پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٤)

بازدید
٢,٢٠٢
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

عبور عابر پیاده از محل هایی که عبور عابر پیاده در آنجا ممنوع شده است. عبور عابر پیاده از محل های ممنوع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Comparative adjective : سخت گیرانه تر موکد تر محکم تر اکید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

( Decide ( on/upon ) ( something/somebody انتخاب کردن کسی یا چیزی بعد از اندیشیدن زیاد درباره آن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

دوباره از صفر شروع کردن دوباره از ابتدا کاری را شروع کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

تیوپ لاستیک اتومبیل حلقه ی پلاستیکی بزرگی که باد شده و داخل لاستیک اتومبیل ها قرار می گیرد. طبیعی است که لاستیک های تیوب لس ( tubeless ) فاقد این ت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

دیوانه شدن به شدت هیجان زده شدن از شدت هیجان، کنترل خود را از دست دادن از خود بی خود شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Interjection : خدانگهدار خداحافظ به امید دیدار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : علاقه مند به مهمانی رفتن مهمانی دوست طرفدار مهمانی دادن و مهمانی رفتن عاشق مهمانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خود را از معرض دید عموم مخفی نگه داشتن گوشه گیری کردن اجتماعی نبودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

آدم فوق العاده اجتماعی و معاشرتی دوستدار و علاقه مند به کارهای گروهی جمع دوست اجتماع دوست گروه دوست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

در نوردیدن طی کردن جستجو کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

از تعجب شاخ درآوردن خیلی تعجب کردن شگفت زده شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

داروی بی اثر دارو نما داروی واهی داروی الکی دارویی که برای افرادی تجویز می شود که صرفا خیال می کنند، بیماری خاصی دارند و یا ممکن است به بیماری خاصی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

آدم بی مزه و لوس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

Slang: Fart

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : بسیار ناراحت و عصبانی از چیزی خشمگین دلخور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

ارتقاء شغلی رتبه ی شغلی بالاتر بدست آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨١

Noun - informl : چیزی یا به خصوص شخصی که خیلی اعصاب داغون کن و روی مُخه آدم ناجور آدم اعصاب خُرد کن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Accept قبول کردن، پذیرفتن، باور کردن مثال: I can't get over that you are ill, today. نمیتونم قبول کنم که تو امروز مریضی.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

در پایان نهایتا سرانجام بالاخره در نهایت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Phrase : بهم چسبید خیلی ازش خوشم اومده خیلی باهاش حال کردم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Adjective: مایه ی اعصاب داغونی باعث دردسر کلافه کننده آزار دهنده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

قلاب ماهی گیری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی بو بدون بو بدون عطر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

تفت دادن در روغن ( به مدت زمان اندک و دمای پایین )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

عامیانه: شاخ غول رو که نشکوندی کوه که نکندی شق القمر که نکردی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Root for someone : نشان دادن حمایت خود به کسی که دچار مشکلی شده است. پشتیبانی کردن از کسی که با چالشی روبرو شده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Adjective : اخراج شده طرد شده بیرون رانده شده دَک شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

عقب مانده ذهنی عقب افتاده ذهنی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Adjective : تا خورده لا داده شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

در عبارت well with tears به معنی جاری شدن و یا روان شدن اشک از چشم جمع شدن اشک در چشم سرازیر شدن اشک از چشم می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

ترسیده، وحشت زده و یا ناراحت ( به خاطر اتفاقات بدی که برای یک نفر افتاده است. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

برگشتن به خانه زودتر ترک کردن محل فعلی برای رفتن به خانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

میهمانی دورهمی دورهم نشینی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١٦

در این phrase برای تاکید بیشتر بر صفت too ، کلمه ی way را قبل از آن می آورند. این عبارت در مکالمات روزمره انگلیسی زبانان به ویژه در بین نوجوانان و جو ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

پرواز کردن به جایی به سرعت و ناگهانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

وقتی گوینده با وسیله ی نقلیه ی شخصی می خواهد به مقصدش برود و به طرف مقابل خود که وسیله نقلیه ندارد، می خواهد پیشنهاد بدهد که او را هم سوار وسیله ی نق ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

چند روز/شب/هفته/ماه/سال/ساعت و . . . قبل چند روز/شب/هفته/ماه/سال/ساعت و . . . پیش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Go into labor درد زایمان گرفتن درد زایمان سراغ خانمی باردار، آمدن آغاز شدن درد زایمان دچار درد زایمان شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اصطلاح عامیانه که وقتی کسی از شما برای انجام دادن کاری خواهش میکند، شما با گفتن آن، قول حتمی انجام دادنش را می دهید. خیالت تختِ تخت به روی چشم حتما ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Adjective : مختلط ( هر مکانی که خانم ها و آقایان همزمان با هم در آن حضور داشته باشند. برخلاف توضیحاتی که در بالا ارائه شده، تنها برای مدارس مختلط اس ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

برگزار کردن ترتیب انجام کاری را دادن مثال: How to throw a party?

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

تیپ شخصیتی تیپ اجتماعی هر فردی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

درون گرا ( کسی که آرام و ساکت و خجالتی است و از بودن در کنار دیگران لذت نمی برد. )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

معاشرت کردن با دیگران آموزش دادن آداب معاشرت و رفتارهای اجتماعی به دیگران

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

حبه قند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

informal • آمریکای شمالی یک تلفن همراه ارزان قیمت که از قبل بهای آن پرداخت می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

SYN: sales camping - sales drive یک سری رویدادها یا فعالیتهایی که با هدف تبلیغ یک محصول و افزایش فروش انجام می شود.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

یک جشنواره سکولار که از 26 دسامبر تا 1 ژانویه توسط بسیاری از آمریکایی های آفریقایی تبار ، ساکن آمریکای شمالی برای حفظ میراث فرهنگی و ارزش های سنتی شا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

جشن ویژه یهودیان، که 8 روز در ماه های دسامبر یا نوامبر برگزار شده و تعطیل می باشد.