پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٣)
سوده، ساییده
"هَماده" یا "هماد" همادن= با هم ( جمع ) کردن، هماد، هماده= با هم جمع شده، مجموع، کل
همادن= هم کردن، باهم ( جمع ) کردن، جمع کردن، [همادن مانند نهادن] هم پسوند مصدرساز " ادن" هم: ( بن کنونی ) ، بهم= جمع کن هماد: ( بن گذشته ) = جمع کرد ...
همادن= هم کردن، باهم ( جمع ) کردن، جمع کردن، [همادن مانند نهادن] هم پسوند مصدرساز " ادن" هم: ( بن کنونی ) ، بهم= جمع کن هماد: ( بن گذشته ) = جمع کرد ...
همادن= هم کردن، باهم ( جمع ) کردن، جمع کردن، [همادن مانند نهادن] هم پسوند مصدرساز " ادن" هم: ( بن کنونی ) ، بهم= جمع کن هماد: ( بن گذشته ) = جمع کرد ...
نگارین، نگاشته، برنگاریده، نگار شده
نگارین، نگاشته، برنگاریده، نگار شده
به عهده گرفتن= پذیرفتن
پذیرفتن
گل همیشه بهار
درود بر جناب روزگاری جناب، اینکه داشبورد یک جعبه ایه سمت راست سرنشین، چه گفتنی داره؟ که یک بار هم نه، دو بار! گفتید اینو که همه می دونند، اگر می تونی ...
ویژه گرا به جای متخصص، ویژه گرایی= تخصص
ویژه گرایی به جای تخصص ویژه گرا= متخصص
دانشی، دانشیک، فراویژه، ویژه گرایانه، نمونه ها: واژه های تخصصی در این رشته واژه های دانشیک در این رشته - این رشته دارای ۸۵ واحد تخصصی است. این ...
فراهم آمدن، ساخته شدن
همگرایی، همداستانی، هماوایی، هم نگاهی، همدلی، سازگاری، هماهنگی پارسی بگوییم پارسی بنویسیم
واژه ی عامیانه ی " لق" که درست تر این است که به ریخت [لغ] نوشته شود درواقع کوتاه شده واژه ی [لَغز]از کارواژه ی پارسی "لغزیدن" است به چم [از جا دررفتن ...
واژه ی "کاک" را می توانیم به جای واژه ی بیگانه ی بیسکویت به کار ببریم. پارسی بگوییم پارسی بنویسیم
"کاک" ( 𐬐𐬁𐬐 ) نان نازک و خشک، شیرینی خشک کرمانشاه. کاینک از صحن حلاوات برون می آید کاک و فرنی و نمکزی زبر شیرین کار بسحاق اطعمه.
گوهر ( 𐬔𐬋𐬵𐬀𐬭 ) "گوهر" ماده ای که با روش های شیمیایی، واپاشی پذیر به چیز ساده تری نیست. در همۀ اتم های هر گوهر یا عنصر ویژه، شمار پروتون ها یکس ...
گوهر واژه ی گوهر ( =سرشت، ذات ) را می توان به جای واژه ی تازی عنصر ( element ) به کار گرفت. پارسی بگوییم پارسی بنویسیم
هم باوری، همباوری 𐬵𐬀𐬨𐬠𐬁𐬬𐬀𐬭𐬌
بخشه
خاک ورز، خاکورز
درود واژه ی "فروزه" از برساخته های آذرکیوان در ۵ سده پیش است با این شوند ( دلیل ) که فروز به چم روشنی است و صفت یا فروزه واژه ای ست که برای فروزش یا ...
درود واژه ی "نشان" چمهای فراوانی دارد بهتر است برای واژه ی [صفت] برابر دیگری گزیده شود، واژه ی "فروزه" از برساخته های آذرکیوان در ۵ سده پیش است با ...
درود واژه ی "نشان" چمهای فراوانی دارد بهتر است برای واژه ی [صفت] برابر دیگری گزیده شود، واژه ی "فروزه" از برساخته های آذرکیوان در ۵ سده پیش است با ای ...
درود بر کاربر تهمورث واژه ی "روال" به چم روش و شیوه، از بن کنونی کارواژه ی [رفتن] با پسوند نامسازِ [ال] ساخته شده است: رو ال. پسوند ال در پایان نام ...
زادوَر، زادآور. 𐬰𐬁𐬛𐬬𐬀𐬭، 𐬰𐬁𐬛𐬁𐬬𐬀𐬭.
ارزشمند، پرارزش، زندگی بخش
خودپاشی
بایسته بودن
بی همانندی . . .
ناشونده، ناشدنی، نشدنی
ناشونده، ناشدنی، نشدنی
پس نگری، پسنگری
پَسنِگری کردن، پسنگریستن، پس نگریستن
پَسنِگری کردن، پسنگریستن
پس نگری، پسنگری، پسنگری کردن، پسنگریستن= عطف بما سبق کردن
" بُنِش" بنش از واژه ی بونیشتیه پهلوی به چم بن و پایه و اصل داشتن.
پس گردش
آماردار [𐬁𐬨𐬁𐬭𐬛𐬁𐬭 ] آمارداری= حسابداری
آمارداری، آماردار= حسابدار
درود در زبانهای ایرانی برای ژاد یا جنسیت دختر، نامواژه هایی مانند کِچ، کیجا، کیزگ و. . به کار می رود ( بجای فرزند دختر واژه های دُت، دخت و دختر کاربر ...
سرخاب، سرخبال 𐬯𐬊𐬭𐬑𐬁𐬠 ، 𐬯𐬊𐬭𐬑𐬠𐬁𐬭
سرخاب، سرخبال [𐬯𐬊𐬭𐬑𐬁𐬠 ، 𐬯𐬊𐬭𐬑𐬠𐬁𐬮] نامواژه [نحام] یک واژه ی تازی است، نام پارسی این پرنده سرخاب است، نامواژه ی سرخبال نیز می تواند درخور ن ...
واجدان
بازبرخاستن، زندگی دوباره، رستاخیز، بازشکوفایی، رواگ ( رواج ) دوباره
یکسره مانند شیفت لانگ= پاس یکسره
"یکسره" شیفت لانگ= پاس یکسره