پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,٢٨٨)
بهره مند شدن، بهره گرفتن
بهره مند کردن، بهره دادن
کوم یا کومیک در زبان پارسی میانه ( پهلوی ) به چم معده/اشکُم/اشکمبه/شکم بوده است؛ این واژه همچنان به ریخت کُم در پارسی استان های پارس و کرمان و استان ...
بنداره ی دَرکوم، درکوم: در=درب - کوم=معده
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کُرُبَچ کردن[در جانوران]= کره آوردن، بچه آوردن، افزایش نسل
دستگاه هناس ساز
دستگاه هِناسش، دستگاه هناسیک [بهره گیری از پسوند ایک از پارسی میانه] هناس= نفس
دستگاه هناسش، دستگاه هناسشی دستگاه هناسی یا هناسیک
هناسِشی= تنفسی هِناسش= تنفس، هناس= نفس، هناسی، هناسیک= تنفسی
هناسش، هناسیدن، [هِناس=نفس]
زِندُزا، زند و زا، کُرُبَچ، کر و بچ
کُر و بَچ یا کُرُبَچ= کره و بچه، کروبچ، فرواژه یا اصطلاحی ویژه ی جانوران است به چم: زِندُزا، زند و زا، فرزندآوری، زادآوری کروبچ کردن= زندوزا کردن ...
روزگار بکام، روزگار خوش
شَمَد
همینک، همکنون
همینک، همکنون
همینک، همکنون
مالاییک، ( بهره گیری از پسوند یک در پارسی میانه )
مالزیک= مالزیایی، مالزیکان= مالزیایی ها
اندونزیایی= اندونزیک، اندونزیایی ها= اندونزیکان
"ایدَری" ایدر= اینجا ایدری= اینجایی، دنیوی: مرا گفت کاینجا غریبست جانت بدو کن عنایت که تنت ایدریست. ناصرخسرو جان من تا ز تست آنجایی من کجا ایدری ت ...
میانِگی، اعتدال بهاری و پاییزی= میانگی بهاری و پاییزی
واگشت زمستانی، [میانِگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
واگشت تابستانی، [میانگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
میانِگی پاییزی، [میانگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
میانِگی بهاری
میانِگی پاییزی
میانِگی بهاری؛ [میانگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
واگشت، انقلاب تابستانی و زمستانی= واگشت تابستانی و زمستانی
گند، بیزارنده، زننده
بیزارندگی
بیزاری، بیزارپروری= پرورش بیزاری بیزارانگیزی= برانگیختن بیزاری
گند، بیزارنده، زننده
زن ستیزی زن گریزی زن هراسی
گند، بیزارنده، زننده
گزینه، باره، نمونه، فراز، بند، بخش، جستار
رخ نگاشت، رخنگاشت، رخ نگاره، رخنگاره
رخ نگاشت یا رخنگاشت، به جای پرتره با نگاره ای از چهره
رخ نگاشت، رخنگاشت
بهروان، بِه روان؛ بهروان= دارای روح و روان خوب، درست، سالم بِهتن= دارای تن خوب و درست، تندرست
ساخت، ساخته، فرآورده، کالا و. . . ؛ ای فرهنگ دوستان، چرا برخی کالاهای ایرانی، نام بیگانه دارند؟! من در جایگاه یک ایرانی، دوستار خرید کالاهای خوب ای ...