پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٨٨٩)
"پِیآیش" پیآیش به چم ( معنی ) در پی آمدن، به دنبال آمدن نوواژه ای به جای واژه های توالی، تسلسل، تواتر
"پیآیش" در پی هم آمدن، زنجیروار آمدن
پِیآیند= در پی آمدن، دنبال هم آمدن پی رفت= در پی رفتن، دنبال هم رفتن هردوی این واژه ها را می توان به جای تواتر، توالی، تسلسل و برابرهای لاتین آنها به ...
"پِیآیند" پیآیند= در پی آمدن، زنجیره وار و پشت سر هم آمدن
پیآیند، در پی آمدن
پاسخ به جناب مهرابی در فرواژه ی [بعض دیگری=بهتر از دیگری]، درینجا هرآینه بعض=بِه از beh az ( =بهتر از ) بوده پس بعض= بِه از، بهتر از؛ [بِه از] در ...
اُخت در اخت شدن همانا اوخت و یوخت بوده، یوختن= جستن= جفتن= جفت شدن اخت شدن= جفت شدن
همیوغ درهم
درهم
درهمآمیخت، درهم آمیخت
آمیخته، آمیختار
آمیخته، آمیختار
پیوندگر پلساز، پیوندگر میانی، پیوندگر میانجی
پیوندگر، پیوند
پیوندگری
پیوند، پیوندگر، پیوست، پِیبست، پِیبسته
دریافته= مفهوم، concept فرایافت= مفهوم ژرف، دریافته ای فراتر از یک فهم و درک ساده، فراتر از concept
گونه ی بنیادین، گونه ی پایه گونه ی گیاهی یا جانوری که در یک بوم سازگان ( اکوسیستم ) نقش برجسته و تعیین کننده ای را داراست.
"بومگیر" به گونه یا گونه هایی از یک جاندار ( گیاه یا جانور ) که در یک زیست بوم چیره و فراگیر است بومگیر گفته می شود.
واژه های [ارزنده، برجسته] را گاهی می توان به جای مهم به کار گرفت.
"بومگیر" گونه یا گونه هایی از جانداران ( گیاه یا جانور ) که پوشش فراگیر یک بوم را می سازند، با نام"بومگیر" شناخته می شوند. واژه بومگیر در پارسی، گیا ...
گاهی می توان [فراگیر] را به جای اصلی به کار برد: به گیاه اصلی یک منطقه، گیاه غالب گفته می شود. به گیاه فراگیر یک بوم، گیاه چیره یا "بومگیر" گفته می ...
در جایی که واژه ی formation، به چم و معنی تشکیل و شکل گیری است می توان از برابرهای پارسیِ [پیدایش، ساخت، پدیداری، پدیدآیی، پایه ریزی و. . ] بهره گرفت ...
پویامیخت" پویامیخت ( =آمیخته ی پویا ) به جای کمپلکس فعال. پویامیختن به جای کمپلکس فعال شدن. . پویامیخت ( activated complex ) یک آمیخته ی پویا و نا ...
"فرایافت" به چم چیزی است که فراتر از دریافت حسی یا آغازین به دست می آید، یک برداشت یا تفسیر ژرفتر که با اندیشه ورزیِ همه گیرانه دریافته شود. برای و ...
دریافتِگان
"دریافته" می تواند به جای واژه ی تازی مفهوم به کار رود.
گواهمند، خردمندانه، خردورزانه، دانشورانه
"ساختاری" در دانش های رایانه، رایش ( ریاضی ) و گویاییک ( منطق ) می توان واژه ی ساختاری را به جای صوری ( صورت بندی شده یا فرمال ) به کار برد. زبان صو ...
"برآیندگیری" برآیندگیری نوواژه ای ست که می توان به جای واژه های [نتیجه گیری، استنتاج] به کار گرفت.
"دِگَرمند" نوواژه ای ست که می تواند به جای واژه ی تازی [متفاوت] به کارگیری شود. دگرمند= نامانند، دارای دگرمان دگرمان= تفاوت، نامانندی، ناسانی
"دگرمان" نوواژه ای ست که می تواند در کنار برابرواژه های دیگر به جای تفاوت، فرق، اختلاف، تفاضل و. . . به کار گرفته شود. دگرمند= متفاوت
" ناسانِش"، " ناسانی"؛ : ناسانش/ناسانی به چم ناهمانندی، نبودِ همسانی و دگرمان ( تفاوت ) است. ناسانش می تواند جایگزین تیزبینانه ای برای کنتراست در ...
اندازه، اندازش، مایه
فشارش
دگرمند= متفاوت دگرمان= تفاوت
۱ - جدایش، جدایی ۲ - پراکنش، پراکندگی ۳ - ناسانش، ناسانی، ناهمسانی، ناهمانندی
جدایش جدایی، جدا بودن، تفکیک، مغایرت، تفاوت.
جدایش، ناسانی،
بازیکار
بازیکار، به گمان من پیشنهاد کاربر عجمنده[بازیکار] بسیار بهتر است و دشواری های واژه ی بازی باز را ندارد.
بازیکار، واژه ی بازیکار بهتر از بازی باز است
"بازیکار" از این نوواژه می توان به جای واژه ی بیگانه ی [گیمر] بهره برد. به جای گیمر واژه ی [بازی باز] پیشنهاد شده که چندان پیشنهاد درخوری نیست.
درود ریشه ی واژه ی "گوهر" ۱ ) کوهر، کوهار: کوه آر= آورده از کوه، سنگهای پربها که از کانهای در دل کوه برون آوری می شدند. ۲ ) همریشه با geo ( =زمین ) ...
در پارسی کهن واژه ی گَو یا گُو را داشته ایم به چم پهلوان، دلاور، زورمند: به ره بر، گوِ پیلتن را بدید / بزد دست و تیغ از میان برکشید. فردوسی ز تخم سی ...
لفتش دادن، کش دادن، کشش دادن، مولیدن
شلجمی برگرفته از واژه ی شلغمی؛ شلجمی به یک دیسه ی سه سویه ( بعدی ) گفته می شود که می تواند از چرخش یک خاگی ( بیضی، تخم مرغی ) ساخته شود. اگر خاگی یا ...
خاگی= بیضی، خاگیک= بیضوی
نوواژه ی "رنگاهنگ" به جای تونالیته؛ : رنگاهنگ دسته ای از رنگ ها یا درجه های یک رنگ است که در یک آفرینه ی هنری یا طرح، با یکدیگر هماهنگی دارند و حس ف ...
بنواژه ی زاستن به چم زاییدن در آنندراج و فرهنگ شعوری هست که دهخدا آن را آورده، اینکه آیا این واژه ، پیشینه ی کهنتری داشته که این دو فرهنگنامه آن را آ ...