پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣١٩)
به سن خاصی رسیدن به عنوان مثال: yesterday was his birthday. he turned 20 ==> دیروز جشن تولد او بود. او 20 ساله شد.
دستهایم پر است دستم بند است ( عامیانه )
مهمانی غذای مختصر مشترک ( مهمانی ای که هر میهمان، خودش غذای دلخواه خویش را درست کرده و با خود به مهمانی می برد. در این صورت میهمانان غذاها را با یکدی ...
تعمیرگاه ( مانند تعمیرگاه خودرو، تعمیرگاه موتورسیکلت یا تعمیرگاه لوازم خانگی و . . . . . . . )
سرت به کار خودت باشه فضولی نکن توی کار و زندگی من دخالت نکن توی زندگی دیگران سرک نکش
در کار و زندگی دیگران سرک نکشیدن فضولی نکردن
غذای خانگی غذایی که در خانه پخته شده ( در مقابل غذای خریداری شده از رستوران )
کمک کردن به دیگران
ساختمان سازی ( به عنوان یک شغل ) به عنوان مثال در جمله زیر: he works in construction.
جا افتادن فردی در بین دیگران مورد قبول بودن بین دیگران
تلویزیون
آدم با آبرو انسان معصوم و بی گناه if someone has a spotless reputation or record, people know or think they have never done anything bad
طول کشیدن زمان بردن
طبیعت گردی قدم زدن در طبیعت
ناگهانی کنده شدن ( مانند کنده شدن ناگهانی دکمه ی لباس )
صوت و آوای نشان دهنده ی تنفر چه بد!! وای چه بد !! اَه!!!
چطور مگه؟؟ چرا؟؟
سر و کله کسی در جایی پیدا شدن آفتابی شدن
زمین خوردن پرت شدن روی زمین
دور زدن دور دور کردن جهت تفریح و سرگرمی در شهر پرسه زدن
تماشایی دیدنی قابل توجه
دست از سرم بردار ولم کن پاپیچ من نشو اذیتم نکن
بیرون آمدن خارج شدن ( مانند خارج شدن از اتوبوس یا مترو )
پل هوایی پل عابر پیاده
داخل کردن گذاشتن چیزی در داخل چیزی ( مثل گذاشتن لباس ها در چمدان )
گذاشتن چیزی داخل چیزی ( مثل گذاشتن وسایل داخل کیف دستی )
کفش اسپرت کفش ورزشی کفش مخصوص پیاده روی
قفل رمزی ( مثل قفل کیف سامسونت )
کادر پرواز
بند ساعت مچی
خشکشویی کردن لباس
فروشگاه کالای ورزشی
کاهش پیدا کردن کاسته شدن
( noun - countable ) برف بازی پرتاب کردن گلوله برفی به یکدیگر
سقوط کردن افتادن
برگشتن ( مثل برگشتن از سفر ) مراجعت کردن
بهبود یافتن پس از یک بیماری خوب شدن حال مریض بهتر شدن حال انسان بعد از سپری کردن یک تجربه ی ناراحت کننده و سخت
برگرداندن پس فرستادن مرجوع کردن
Noun - countable : سطل آشغال بزرگ چرخدار که بیرون از منزل آن را قرار می دهند. به عنوان نمونه : We put our wheelie bin out to be emptied every Thurs ...
جا گلدانی پایه ی گلدان
a small table placed beside a sofa or other piece of furniture
میز کوچک دم دستی میز عسلی
خواننده ی سبک موسیقی راک رقصنده ی سبک موسیقی راک
قوانین و مقررات
عجیب غریب غیر معمولی Unusual
آتش گرفتن به آتش کشیده شدن توسط چیزی یا شخصی
عصبانی کردن ناراحت کردن خشمگین کردن
تنها
اگر در صورتی که
اره برقی اره موتوری