پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣١٩)
مشخصا به طور مشخص
Noun - countable : خانه و محل زندگی خرگوش در زیر سطح زمین
نگاه ویژه به چیزی داشتن چیزی را خیلی خاص پنداشتن چیزی را خاص، فرض کردن To think about sth in a certain way
ضمایر عام ضمیرهای عمومی این اصلاح به ضمیرهایی مانند : one و one's ( به عنوان یک ضمیر ملکی ) گفته می شود که وقتی در جمله ای به کار می روند، حالت و مفه ...
Noun - countable : دستگاه پُوز دستگاهی که امروزه تقریبا در همه فروشگاه ها و مغازه ها وجود دارد و خریداران با کشیدن کارت بانکی خود بر روی آنها و وارد ...
Adjective : تجدید پذیر احیاشونده Renewable مانند : replicating nature = طبیعت تجدیدپذیر
Spoken - Idiom : به شدت هیجان زده و پر انرژی بودن به طوری که فرد نتواند آرام بنشیند یا بایستد ( به حالت طنز و شوخی به کار می رود. )
Idiom : متواضع بودن مغرور نبودن Down off your high horse
Phrasal verb : سخن گفتن را به دلیل عصبانیت یا خجالت، ناگهان قطع کردن
Idiom : هدر دادن وقت برای انجام کاری غیرممکن Flog a dead horse
To be a guinea pig - idiom : آلت دست دیگران واقع شدن تبدیل به موش آزمایشگاهی دیگران شدن
Phrase : To have reasons for something دلیلی برای چیزی داشتن به عنوان مثال : Have grounds for divorce : دلیل داشتن برای گرفتن طلاق
Noun - countable : نسل در حال انقراض نژاد در حال از بین رفتن
Noun - countable - usually singular - north America دستیار کاندیدای انتخابات کسی که از طرف یک کاندیدای انتخابات، به عنوان دستیار انتخاب می شود، و در ...
Noun - countable : نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
Mate for life : در حیوانات به معنی : انتخاب جفت و با او بودن برای همیشه
Hatch a plan : مخفیانه برنامه ریزی کردن نقشه کشیدن
اصطلاح : تخم طلا آدمِِ پول ساز برای دیگران کسی یا چیزی که منبعِ قدرت، ثروت، توانایی و . . . . برای دیگران می باشد. ارباب قدرت ارباب ثروت صاحب نفوذ و ...
Noun - countable & uncountable : ناپدیدی محوشدگی نابودی Fadeway Invisibility
Adjective : درآمدزا پول ساز سودآور Profitable Beneficial
Noun - countable & uncountable : چسب Glue
Noun - plural : هزینه خرجکرد بهای پرداختی مانند : Energy costs : بهای انرژی
Noun - countable : خانه ی گِلی خانه ی ساخته شده از گِل
Adjective : اهل کشور زیمباوه زیمباوه ای
Noun - countable : لانه موریانه ( که به صورت تپه ی کوچک خاکی بر روی زمین آن را می سازند. )
Noun - countable : نرده های کنار تختخواب Bedrail
Noun - countable : میز متحرک، چرخدار و سینی مانند در بیمارستان ها که جلوی تخت بیمار قرار گرفته و ظرف غذا و سایر وسایل بیمار را بر روی آن قرار می دهند ...
Noun - countable : میز متحرک، چرخدار و سینی دار جلوی تخت بیمارها در بیمارستان، که ظرف غذا و وسایل بیمار را روی آن قرار می دهند. Tray table
Noun - plural : نشخوار کنندگان حیوانات چهارپا علف خوار
دَرکِت میکنم تو را می فهمم
verb - transitive : امتحان کردن آزمایش کردن try out examine test
Noun - countable : مزاحم تلفنی
اصطلاح : تلافی می کنم. جبران می کنم.
اصطلاح: مزخرفه افتضاحه خیلی بده
Don't worry نگران نباش
اصطلاح : ما هوای یکدیگر را داریم. ما مراقب یکدیگر هستیم. ما از یکدیگر پشتیبانی می کنیم.
اصطلاح : من مشکوک هستم.
Noun - countable/uncountable : عصاره گوشت عصاره سبزیجات مایع ساخته شده توسط جوشاندن گوشت یا استخوان ها و سبزیجات ، که برای تهیه سوپ یا اضافه کردن طعم ...
Adjective : چِندِش آور منزجر کننده حال به هم زن
Noun - countable : زیستگاه طبیعی ( محلی که به صورت طبیعی حیوانات و گیاهان در آن زندگی می کنند. )
Noun - countable : عروس دریایی جعبه ای ( که نیش سمی و کشنده دارد. )
Noun - uncountable : برفاب آب به دست آمده از ذوب شدن برف و یخ ( به خصوص ذوب شدن یخچال های طبیعی )
Noun - uncountable : صنعت ماهیگیری
سه چهارم هفتاد و پنج درصد
Adjective : دخیل در مشارکت کننده در شرکت کننده در
اصطلاح : روی من را زمین نینداز. خواهش من را بپذیر. درخواست من را قبول کن.
Phrasal verb : بستن کمربند ایمنی ( در اتومبیل، هواپیما و . . . . ) Do up Fasten
noun - countable - usually singular : جریان خون
noun - plural : کاکتوس ها cactuses
adjective : محل خالی از سکونت محل خلوت