مصدر

/masdar/

مترادف مصدر: اصل، منشا، محل صدور، جای بازگشت، گماشته

برابر پارسی: بن واژه، ریشه، ستاک

معنی انگلیسی:
infinitive, orderly, source, origin, [mil.] orderly

لغت نامه دهخدا

مصدر. [ م ُ دِ ] ( ع اِ ) نام جمادی الاولی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام ماه جمادی اول. ( ناظم الاطباء ). رجوع به جمادی الاول شود.

مصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] ( ع ص ، اِ ) مرد سخت و قوی سینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سخت سینه. ( مهذب الاسماء ). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || میش سیاه سینه سپیدبدن. ( ناظم الاطباء ). || اسب سابق و درگذرنده. || تیر ستبرسینه. || اولین تیر قمار که بی علامت و نشان باشد. || شیر بیشه. || گرگ. || مقدم داشته شده و در صدر واقعگشته و در اول و ابتدا آورده شده. ( از غیاث ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به پیشگاه نشانیده. بالانشین.
- مصدر به ؛ آغازیده به : «برو» فعل مصدر به باء است.
- مصدر ساختن ؛ مقدم داشتن. در صدر قرار دادن : مضمون این داستان یکی از فضلا که در آن مجلس حاضر بوده است و سخنانی که ذکر کرده شد به گوش خود شنیده ثبت کرده است و آن را به کریمه «ماشهدنا الا بما علمنا» مصدر ساخته و در آخر به این کلمات ختم نمود... ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 391 ).
- مصدر شدن ؛ در صدر واقع شدن و در اول و ابتدا آورده شدن. ( ناظم الاطباء ).
- مصدر کردن ؛ مصدر ساختن. مقدم داشتن. بدان آغاز کردن.
- || قرار دادن در صدر. نشاندن در پیشگاه :
گفتی از انبیا و امم هرکه رفته بود
حق کرده در حوالی کعبه مصدرش.
خاقانی.

مصدر. [ م َ دَ ] ( ع مص ) بازگشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) بازگشت و انصراف. ( از ناظم الاطباء ).

مصدر. [ م َ دَ ] ( ع اِ ) محل بازگشت از حج. ج ، مصادر. ( ناظم الاطباء ). جای بازگشتن. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( آنندراج ). جای بازگشت. ( ناظم الاطباء ). جای صادر شدن. ( آنندراج ). || محل بازگشت ازآب. ( ناظم الاطباء ). || جای بیرون آمدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). محل برآمدن و محل صدور. || منشاء و اصل و بنیاد و سرچشمه و منبع. ( ناظم الاطباء ). اصل چیزی. منشاء. بنیان. ( از یادداشت مؤلف ).
- مصدر امری ( کاری ، شغلی ) شدن ؛ به کاری یا شغلی قیام داشتن. مأمور انجام کاری و وظیفه ای شدن.
|| سربازی که خدمت افسری ( صاحب منصبی ) کند. گماشته. || ( اصطلاح صرف ) اسمی که صفات و افعال آید از وی. ج ، مصادر. ( منتهی الارب ). کلمه ای که از آن افعال و صفات مشتق شود. ( از غیاث ). اسمی است که فعل از آن مشتق می شود و بیرون می آید. ( ازتعریفات جرجانی ). در صرف عربی مصدر را اصل کلام می دانند و گویند مشتقات چون افعال و صفات از مصدر مشتقند. مصدر کلمه ای است که دلالت بر حدوث فعل از فاعل و یاثبوت آن در فاعل کند ولی بر زمان دلالت نداشته باشد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بازگشتنگاه، جای بازگشتن، محل صدور، وکلمهای که اصل اشتقاق باشدوکلمات دیگراز آن مشتق بشود، مصادر جمع
( اسم ) ۱ - مقدم داشته شده در صدر قرارداده . ۲ - آنکه بریاست و صدارت رسیده . ۳- کسی که در صدر جای دارد صدر نشین .
بازگشتن یا بازگشت و انصراف

فرهنگ معین

(مَ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای بازگشت . ۲ - سرچشمه ، منبع . ۳ - فعلی است بدون زمان و ضمائر. ج . مصادر.
(مُ صَ دَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - داشته شده ، درصدر قرار داده . ۲ - آنکه به ریاست و صدارت رسیده . ۳ - کسی که در صدر جای دارد، صدرنشین .

