پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٣)
آگهی نامه
گزینندگی، گزینشگری
کارزار گزینشگری
اقدام به . . . کردن؟!!! کارواژه ی [اقدام به . . . کردن] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود کارواژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز ...
اقدام به . . . کردن؟!!! کارواژه ی [اقدام به . . . کردن] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود کارواژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز ...
واژه ی [اقدام به] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود واژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز کردن گزاره است: نیروهای دشمن اقدام به تی ...
واژه ی [اقدام به] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود واژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز کردن گزاره است: نیروهای دشمن اقدام به تی ...
فراز و نشیب زمین = عوارض زمین
"رسیدن" به جای [منتهی شدن]: این راه به دریا منتهی می شود. این راه به دریا می رسد.
رسیدن
گستردگی
پیوند افزایی
انگیزه افزایی
استان مرکزی ( با میانِگی شهر اراک ) نه در مرکز و میانه ایران است و نه مرکز و پایتخت بوده، فقط از روی اینکه زمانی بخشی از استان مرکز یعنی تهران بود، ا ...
داروی روان کننده شکم و روده، داروی شکم کار کن. وارونه اش داروی شکم سفت کن.
مردم شهر انار در استان یزد به جای عُمر، " زاد" هم می گویند.
مردم شهر انار در استان یزد به انعام "شاگردونی" می گویند.
بالابود
بالابود
مهندسی وارونه
"کربن پرتوزا" به جای [رادیو کربن] کربن پرتوزا یا کربن۱۴، کربنی ست که با نیمه عمر ۵۷۳۰ سال فرو پاشیده و به نیتروژن۱۴ دگردیس می گردد.
در برخی گزاره ها نیز می توان برآورد کردن و یا اندازه گیری کردن را به جای تعیین کردن به کار برد: از فروپاشی کربن۱۴ یا کربن پرتوزا برای تعیین سن سنگوار ...
کربن پرتوزا
درود چرا باید یک کالای ایرانی، نامی بیگانه داشته باشد؟! من در جایگاه یک ایرانی، دوستار خرید کالاهای ایرانیِ خوب هستم ولی هرگز کالای ایرانی که نام بیگ ...
چرخش نما
من از فروشگاهی که از روی خودکم بینی یا خودنمایی نام بیگانه بر خود نهاده هیچ خرید نمی کنم. فرهنگ پربار پارسی نیازی به نام های بیگانه ندارد.
هم نَوَرد، همنورد دژی دید با آسمان هم نورد / نبُرده کسی نام او در نبرد . نظامی.
من از فروشگاهی که از روی خودکم بینی یا خودنمایی نام بیگانه بر خود نهاده هیچ خرید نمی کنم. فرهنگ پربار پارسی نیازی به نام های بیگانه ندارد.
تاقچه بالا گذاشتن، ناز آمدن، فخرفروشی
بُنمایه های دانشیک از نگاه دوستان: یکی دیوان لغات الترک است که در اصالت آن شک و گمان فراوان است، دیگری داستان های خرافی تورات و سپس نوشته های ابن خلد ...
بُرِشکاری، بریده بریده کردن نوشتار
بهره ناروا بردن
به به چه جالب چه بامزه، ترش و شیرین و شور هم راهشون رو به ترکی باز کردند؟ گل به خودی های خوبی می زنی جناب خود ترک پندار! شتاب نکن کم کم تلخ و تند و م ...
عوامفریبی کار کسی ست که با نامهای گوناگون نوشته گذاشته، یک بار از زبان دکتر! بار دگر از دهن خانم بختیاری!! و گاهی از زیروبند سبکتکین با دروغ بستن به ...
در سنگنوشته داریوش که کنار آبراه سوئز یافت شده، او رود نیل را پُرآوه نامیده است، در بخشی از سنگنوشته می خوانیم: "داریوش شاه گوید: من پارسی ام از پارس ...
در سنگنوشته داریوش که کنار آبراه سوئز یافت شده، او رود نیل را پُرآوه نامیده است، در بخشی از سنگنوشته می خوانیم: "داریوش شاه گوید: من پارسی ام از پارس ...
دست به کار شدن
از درماندگی و کلافگیِ بسیار، گیج شدن و راهی به جایی نداشتن. یا با فشار روانی آوردن روی کسی، مایه گیجی و سرگشتگی او را فراهم کردن. یا حالتی ست که پس ...
درود جناب باقری گرامی در گذشته ی حتا نه چندان دور خوراک مردم تا نزدیک به صد درصد آش و آبگوشت و خوراک های پر آب بود که خراشیدن و تراشیدن جایی در این گ ...
لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
" لق خواندن" پیشنهادیست به جای واژه ی [فالش خواندن] در آواز و نوازندگی.
لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
لق زدن یا لق خواندن را می توان به جای فالش خواندن در آواز به کار برد که به ناهماهنگی آواز با آهنگ گفته می شود.
دونسته بیشتر از بانو بختیاری!!! به ترکی آشنایی دارم ولی درسمون هنوز به [هللیک له] نرسیده بود شما ببخشید. اگه من به روت نمیارم که با نامهای جورواجور ...
هله هوله
دانستن، آگاهی داشتن
از ترکی ناامید شدی به تازی پناه بردی [هللیک له!] دیگه چیه؟ درباره سوس، من در نوشته ی پیشین چندبار از واژه [باید] بهره برده ام، نه از [شاید]، گویا از ...
درود در نوشته ی پیشین به روشنی گفتم که واژه ی ساز در آغازِ پارسی نو به هر چیز ساخته ی دست بشر گفته می شد یعنی یک نام همگانی برای هر ابزاری، مانند این ...
روش مندانه، روشمندانه هنجارمندانه
رَویه بودن من هر روز عادتا به آنجا می روم. من رویه ام بوده که روز به آنجا بروم.