landlord

/ˈlændˌlɔːrd//ˈlændlɔːd/

معنی: ملاک، مالک، موجر، صاحبخانه
معانی دیگر: ارباب، زمین دار، خانسالار، خانه خدا، کدیور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a man or woman who rents property to others.
مترادف: lessor
مشابه: landlady, slumlord

(2) تعریف: a man or woman who runs an inn or boarding house.
مشابه: innkeeper, landlady, manager, proprietor

جمله های نمونه

1. absentee landlord
مالکی که در ملک خود زندگی نمی کند

2. his landlord complained that his rent was in arrears
صاحب خانه اش شکایت کرد که در پرداخت اجاره نکول کرده است.

3. the landlord demanded the present payment of the rent
صاحبخانه پرداخت فوری اجاره را خواستار شد.

4. the landlord raised the rent
صاحبخانه اجاره را بالا برد (زیاد کرد).

5. the landlord was screwing the last penny from his tenants
صاحبخانه تا شاهی آخر را از مستاجرها درمی کشید.

6. the landlord whirled down the hallway
صاحبخانه به سرعت از راهرو گذشت.

7. a greedy landlord neglected the welfare of his tenants
صاحبخانه آزمند رفاه مستاجران خود را نادیده گرفت.

8. a resident landlord takes better care of the land than an absentee landlord
ملاک ساکن در ملک،بهتر از ملاک غایب به زمین می رسد.

9. he strangled the landlord with his bare hands
با دستان خالی خود صاحبخانه را خفه کرد.

10. he only answers to the landlord
او فقط به ارباب جوابگو است.

11. he didn't wish to disoblige his landlord
او نمی خواست صاحب خانه خود را برنجاند.

12. the ancient seat of our local landlord
کاخ کهن مالک محل ما

13. each farmer was required to serve his landlord
هر کشاورز ملزم بود که به ارباب خود خدمت کند.

14. the surrender of the lease to the landlord before its expiration
واگذاری اجاره نامه به مالک پیش از سرآمدن آن

15. to settle accounts, i went to see the landlord
برای تسویه حساب نزد صاحبخانه رفتم.

16. i will not do anything without the consent of the landlord
بدون رضایت صاحب ملک هیچ کاری نخواهم کرد.

17. when i opened the door, the fierce countenance of the landlord came to my view
در را که باز کردم سیمای خشم آلود صاحب خانه جلوم پدیدار شد.

18. daughters of peasants could take service with the wife of a landlord
دختران رعایا می توانستند کلفتی زن مالک را بکنند.

19. The house has an absentee landlord, who visits the property once a year.
[ترجمه گوگل]خانه صاحبخانه غایبی دارد که سالی یک بار به ملک مراجعه می کند
[ترجمه ترگمان]خانه اربابی دارد که سالی یک بار به ملک سر می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The landlord gave notice of the termination of tenancy.
[ترجمه گوگل]مالک اخطار فسخ اجاره داد
[ترجمه ترگمان]صاحب مسافرخانه متوجه پایان مدت اجاره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We are not dou landlord, lost, gave up to lose but joy beans.
[ترجمه گوگل]ما صاحبخانه نیستیم، از دست رفتیم، از دست دادن تسلیم شدیم، بلکه لوبیای شادی هستیم
[ترجمه ترگمان]ما میزبان را که از دست دادیم از دست دادیم، تسلیم شدیم تا از دست دادن لوبیا لذت ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Their landlord has threatened to send in the bailiffs if they don't pay their rent.
[ترجمه گوگل]صاحبخانه آنها تهدید کرده است که در صورت عدم پرداخت اجاره بها، ضابطان را اعزام خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]landlord تهدید کرده که اگر they را بپردازند، نگهبان ها را تهدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The landlord came around to collect the month's rent.
[ترجمه گوگل]صاحبخانه آمد تا کرایه ماه را بگیرد
[ترجمه ترگمان]میهمان خانه دار آمد تا اجاره یک ماه را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The landlord was willing to accept us as tenants.
[ترجمه گوگل]صاحبخانه حاضر شد ما را مستاجر بپذیرد
[ترجمه ترگمان]صاحب مسافرخانه مایل بود ما رو به عنوان مستاجر بپذیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The council brought pressure to bear on the landlord to improve his property.
[ترجمه گوگل]شورا به صاحبخانه فشار آورد تا ملک خود را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]شورا برای اینکه دارایی خود را بهبود بخشد، فشار وارد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملاک (اسم)
support, ground, reason, criterion, proof, exemplar, pattern, sample, landowner, landlord, landholder

مالک (اسم)
have, lord, landowner, landlord, possessor, owner, proprietor, landed proprietor, proprietress

موجر (اسم)
letter, renter, lessor, landlord, hirer

صاحبخانه (اسم)
host, landlord

انگلیسی به انگلیسی

• one who owns and leases real estate; landowner who leases to others, leaser, renter; one who owns or operates of an inn or rooming house; owner of an estate
a landlord is a man who owns a house, flat, or room which he allows other people to live in, in return for rent.
a man who owns or runs a pub is also called a landlord.

پیشنهاد کاربران

صاحب خانه ( مرد ) یا در واقع نقطه مقابل مستاجر یا همون tenant
صاحب تصرف. [ ح ِ ت َ ص َرْ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) مالک و متصرف. || مرشدی که بتواند حالتی را از مرید بگیرد یا به او بدهد : و حالی که به متابعت و سلوک میبود، هر صاحب تصرفی آن را نمیتواند تصرف نمود. . . ( انیس الطالبین ص 219 ) .
صاحب
مالک
موجر
Landlord and Peasant in Persia
کتاب کاترین لمبتون که منوچهر امیری آنرا به مالک و زارع ترجمه کرده
Landlord
مالک، ارباب ( زمیندار بزرگ )
ارباب ( خان ) که بنا بر سلطه اش مالکیت اراضی یک یا چندپارچه آبادی را به دست می گیرد و براساس قاعده تیول داری ( ارباب - رعیتی، فئودالیسم ) حق کشت در آنها را به رعایا واسپاری می کند ( مختصر با اشکال ) .
...
[مشاهده متن کامل]

اربابان زمین، مالکان محلی
مدیر ساختمان
موجر ( در مقابل مستاجر )
ریش سفید
مالک. صاحبخانه
the owner
مالک
صاحب خانه ای که جنسیتش مرد باشه
صاحبخانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس