پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣١٩)
Noun - countable : سرپرست اردوگاه شخصی که در طی تعطیلات بر یک اردوگاه نظارت کرده و مسئول اصلی آن می باشد. برخی از مهم ترین وظایف او عبارتند از : ۱. ب ...
شهربازی موضوعی پارک موضوعی یعنی پارکی که دارای موضوع خاصی است و علاوه بر جنبه ی تفریحی، جنبه ی آموزشی نیز دارد. مانند پارکِ گلها، پارکِ آب بازی، پارک ...
کار تابستانی کاری که دانش آموزان در طول تعطیلات تابستانی، انجام می دهند.
پرستار روانپزشکی شخصی که شغل او مراقبت کردن از افراد دارای بیماری های روانی، می باشد.
بلاتکلیف گذاردن کسی کسی را منتظر جواب یا نظر خود گذاشتن کسی را معطل خود کردن
مشاور شغلی مشاور کاریابی کسی که شغل وی دادن مشورت و توصیه و راه حل های کاربردی به دیگران درباره ی شغل آن ها می باشد. این مشاوران درباره ی این که چه ش ...
شروع به انجام کاری کردن کاری را به صورت همیشگی و معمولی انجام دادن حرکت کردن کِشتی در مسیر مخالف
شهرت جهانی شناخته شده در کل جهان شناخته شده برای همه ی مردم دنیا
نماینده ادبی کسی که به وکالت و نمایندگی از طرف یک نویسنده، وارد مذاکره با ناشرین کتاب، تبلیغ کنندگان و . . . . . می شود تا به چاپ و فروش هر چه بیشتر ...
Become famous معروف شدن مشهور شدن شناخته شدن در بین دیگران
Noun - countable : Record company شرکت ضبط و پخش موسیقی شرکتهایی که بر روی خوانندگان سرمایه گذاری کرده و به آنها در ضبط، پخش، انجام تبلیغات، بازاریا ...
Phrase of claim : Somebody's/something's claim to fame : دلیل شهرت دلیل معروف شدن کسی/چیزی بیشتر برای مسخره کردن دلیل شهرت کسی/چیزی به کار می رود و ...
Noun - countable : نامه ی عدم پذیرش نامه ی اعلام عدم قبولی نامه ای که یک کارخانه، شرکت، کارگاه و . . . . . به متقاضیانِ کاری که در مصاحبه ی استخدامی ...
علف خشک جمع شده به صورت لوله شده
تجربه کسب کردن بدست آوردن تجربه باتجربه شدن تجربه اندوختن
هدر ندادن چیزی صرفه جویی کردن در چیزی
Noun - uncountable : جلسه ی مجازی جلسه ی اینترنتی برگزاری جلسات از طریق اینترنت به جای تشکیل جلسات به صورت حضوری
Adjective : خانوادگی دارای محیط مناسب برای خانواده ها ( به خصوص خانواده هایی که دارای فرزند نیز می باشند. ) خانواده پسند خانواده محور نمونه : A fa ...
قاطعانه بدون شک و شبهه با اطمینان کامل بدون هیچ حرف و حدیثی
جادو درمانی مکتبی که پیروان آن ادعا دارند به کمک جادو و ارتباطی که با دنیای ارواح و مردگان برقرار می کنند، می توانند بیماران را درمان کنند.
مراکزی که در برخی کشورها وجود دارند و معمولا بودجه ی دولتی و محلی نیز دریافت می کنند و در مکان خود خدماتی به افراد بزرگسال ( عمدتا افراد مسن ) ارائه ...
مدیریت مالی
اصطلاح : کارم زیاد طول نمی کشه. الان زود برمیگردم.
Adjective : فریب خورده وسوسه شده گمراه شده اغوا شده گول خورده به عنوان مثال : Tempted by money : فریب خورده به وسیله ی پول. اغوا شده به کمک پول گول ...
باشگاه تندرستی فرق این کلمه با gym در این است که در یک health club علاوه بر تجهیزات ورزشی که در gym ها نیز موجود است، امکانات بیشتری مانند، اتاق ماسا ...
بلیت مترو
Noun - countable - informal : مشتری ثابت و دائمی یک رستوران، مغازه و . . . . سربازی که شغل دائمی او خدمت کردن در نیروهای نظامی است. بنزین سُرب دار
Adjective : دارای تخفیف شده تخفیف خورده تخفیف گرفته
Adjective : مستقر در محل حاضر در محیط کار به عنوان مثال: An on - site doctor = پزشک مستقر در محل کار ( یعنی پزشکی که توسط یک شرکت، کارخانه، اداره و ...
اتاق آرامش اتاق آرام اتاقی که در محل کار برای کارمندان در نظر گرفته می شود و دارای کاربری های متنوعی مانند: استراحت کردن، چرت زدن، انجام اعمال مذهبی، ...
به توصیه ی کسی عمل کردن مشورت دیگران را پذیرفتن و طبق آن عمل کردن
مسیر شغلی راهی که یک کارمند یا کارگر در طول دوران کاری خود باید در محل کارش طی کند تا به ارتقاء شغلی دست پیدا کند.
بازار کار درخواست استخدام نیروی کار
در تمامِ مدتِ. . . . . . . در تمامِ طولِ. . . . . . .
وَر رفتن با چیزی
توجه دیگران را به خود جلب کردن جلب توجه کردن نظر دیگران را به سمت خود معطوف کردن
Verb - informal : به شدت باران باریدن راندن یک وسیله نقلیه به صورت خیلی سریع و بدون احتیاط
تِیِ دسته دار پلاستیکی ( که سَرِ آن به صورت مکعب مستطیلی باریک و بلند است و برای جمع آوری مایعات از روی زمین و هدایت آن به سمتی خاص استفاده می شود. ) ...
تِیِ دسته دارِ نخی ( که از آن برای پاک کردن کف زمین استفاده می شود. ) زمین شویِ دسته دارِ نخی
با دست دیگران را وادار به حرکت کردن تا راهی برای عبور باز شود. از مانعی عبور کردن
به دنبال چیزی گشتن در یک جای شلوغ ( مثلا بین انبوهی از کاغذ و یا در جیب لباس و . . . . ) تظاهر به ندیدن کسی کردن
Verb : دوچرخه سواری کردن سوار دوچرخه شدن تحویل دادن چیزی به کسی توسط موتور سیکلت به منظور تحویل دادن سریعتر آن نمونه : We biked a copy over to Greg ...
Idiom : برو سر اصل مطلب حاشیه نرو
جریمه شدن تنبیه شدن مجازات شدن
برگه ی امتحان برگه ی آزمون کتبی
Adjective : مقاوم Verb : ضدآب کردن پارچه فعال کردن مخمر ( مانند خمیرمایه نان ) با افزودن آب به آن
اصطلاح: من از کجا بدونم؟ چرا من باید جواب رو بدونم؟؟ چرا فکر میکنی من خبر دارم؟؟؟
All of us همه ی ما ما همگی
بیحس کردن در برابر چیزی بی اهمیت شدن وقایع در نظر کسی
حساس کردن حساس شدن