پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٨)

بازدید
٢,٧٩٠
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - mass noun : ورزش پیاده روی سریع ( یکی از زیرشاخه های رشته دومیدانی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - uncountable : بوتاکس نام تجاری داروی Botulinum Toxin که برای زیباسازی و جوان سازی پوست به زیر آن تزریق می شود. Verb - transitive : بوتاکس کر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - often capitalized : آبی متمایل به خاکستری کم رنگ Saxe blue

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

از این اصطلاح برای finishing a point یا به عبارتی جمع بندی یک مطلب و به پایان رسانیدن یک گفتگو استفاده می شود و آن را میتوان معادل با عبارات زیر در ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : قرار دادن چیزی در یک طرف نگه داشتن و کنار گذاشتن چیزی برای آینده نگه داشتن چیزی برای روز مبادا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Idiom : سردرگم بودن گیج بودن به عنوان مثال: Driving without his phone, Ali felt all at sea. He had no idea which roads to take

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دوبخشی ها Phrase هایی هستند که از ترکیب دو کلمه ای که دارای نقش دستوری ( part of speech ) یکسان می باشند، تشکیل شده اند و این دو کلمه میتوانند فعل، ص ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : به چیزی ختم شدن به نوع خاصی پایان یافتن به عنوان مثال: One in three marriages ends in divorce.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Adjective - informal : ناراحت یا خسته و متقاضی تغییر کردن چیزی annoyed or bored, and wanting something to change به عنوان مثال : I’m really fed up ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورزش دو با مانع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در اسرع وقت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Rollin Adjective - slang : Being high on drugs شدیدا تحت تاثیر مصرف مواد مخدر واقع شده نشئه گیجِ گیج ( به خاطر مصرف بیش از حد مواد مخدر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Adjective : دارنده ی مزه یا بویی متفاوت و متمایز از دیگران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : گربه ی تک شاخ ( موجودی افسانه ای که از ترکیب اسب تک شاخ و گربه به وجود آمده است و به صورت گربه ای که روی پیشانی یا سر خود یک شاخ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : ناپاکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بنابراین بدین ترتیب خب پس خب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ببین چی دارم بهت میگم. بذار بهت بگم چی به چیه. بهت میگم که چه کار باید بکنیم. به عنوان مثال: I'll tell you what. We'll split the money between us ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : تا حد زیادی خیلی زیاد تا درجه ی بالایی تا سطح زیادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : احساس آزادی و رهایی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : شجاع بودن مانند شیر قوی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : قرمز شدن صورت در اثر عصبانیت یا آفتاب سوختگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

متن های برگرفته شده از دیکشنری Oxford : Noun - countable : ۱ - تروریست ( کسی که افراد مشهور را به دلایل سیاسی یا مذهبی به قتل می رساند. ) به عنوا ...

پیشنهاد

Noun - uncountable : اختلال کمبود توجه ( ADD ) اختلالی که عمدتا در کودکان به وجود آمده و به صورت تمرکز ضعیف، بیش فعالی و مشکلات یادگیری، خود را نشان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چشمیِ در ( وسیله شیشه ای کوچک که روی درهای ورودی نصب شده و از طریق آن میتوان پشت در را مشاهده نمود. ) Peephole

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : چشمیِ در ( وسیله شیشه ای کوچک که روی درهای ورودی نصب شده و از طریق آن میتوان پشت در را مشاهده نمود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : توپیِ قفل سوراخِ کلید ( سوراخی که روی قفل ها وجود دارد و کلید را برای باز نمودن در، درون آن قرار داده و می چرخانیم. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : زبانه ی قفل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : هواپیمای کوچک هواپیمای سَبُک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

The vast body of something : مجموعه وسیعی از چیزی گسترده به عنوان مثال : The vast body of research

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : منعطف انعطاف پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : تازه تاسیس ( درباره چیزهایی مانند شرکتها، کارخانه ها، شغل ها و . . . . . ) تازه توسعه یافته ( درباره چیزهایی مانند شرکتها، کارخانه ها، ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : خیلی سرم شلوغه خیلی گرفتارم خیلی درگیرم I'm busy به عنوان مثال: He doesn't have any time to go out. He's up to his ears with his problems

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : دارای بوی خوش قوی ( در مورد خوراکی ها )

پیشنهاد
٠

Phrasal verb : عقیده ای را به زور به کسی تحمیل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Hammer something into somebody یا hammer something in : چیزی را آنقدر گفتن و تکرار کردن تا دیگران آن را کاملا متوجه شوند. ( عامیانه ) خرفهم کردن ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Adjective : پایین کم به عنوان مثال: In our early age, we are not so serious .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adverb : از روی ناخودآگاهی به روشی ناخواسته به صورت غیرعمدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : منشور مثلثی منشور سه ضلعی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : سنت گرا سنتی Traditional Classical

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : رد شده پذیرفته نشده ضعیف شده تضعیف شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - countable - informal - AmE : مجتمع مسکونی بلوک آپارتمانی ( به هر واحد مسکونی از یک مجتمع، آپارتمان یا واحد آپارتمانی گفته می شود. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : ناحیه/منطقه ای در کنار ساحل Adjective : ساحلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : مجموعه گروه دسته به عنوان مثال : Police officers found a trail of clues at the crime scene

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

to start to do or use to start talking again about something that someone said previously

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Noun - countable - informal : فردی که در اینترنت و شبکه های اجتماعی اقدام به راه اندازی سایت، پیج، پروفایل و . . . . جعلی کرده ( مثلا نام و عکس پروفا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در چنین موقعیتی در چنین وضعیتی در چنین وضعی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در چنین موردی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : درآمدزا پول ساز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Phrasal verb : حذف کردن چیزی ( فایل، وب سایت و . . . . ) از روی اینترنت در پاسخ به یک درخواست رسمی به عنوان مثال : The police officer said he couldn ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : بازسازی شده تازه تعمیر نوسازی شده بهینه سازی شده