پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٤)

بازدید
٢,١٩٧
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Adjective : خیلی گرسنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Noun - uncountable : ریشه کَنی قلع و قمع نابودی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

رویارویی با مقابله با مبارزه با برخورد با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Noun - countable : مداد نوکی مداد اتود مداد فشاری اتود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Automatic pencil مداد اتود مداد فشاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مداد اتود مداد فشاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

تا به عنوان مثال: one through five => یک تا پنج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پنجره کشویی ( پنجره ای که لنگه ی باز شده ی آن روی لنگه ی دیگر قرار می گیرد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

کاهش دادن کاستن کم کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح : کاملا واضح است. کاملا روشن است. کاملا مشخص و معلوم است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

با دیده ی تحقیر به دیگران نگریستن دیگران را از خود سطح پایین تر فرض کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

عامیانه : اِیوَل دَمِت گرم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

Noun - countable : میهمانی ویژه ی کودکان که در طی آن، بچه ها، شب را در منزل میزبان سپری کرده و فردا آنجا را ترک خواهد کرد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پول خُردهای اضافی ( سکه های اضافی ) که شخص به آن نیاز ندارد و می خواهد آنها را به یک متکدی یا یک نیازمند اهدا کند. Spare changes

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

فراموش کردن کسی یا چیزی ( به دلیل اهمیت ندادن به وی یا اهمیت نداشتن وی ) از کنار کسی عبور کردن ( بدون توجه کردن به وی و ایستادن و سلام و علیک کردن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

وقتی همراه با اسامی می آید ( مثلا: food drive , shoe drive, book drive, blood drive , . . . . ) به معنی کمپینی است که از طرف یک خیریه یا موسسه برای ج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هاپو ( سگ در زبان عامیانه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

هوایی که در زمستان به وجود می آید و در طی آن، باران و برف در یک زمان می بارند. در واقع بارش به صورت مخلوطی از برف و باران و به صورت همزمان می باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مرخص شدن از بیمارستان آزاد شدن از زندان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

بیش از حد درباره چیزی اندیشیدن نگران بودن درباره چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

پذیرفته شدن یک فرد توسط اعضای یک گروه یا سازمان بخشی از یک گروه یا سیستم بودن جا افتادن در بین یک گروه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به دست آوردن کار، جایگاه، شغل و . . . . ( که گرفتن و بدست آنها بسیار مشکل می باشد - informal )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

بهترین کار ممکن را در امتحان، شغل و . . . . انجام دادن ( Informal ) ماهر، چیره دست، خبره، کاربلد، استادکار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

راه افتادن و رونق گرفتن یک کسب و کار طلوع کردن و بالا آمدن ماه و خورشید در آسمان، تا جایی که بتوان آن ها را دید. بیرون آمدن گیاهان از زمین مشکل ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

verb - transitive : شفاف کردن یک موضوع ( این معنی بیشتر در گزارش های خبری استفاده می شود. ) نمونه : Both sides have signaled their willingness to ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

خلاصه شده ی کلمه ی biotechnology زیست فناوری دانشی که از سیستم های زنده و جانداران برای توسعه یا تولید محصولات جدید استفاده می کند تا بتواند محصول ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

Noun - informal : حرف بجا حرف سنجیده حرف مناسبِ گفتن حرف شایسته ی بیان کردن نمونه : He has a mouthful to say on the subject

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

با پشت به زمین خوردن با پشت به زمین برخورد کردن با پشت روی زمین افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

مایه ی خوشحالی باعث خوشحالی عامل شادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دروغ شاخدار دروغ بزرگ دروغ غیرقابل باور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

adjective : وقتی درباره ی ( دروغ ) صحبت می شود، این کلمه به عنوان صفت آن به کار رفته و به معانی زیر خواهد بود: ( دروغ ) شاخدار ( دروغ ) عجیب و غری ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

پَهن کردن چیزی روی سطحی صاف گستراندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مزرعه ی پرورش اسب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

گرمخانه پناهگاه بی خانمان ها سرپناه رایگان محل خواب رایگان مکانی که ( توسط برخی نهادها مانند: شهرداری، بهزیستی و . . . . ) برای نگهداری از افراد بی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Work on somebody/something : کار کردن بر روی چیزی به منظور تولید محصول جدید و یا تعمیر آن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

عباراتِ زمانی واژگانِ زمانی کلمات یا جملاتی که نشان دهنده و بیان کننده ی یک زمان می باشند. به عنوان مثال: Yesterday ( که یک واژه ی تک کلمه ای است ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

در طولِ در طیِ به عنوان مثال: Over the past few years => در طول چند سال گذشته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

تا به الان تا به امروز تا امروز تا الان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اوایل در ابتدای در شروع به عنوان مثال: earlier this year => اوایل سال جاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

In fact As a matter of fact Actually در واقع در حقیقت در اصل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

منتقد مخالف نقدکننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به طور کلی کاملا همگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به یاد سپردن ( یک واقعیت یا بخشی از اطلاعات که مهم هستند و یا در آینده مفید واقع خواهند شد. )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تُفاله مانند: Tea grouts : تفاله ی چای Coffee grouts : تفاله ی قهوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

شرکت کردن در یک کار، ورزش، رویداد اجتماعی و . . . . . همراه با سایر مردم مشارکت کردن در حضور پیدا کردن در

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

فردی دارای رفتاری غیرعادی و متفاوت با اکثریت مردم عجیب غریب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

رشد توسعه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

کار بلد زیرک دانا آگاه باهوش استاد کار ماهر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

research on something : تحقیق کردن بر روی چیزی تحقیق کردن درباره چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به چیزی حساس شدن تماشا کردن برنامه ای خاص از تلویزیون گوش دادن به برنامه ای خاص از رادیو