنسیت همکار دارد که مرد است یا زن. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable : فرد معتقد به تبعیض جنسی Adjective : مورد تبعیض جنسیتی واقع شده دارنده ی نگاه تبعیض جنسیتی معتقد به تبعیض جنسی Bigoted

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : لباس خوب و مناسب پوشیدن مرتب و شیک به نظر رسیدن شیک و پیک کردن Dress up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Punch in the one's face مشت زدن به صورت کسی با مشت به صورت کسی کوبیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Sound foolish Look stupid احمقانه به نظر رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خوب به نظر رسیدن چهره و ظاهر مناسب داشتن لباس و تیپ مناسب جایی را داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Plural noun : روابط عمومی علم مدیریت چرخه ی انتقال اطلاعات و نظارت بر محتوای آن، مابین یک سازمان ( شرکت، کارخانه، موسسه، اداره و . . . ) با عموم مردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : موقعیت طلایی فرصت طلایی موقعیت استثنایی شانسی که فقط یک بار در خانه ی هر فردی را می زند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دستِ خالی انجام کاری بدون هیچ وسیله و ابزاری بدون کمک دیگران به عنوان مثال : I had to fight him bare hands. مجبور بودم با دست خالی، با او بجنگم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

زیرِ سِرُم بودم. به بدنم سِرُم وصل بود. بهم سِرُم تزریق کرده بودند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

حقوق بیمه بیکاری پول باز خرید شدن یک کارگر یا کارمند پولی که وقتی کارفرما یک کارگر را اخراج یا بازخرید یا بازنشسته میکند باید به او بپردازد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

قاره اقیانوسیه که شامل کشورهایی مثل استرالیا، گینه نو، نیوزلند، ملانزی و . . . . . می باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

In comparison with/to something : در مقایسه با چیزی به عنوان مثال : In comparison to other recent video games, this one isn’t very exciting. در مقای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Tackle روبه رو شدن با مشکلات و سختی ها گلاویز شدن با مشکلات درگیر شدن با سختی ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

خودستایی کردن پُز دادن فخر فروشی کردن چیزی را به رخ دیگران کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

خود روشنگر توضیح دهنده و شرح دهنده درباره ی خود خود معرف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

خودآگاه خودشناس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Adjective : خودکفا بی نیاز مستقل از دیگران بدون وابستگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

باور نمی کنم. قبول ندارم. نمی پذیرم. توی کَتَم نمی رود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adverb - informal - BrE : دقایق اولیه ی مسابقه فوتبال روزهای اولیه ی شروع فصل مسابقات فوتبال اصطلاحی که بازیکنان و مسئولان فوتبالی در هنگام مصاحبه با ...

پیشنهاد
٤

Idiom : این ها با هم کاملا فرق دارند. این ها دو چیز کاملا متفاوت هستند. این ها از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : حمله ی عصبی ( یک بیماری روانی که در آن فرد به شدت دچار اضطراب گشته و خسته می شود و نمی تواند خودش و کارهایش را به درستی مدیریت کن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : استفاده ی خانگی ( در مقابل استفاده ی تجاری ) Domestic use

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : عَرضه ی اولیه ( یک کالا ) اولین باری که یک کالا، جهت فروش، به بازار و فروشگاه ها وارد می شود. Initial release

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

Noun - countable : نسل دیجیتالی افرادی که در دوران پیدایش و پیشرفت تکنولوژی به دنیا آمده و رشد کرده اند و به علت در دسترس بودن این موارد برای آنها، ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Adjective : Net - savvy خُوره ی اینترنت کسی که اطلاعات زیادی درباره ی کامپیوتر و اینترنت دارد و کارهایی مانند : دانلود و آپلود کردن فایل ها، آپدیت کر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Mass noun : اسپاگتی شُدِگی فرایندی که در برخی تئوری های فضایی به آن اشاره شده و می گوید: چنانچه جسمی به یک سیاه چاله ی فضایی نزدیک شده و درون آن بیفت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به بازار آمدن یک کالا آماده ی فروش شدن کالایی در بازار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Verb - transitive : ناراحت کردن دیگران ( informal ) شُنود کار گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable - old fashioned : خریدار در لحظه ی آخر آخرین خریدار کسی که وقتی کالایی جدید یا تکنولوژی نوینی وارد بازار می شود، بسیار دیر آن را می ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable : اولین خریدار خریدار اولیه کسی که به محض ورود یک کالای جدید به بازار ، آن را خریداری می کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adverb : به طور غیرمنتظره ای به طور غیرقابل پیش بینی یی به طور غیرقابل حدس زدنی یی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adverb : به طور قابل پیشبینی یی به طور قابل حدس زدنی

پیشنهاد
١٥

پیوندهای همبسته حروف ربط دو کلمه ای هستند که از آنها برای ترکیب کردن دو phrase یا دو clause با یکدیگر استفاده شده و آنها را تبدیل به یک clause یا یک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : خودآموز خود خوان خود یادگیر خود فراگیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پاک کردن ، تمیز کردن ( مثل پاک کردن حبوبات و جدا کردن سنگهای آن ) به عنوان مثال: Pick over the lentils and remove any little stones and other seeds.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : جَک ( مثل جَکِ دوچرخه، جَکِ موتورسیکلت و . . . . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable : اتصال اینترنت قابلیت دسترسی به اینترنت به کمک کامپیوتر، ترمینال ها، پورت ها، مودم و . . . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

Adjective : ( اتومبیل، خانه و. . . . ) دارای تهویه مطبوع تهویه مطبوع دار