فرهنگ عمید

۱. مقدم داشته شده.
۲. کسی که به ریاست و بزرگی برقرار گردیده.
۳. کسی که در صدر باشد، صدرنشین.
۱. (ادبی ) در دستور زبان، کلمه ای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آن که هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن.
۲. [قدیمی] بازگشتن گاه، جای بازگشتن.
۳. [قدیمی] محل صدور.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اسم دلالت کننده بر حَدَث را مصدر گویند.
مصدر، اسمی است که بر حدث دلالت می کند، و به نظر مشهور علمای نحو، فعل از آن گرفته می شود ( اصل کلام است).
عملکرد
مصدر هر فعلی همانند فعل خود عمل می کند؛ یعنی در صورتی که فعل آن لازم باشد، به فاعل خود اضافه می شود و اگر فعل آن متعدی باشد به فاعل اضافه شده و مفعول آن منصوب خوانده می شود، مثل: «عجبت من ضرب زید بکرا».
نکته
در علم اصول از مصدر در مباحثی هم چون وضع و مشتق، بحث می شود.
عناوین مرتبط
...

دانشنامه آزاد فارسی

مَصْدَر
در اصطلاح دستور زبان، کلمه ای که مفهوم وقوع کار و تحقّق فعل را بدون در نظر گرفتن زمان و شخص دربر داشته و از بن ماضی همراه با پسوندِ مصدری «ـَ ن» ساخته شده باشد. مثلِ «رفتن»، «گفتن»، «دیدن»، «آمدن». مصدرها از نظر ساختمان به ساده، مرکب، پیشوندی، مرخّم، جعلی تقسیم می شوند: ۱. مصدر ساده آن است که از بن ماضی فعل ساده تشکیل شده باشد: دیدن، گفتن؛ ۲. مصدر مرکب مصدری است که از بن ماضی فعل مرکب ساخته شده باشد: زمین خوردن، نگاه کردن؛ ۳. مصدر پیشوندی مصدری است که از بن فعل پیشوندی شکل گرفته باشد: دررفتن، سرآمدن؛ ۴. هرگاه پسوند مصدری از انتهای مصدر حذف شود، اما در جمله مفهوم مصدر را حفظ کند، مصدر مرخّم (مصدر بریده) نامیده می شود. مثلِ: «دید» به معنی «دیدن»، «گشت» به معنی «گشتن»، «گفت» به معنی «گفتن». ۵. مصدر جعلی آن است که در ساخت آن، به جای بنِ ماضی، از اسم فارسی یا مصدر عربی همراه با پسوند «یدَن» استفاده شود: طلبیدن، جنگیدن، هراسیدن، فهمیدن، بلعیدن.

مترادف ها

source (اسم)
ماخذ، مایه، خاستگاه، منشاء، مبدا، منبع، سر چشمه، عین، چشمه، مصدر، مایه مبداء

origin (اسم)
سر، ماخذ، سنخیت، اصل، عنصر، خاستگاه، منشاء، مبدا، سرمایه، سر چشمه، نسب، مصدر، اصل بنیاد

orderly (اسم)
مصدر، خدمتکار بیمارستان

infinitive (اسم)
مصدر

فارسی به عربی

بنظام , مصدر

پیشنهاد کاربران

دیدگاه 2:
در زبان های هندواروپایی، ساختار بن واژه ها همانند پارسی است که در دیدگاه پیشین به آن اشاره شد.
یک زبان هندواروپایی که همگی می شناسند، انگلیسی است.
همه بن واژه های انگلیسی دارد پسوند بن واژه های "ing" هستند. برای نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

reading, eating, running
با زدایش "ing" از پایان آن بن کنونی آن و کارواژه فرمانی این بن واژه نیز ساخته می شود"که در هر دو روش زدایش پسوند بن واژه و فرمانی کردن بن واژه و زدایش ب که خب باز هم همان کارواژه فرمانی است در دیدگاه پیشین دیده می شود"
ما به این بن کنونی می توانیم پسوند و پیشوند هایی بچسبانیم همانند "er" که در پارسی به ریخت "گر، کار، ا" است.
در زبان انگلیسی، شناسه ها پیش از بن واژه ها می آیند، که هستند:"am, are, is".
پس برای نمونه، برای ساختن "می خوانم"، نخست شناسه "م" را در انگلیسی می یابیم که می شود am, سپس بن واژه این کارواژه را در انگلیسی می یابیم که می شود reading. پس کارواژه ای که در انگلیسی کاربرد دارد، به این شیوه است:
am reading
ولی خب باید نام اشاره ( او، من، تو. . . ) را هم در انگلیسی بگذاریم تا درست شود:
i am reading
همه زبان های هندواروپایی به این شیوه هستند، شناسه دارند، بن واژه دارند، بن دارند، ساختار بن واژه دارند، پسوند بن واژه داریم و. . . .

