پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٣)
درود واژه ی زنده، زابِ کُناکی ( صفت فاعلی ) از بُنواژه ی زیستن است، بن کنونیِ این بنواژه [زی] و بن گذشته ی آن [زیست] است. مانند [دان و دانست] که بن ...
واکنش، گاهی می توان به جای [اعتراض کردن]، از [واکنش نشان دادن] بهره گرفت.
سنگین، سخت، گزنده، تندوتیز، . . . اعتراض شدیداللحن= پرخاش سنگین، واکنش سخت، واکنش سنگین، پرخاش تندوتیز، واکنش گزنده و. . .
برابرواژه ی ضد در پارسی پیشوند پاد است لیک در بسیاری از نمونه ها که واژه ی ضد به کار رفته بستگی به نمونه، می توان از یکی از پسوندهای [زُدا، کُش، شکن، ...
بخارزُدا
باکتری کُش
- ناقهرمان، - قهرمان ستیز
کف زُدا، کفزدا
زره شکن واژه ای ست که می توان به جای واژه های ضدزره و یا ضدتانک به کار گرفت.
زره شکن، تانک شکن
زره شکن، تانک شکن
زره شکن
شار، شارِش، شارگر؛ شار به چم جریان مانند شرشر آب، شُره کردن و. . پس می توان از واژه ی شار به چم جریان الکتریکی به جای شارژ بهره گیری کرد. شار کردن ...
شار، شارِش؛ شار به چم جریان مانند شرشر آب، شُره کردن و. . پس می توان از واژه ی شار به چم جریان الکتریکی به جای شارژ بهره گیری کرد. شار کردن، شارید ...
پاد زنگنده، پادزنگ، پادژنگ، زنگ زدن برابر با اکسید شدن.
پاد زنگنده، پادزنگ، پادژنگ، [ زنگ زدن یا زنگیدن ( ژنگیدن ) برابر است با اکسید شدن]
دل گنده
سُهَندشناس
سُهَندزا
سُهَندزا
سُهَندزُدا ( حساسیت زدا ) ، آماس زدا
واکنش برانگیز
- سُهَندزا - واکنش برانگیز
سُهَندزا ( حساسیت زا )
رانش زدا
آگاهییابی خبریابی، خبرگیری. سازمانی برای آگاهی از نیروهای دشمن و یا خبرچینان، جنگ افزارها، برنامه ها و عملیات های در دست کار؛ و سپس فریب دهی و یا ا ...
پادافسردگی، پَدَفسردگی، افسردگی زدا
دردزدایی
پدآتش، آتشکُش
اندرونی
کوبِشگیر، کوبه گیر، ضربه گیر
پادزنگ، زنگزدا
یخزُدا، یخ زدا
دَردکُش= به جای مُسَکِن، تسکین بخش، دردزُدا
دردزُدا، دردکش، آرامبخش
چرک کُش، چرکزدا
چرک کُش، چرکزُدا آنتی بیوتیک، پادزی، پادزیست.
چرک کُش نوواژه ای پیشنهادی به جای آنتی بیوتیک. چرک خشک کن، چرکزُدا. واژه ی چرک کش و حتا چرک خشک کن، چم و معنای درست تری از پادزی و پادزیست دارند.
چرک کُش، چرکزُدا، نابودگر چرک و عفونت، چرک خشک کن. به گمان من نامواژه ی آنتی بیوتیک که به پادزی و پادزیست برگردان شده، نه واژه ی لاتینی و نه برابر ...
دردکُش، آرامبخش، دردزُدا، دردآرام، دردنشان
دردکُش، آرامبخش، دردزُدا، دردآرام، دردنشان به جای واژه ی تازی مُسَکِن.
دروغی، دروغین، ناراست، بی پایه، بی ریشه، پوچ، الکی
پریزسنج، پریزآزما
اِرتسنج، زمینسنج،
قندسنج واژه ای ست پیشنهادی برای دستگاهی که قند یک ماده را می سنجد یا اندازه می گیرد. مانند دستگاه قند خون و یا دستگاه اندازه گیری قند در چقدر قند. ...
" قندسنج" به جای [دستگاه تست قند خون]
تنش سنج
آموزنده، یادگیرنده
"سفت وسخت" نمونه: او نسبت به باورهای خود چندان متعصب نیست. او درباره باورهای خود چندان سفت و سخت نیست.
سفت وسخت، او دیدگاه متعصبانه ای درباره ی این موضوع دارد. او دیدگاه سفت وسختی درباره ی این جستار دارد.