پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٤)

بازدید
٢,١٨٧
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Go into hibernation : به خواب زمستانی فرو رفتن زمستان خوابی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بازگشتن برگشتن Return Come back

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : زادگاه محل زادآوری محل فرزندآوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پرستوی دریایی شمالگان ( پرستویی که در قطب شمال زندگی می کند. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Report on something : گزارش نوشتن درباره چیزی تهیه کردن گزارش درباره چیزی Report of something Report about something

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بَر حسبِ به عنوان مثال : These numbers are in terms of percent. این اعداد برحسب درصد هستند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Noun - countable : جانور موذی ( مثل موش، مگس، پشه و . . . . ) بچه ی شیطان و آتش پاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Informal : شب بخیر Good night

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Adjective : ارزیابی کننده تحلیل کننده بررسی کننده ارزشیابی کننده به عنوان مثال : An evaluative report : یک گزارش ارزشیابی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Noun - plural : چشم انداز شغلی احتمال موفقیت یک شغل در آینده

پیشنهاد
١٠

Noun - plural : لغاتی که در آنها به جنسیت ( این که مردانه است یا زنانه ) اشاره شده است. به عنوان مثال : fireman, waitress, chairman و . . . . . در د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اصطلاح : برو به دَرَک برو به جهنم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

Noun - countable : یک پایگاه داده کامپیوتری بزرگ از مجموع مکالمات و نوشته های مرتبط با یک زبان به این معنی که : برخی دانشگاه ها یا موسسات تحقیقاتی، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adverb : Also همچنین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

اصطلاح : از پَسِش برمیام. می تونم انجامش بدم. توانِ انجام دادنش را دارم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دستِ کسی رو شدن مثال: You are busted. دستت رو شد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

Noun - adjective : ضروری لازم واجب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Verb : دوباره استفاده کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - uncountable : نانوتکنولوژی فناوری نانو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Push out something out of something : ( Phrasal verb ) خارج کردن چیزی از چیزی دیگر به بیرون راندن چیزی از چیز دیگر به عنوان مثال : New words pu ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Synonym = coinage

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

Noun - countable : طرحِ درس برنامه و جدول زمان بندی ای که معلمان، مربیان، اساتید و . . . دارند و در آن مشخص می شود که در هر جلسه از کلاس درس، چه مطال ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Verb - transitive : چیزی را به طور کلی و اجمالی توصیف کردن چیزی را بدون ذکر جزئیات آن، تشریح کردن کلی گویی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بچه دانشجو بچه محصل جوجه دانشجو جوجه محصل اصطلاحی است که برای تحقیر فردی که سن کمی دارد، ولی معمولا در حال انجام کار بزرگی است، به کار می رود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصطلاح: ببخشید پشتم به شماست.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دمپایی راحتی مردانه ( این مدل دمپایی با flip flops که دمپایی لا انگشتی است، کاملا فرق دارد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

( Slides ( noun - plural : دمپایی راحتی به عنوان مثال : Men's slides : دمپایی راحتی مردانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بچه مثبت بچه ی سر به راه بچه ی آرام بچه ی قابل پیش بینی، آرام، دنبال کشف چیزهای مثبت به بهترین روش و . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

فرار کردن از مدرسه از مدرسه دَر رفتن ( در طول ساعات درسی ) ( اصلاح عامیانه ) : جیم زدن از مدرسه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Phrase : Take place قبول شدن در کنکور ورودی دانشگاه پذیرفته شدن به عنوان دانشجو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جَکِ موتور یا دوچرخه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : موتور سیکلت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Noun : قطار اکسپرس ( قطار سریع السیر ) پُستِ اکسپرس Adverb : send/deliver something express سریع السیر ( ارسال یک محموله پستی به کمک پست سفارشی یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

Noun - plural : کارهای خانه ( کارهایی که به طور منظم و معمولا روزمره در هر منزلی انجام می شود. مثل : شستن ظرفها، نظافت منزل، اتو کردن لباس ها، آشپزی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Raise a family : ( Idiom ) to have and bring up children بچه دار شدن و بزرگ کردن آنها به عنوان مثال: She raised a family before she went to college ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Noun - uncountable : فشار وارده از طرف همسن و سالان ( برای اینکه کارهایی را انجام دهید تا به عنوان یک دوست در بین آنها پذیرفته شده و شما را در جمع خو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Noun - countable : بچه ی بومرنگ صفت فرزند جوان بزرگسالی که به دلایل مالی، مدتی بعد از ترک منزل والدینش، مجددا برای زندگی کردن به منزل آنها یا خویشاون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase : پول کافی برای زندگی به دست آوردن توانایی تامین مالی زندگی را داشتن از پس مخارج زندگی برآمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - plural : مجردهای انگل صفت این صفت به افرادی اطلاق می شود که تا اواخر دهه 20 یا اوایل دهه 30 زندگی خود، هنوز با والدین شان زندگی می کند تا از ز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

با این وجود به عنوان مثال: I like him. On the other hand i don't want to see him. من او را دوست دارم، با این وجود نمی خواهم او را ببینم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Phrase : در گذشته آن قدیم ها در روزگار قدیم چند وقت پیش آن موقع ها اون قدیم، ندیم ها ( اصطلاح )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

Expression : اصطلاحی است برای پاسخ دادن به کسی که از شما تشکر کرده است. بنابراین می توان آن را معادل : خواهش میکنم، قابلی نداشت و . . . . در فارسی و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - informal : آدم باهوش آدم زیرک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

فیبر نوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

یک پُک به سیگار زدن یک پک سیگار کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

فکر کردن و ارزیابی کردن درباره چیزی Reflect and assess about something

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسب بالاترین نمره در طی دوران تحصیل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrasal verb : شجاعت داشتن اعتماد به نفس داشتن Have courage Have confidence

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

Phrasal verb : انتقاد کردن عیب جویی کردن Criticize Impeach

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پیش قدم شدن/بودن انجام دادن کاری پیش از دیگران Do something before others do it