مصدر واژه ای است برابر بن واژه. چرا بن واژه؟ خب اشکارا است که بن واژه، واژه ای است که بن و ریشه است. این، درست است!
همه کارواژه ها ( =فعل ها ) از مصدر ها می آیند و بسیاری از واژگان دارای پیشوند/پسوند، با بن کنونی این بن واژه ها درست می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

می توانیم بگوییم بن واژه ها ریشه بسیاری از واژگان هر زبان هستند.
بن واژه ها تنها کاری را نشان می دهند، هیچ زمان و شماری ندارند.
به کارواژه سازی با بن واژه ها می پردازیم. سه گونه کارواژه داریم:
1 - کارواژه کنونی ( =فعل مضارع )
2 - کارواژه گذشته ( =فعل ماضی )
3 - کارواژه آینده ( فعل آینده )
هر کدام ساختاری ویژه دارند:
کارواژه کنونی= ( می ) بن کنونی شناسه
کارواژه گذشته= ( می ) بن گذشته شناسه
کارواژه آینده=خواه شناسه بن گذشته
این ( می ) ها، می هایی همانند می خورم، می نویسم، می خواهم. . . . هستند که می توانند بیایند و می توانند نیایند و هیچ کاری در کارواژه نمی کنند. برای نمونه می توانیم به جای می خورم بنویسیم خورم، ولی می خورم کمی بهتر است!
بن کنونی و بن گذشته هر کدام به این شیوه ساخته می شوند:
بن گذشته:"ن" پایانی بن واژه را پاک کنید.
بن کنونی:اینجا خوب می شود!اگر بن واژه ای که با آن سر و کار دارید بن واژه ای ساده است و می دانید که برابر چیست، همانند ساختن، پختن، نوشتن، خوردن. . . . به شیوه ساده، با آن کارواژه ای فرمانی ( =امری ) درست کنید، برای نمونه خوردن می شود بخور، پختن می شود بپز و. . . و سپس "ب" نخست آن را بردارید. اگر پس از "ب"، هر کدام از "یا، یو، یی" آمد، برای نمونه اگر بن واژه نخست شما آوردن بود، می شود بیاور که پس از "ب"، "یا" می باشد، اگر اینگونه بود، به جای اینکه "ب" نخست آن را بردارید، "بی" نخست آن را بردارید، پس آوردن میشود بیاور، که می شود آور.
ولی اگر شما داشتید یک بن واژه ای که خیلی شناخته شده نیست و واژه همانندش کم بود، برای نمونه بن واژه هایی از زبان اوستایی با زبان پهلوی - پارسی میانه، روش دیگری دارید که بنیادین تر و اصولی تر و درست تر است. از پایه، هر بن واژه ای از دو بخش درست شده است:
1 - پسوند بن واژه:دن، تن، یدن، یتن، ینیدن، ینیتن
2 - بخش پیش از بن واژه=بن کنونی
اگر شما از بن واژه، پسوند بن واژه را بکاهید، به بن کنونی می رسید. برای نمونه:
کاهیدن - - - کاه و یدن - - - کاه
خواندن - - - خوان و دن - - - خوان
پختن - - - پخ و تن - - - پخ
نوشتن - - - نوش و تن - - - نِوِش
شاید با نگاه کردن به نمونه های بالا، بگویید:"این روش نادرست است، چون بن کنونی واژه پختن پز است و نه پخ و همچنین بن کنونی نوشتن، نویس است و نه نوش"
باید بگویم که، در گذر زمان، بن کنونی این بن واژه دستخوش دگرگونی هایی می شود. برای نمونه، در آموختن و پرداختن و پختن و. . . . ، بن کنونی انها باید آموخ و پرداخ و پخ می شد، ولی از برای چرایی های، به ز دگرش یافتند.
یا در رفتن "ف" و و" جا به جا شده اند.
یا در دانستن، بن کنونی باید دانس می شود ولی "س" پاک شده است. در داشتن و کاشتن در هر دو "ش" به "ر" دگرش یافته است و. . . .
پس اگر شما با بن واژه از زبان پارسی کهن برخوردید، این شیوه بنیادین و اصولی ای و درستی است که در زبان پارسی، بن کنونی بدست می آید.
پس دانستید که بن کنونی و گذشته چیستند.
شناسه چیست؟ "َ م، یم، ی، ید، َند" شناسه ها هستند.
اگر بخواهید بگویید شما خوردید، از شناسه "م" بهره می برید، اگر چند نفر هستید و می خواهید بگویید ما خوردیم، از "یم" بهره می برید، اگر می خواهید بگویید که شنونده خورده است، از "ی" بهره می برید، اگر اگر می خواهید به چند شنونده بگویید که خوردند، از "ند" بهره می برید. . . . . . . . . . . . . .
پس اگر با خوردن می خواهید سه تا کارواژه درست کنید که دوم شخص مفرد باشند، داریم:
کنونی= ( می ) خور ی=می خوری
گذشته= ( می ) خورد ی=خوردی، می خوردی
آینده=خواه ی خورد=خواهی خورد
پیش از این درباره پسوند بن واژه عرض کردم. پسوند بن واژه برای هر بن واژه، یک کاری را بر روی بن کنونی اش انجام می دهد. برای نمونه، در انجامیدن، یدن که پسوند بن واژه است، برابر "دادن" است. یا در "چیمیدن"، یدن پسوند بن واژه است برابر "کردن" که خب "چیم" هم برابر "معنی" است.
پس پسوند بن واژه همیشه یکسان نیست و همه جا برابر یک چیز نیست.
در برخی بن واژه ها داریم:
بن واژه=". . . . . ( کردن/دادن. . . . ) "
می دانیم بن واژه ها برابر بن کنونی پسوند بن واژه هستند. پس داریم:
بن کنونی پسوند بن واژه=". . . . . . ( کردن/دادن. . . . ) "
بن کنونی نمی تواند هیچ کاری روی بخش ( کردن/دادن. . . ) داشته باشد، پس این پسوند بن واژه است که در این بن واژه، برابر کردن یا دادن یا. . . . است.
پس بخش نقطه چین، بخشی است که برابر بن کنونی است، یا به شیوه ای دیگر، بخش پیش از ( کردن/دادن. . . ) برابر بن کنونی و خود آن برابر پسوند بن واژه است.
پس برای نمونه:
آزردن=آزاردن=اذیت کردن - - - آزار=اذیت
چیمیدن=معنی کردن - - - چیم=معنی
رایینیدن=نظم دادن - - - رای=نظم
.
.
.
برای واژه سازی، بن کنونی بن واژه به کارگرفته می شود.
بدرود!

