پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٣)
به نمونه، در نمونه، نمونه ای، برای نمونه، نمونه وار، بنمونه
برجای مانده ها، بازماندگان
ساختمایه، سازمایه، بُنساز
این واژه که به نظر می رسه انگلیک باشه برابرهای خودش رو در پارسی داره. ما در زبان خودمون نیازی به این واژه های بیگانه نداریم، زبان پربار پارسی به دست ...
همون okay کردن خودمون!!! این واژه که به نظر می رسه انگلیک باشه برابرهای خودش رو در پارسی داره. ما در زبان خودمون نیازی به این واژه های بیگانه نداریم ...
درود به جناب داداش پور اگر ممکن است درباره پرسش تان توضیح بیشتری بدهید.
نگاره یا گرافی تک دندان
چاره اندیشی
چاره اندیشیدن گره گشودن
انجمن چاره اندیشی انجمن گره گشایی
زهدان نگاری، روش نگاره سازی یا عکسبرداری رادیولوژی از زهدان ( رحم ) : با فرستادن داروی حاجب ( جذب کننده پرتو ایکس ) به درون زهدان، این دارو با فشار ...
تخم راهه نگاری، با فرستادن داروی حاجب ( جذب کننده پرتو ایکس ) به درون زهدان یا رحم، این دارو با فشار به درون لوله های زهدانی یا تخم راهه ها نیز می ر ...
ماستبندی، شیرفروشی
گُنده تر از دهان سخن گفتن، گنده گویی
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد / از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست / باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد آتش رخسار ...
دانسته،
احساس شاش کردن، پر شدن شاشدان یا مثانه
انگلیک، از نژاد اَنگِل
/خودبارَک/ خودبار = کامیون، خودرو باربر. خودبارک = وانت، کامیونت
گرماپویایی به جای ترمودینامیک
جناب فرهنگستان . . . واژه ی ترمودینامیک از نگاه دستوری، نام ( اسم ) است، واژه ی گرماپویا که شما در جایگاه برابرواژه به جای ترمودینامیک گفتید فروزه ( ...
"خودبار" خودرو باربر، به جای کامیون می توان نوواژه ی خودبار رابه کار گرفت. باید و باید واژه های بیگانه را کنار گذاشت که دربردارنده ی واژه های تازی ه ...
انگلیسی ( اِنگِلیک ) ، واژه انگل ( نژاد مردم انگلیس ) ، همراه با پسوند نسبت سازِ "یک" که یک پسوند از زبان پارسی میانه یا پارسیک است. انگلیک= اِنگلی ...
/انگلیک/ در پارسی میانه یا پارسیک ( پهلوی ) ، پسوند "یک"، پسوند نسبت ساز بوده است که به ریخت "ی" در زمان کنونی کوتاه شده است. پسوند "ی" دارای کاربرد ...
درود گرامیان! گمان نکنم این همه بگو مگو درباره ی این جستار و موضوع سودمند و راهگشا باشد، اردوان در نامه ای که به اردشیر می نویسد با زبان سرزنش او را ...
آبرومند، آبرودار
ماندبر، برماندبر
درود همه جانداران دارای زندگی اند ولی نه همانند و یکسان. یک گیاه دارای تراز زندگی گیاهی ست نه بالاتر. یک جانور دارای زندگی جانوری ست نه بالاتر. ول ...
ابوریحان بیرونی کیخسرو را همان کوروش دانسته. شاید خسرو دگردیس شده نام کوروش باشد.
خودایستا، خودپایا
خودایستا، خودپایا
با منت گذاشتن و به رخ کشیدن کاری که پیشتر برای کسی انجام شده، اشک او را در آوردن
درود بودن مشتقهای یک واژه در زبان تازی، نشان دهنده تازی بودن آن واژه نخواهد بود، ممکن است وامواژه ای به تازی درون شده باشد و با دیدن اندکی دگرش و تغی ...
آشنا، شناخته ( شده ) ، کاربردی، بهنجار، هنجارمند
ناآشنا، ناشناخته، بی کاربرد، ناهنجار
واژه ی " بَشن" به چم بدن، تن. بشنه = بدنه، پیکره، سطح یک چیز.
بَشنه، بَشن در گویشهای جنوبی و میانی ایران به چم تن و قد و بالاست و بشنه به چم بدنه و یا سطح یک جسم است.
بَشن در لهجه اسفهانی هم به چم تن و بدن و قد و بالاست.
بَشنه = بدنه، سطح و رویه یک چیز، واژه بَشن به چم ( معنی ) تن، بدن، قد و بالا
گره گشایی کردن
گره گشایی
بُنه، خانمان
بُنه
آروم باش پسر جوگیر نباش و عصب نچسبون! روش قورمه کردن گوشت برای نگه داری درازمدت تنهابرای آذربایگان یا کردستان و. . . نبوده، شاید همه جای ایران کاربرد ...
جناب داداش پور درود بر شما درست است که شور و انگیزه و به گفته شما تب پیش نیاز برای انجام هر کاری ست ولی برای هر کار چاره ای نیست جز اینکه باید از راه ...
درود ُ سپاس آیا خوبی و خوشی به یک چم ( معنا ) هستند؟ می توان گفت: نه هرگز! انسان در زندگی با هر چیزی می تواند خوش باشد ولی آن خوشی ها به ناگزیر و صدد ...
درود / شناسواژه / شناسواژه یا حرف معرفه و تعریف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پ ...
خرموش
/آبَژدَر/ آب اژدر، اژدر آبی، اژدرمارِ رود آمازون، آناکوندا = آبژدر
اژدر آبی، آب اژدر، آبژدر