زبان من زبان پهلوانی است هنگامیکه بر پهلوانان آموزش می دهم آنان باید بجای مصدر کابذر بگویند چون ما پهلوانان استیم منبع همین واژگان خود پهلوان شاهین است.
مَصدَر: [دستورِ زبان] بُنواژه، ستاک
مصدر : درگاه، کابذر، دربار. ( زبان شناسی )
این ۱۰ باب کابذران عربی در زبان پارسی دری بسیار کاروُرد دارند. اگر کدام فیلسوف پیدا شد که اینها را به پارسی درست بمیاند ( معنی کند ) بسیار خوب خواهد شد. و اگر زورش نکشید باز ما سرایندگان استیم. چون زمانیکه در افغانستان کتاب ها را چاپ می کنند باز بسیار لاف و پوف می زنند سرایندگان را چنین نقد می کنند گویی که زبان پارسی دری را برای سرایندگان آنان ساخته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

این گز و این میدان! کی دیننده است؟
و آن فیلسوفان که همچنان قرآن را نقد می کنند. زورشان بر زبان من نمی کشد باز با زبان خدا زور می زنند.
بیایید اینجا زور بزنیم زبان قرآن از کله های شما بسیار زیاد بالا است چون محمد ( ص ) بیسواد یک اشتباه دستوری ندارد، مگر شما درست جمله بندی زبان پارسی را یاد ندارید.
این گز و این میدان تا دانش فلسفی و ساینتستی شما را آزمایش کنیم چون همین واژگان عربی زبان پارسی ما را سست و ناتوان ساخته اند.
👇
۱ - فَعْلٌ / فُعُولٌ:؟
۲ - تَفْعِیلٌ:؟
۳ - مُفَاعَلَة / فِعَالٌ: ؟
۴ - إفْعَالٌ: ؟
۵ - تَفَعُّلٌ: ؟
۶ - تَفَاعُلٌ: ؟
۷ - اِفْتِعَالٌ: ؟
۸ - اِنْفِعَالٌ: ؟
۹ - اِسْتِفْعَالٌ: اِستِفْعَلٌ: ؟

مصدر در کردی چاوگ caveg گفته می شود که می توان آن را ژاویگ گفت.
وقتی آخر کلمه َن ( فتحه و نون ) میاد، میگیم اون کلمه مصدر هست و یک جمله محسوب نمیشه مثل:
خوردن خندیدن نگریستن خوابیدن
با تشکر از همراهی شما
در برگردانده شده ی نبیگ زبان پارسیگ
کارپایه را به جای مصدر به کار برده اند
مصدر در فارسی به سه گونه است :
مصدر مرخم
مصدر جعلی
مصدر کامل
�برگرفته از کتاب دستورکامل فارسی دکتر مرتضی انصار �
مصدر برساخته: مصدر جعلی
دکتر کزازی " مصدر برساخته" را در نوشته های خود به جای " مصدر جعلی " بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۱. 》
در دستور زبان infinitive
در زبانشناسی
مصدر : بنواژه ، برسازه
واژه "مصدر" به معنی "بُن"، "ریشه" و"منشأ" هست. : )
در پهلوی " وچک " برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
جای بازگشتن، محل صدور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس