پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (١,٩٢٣)

بازدید
٢,٦٣٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به کاربر بالا اوستایی همان زبان یا گویشی از پارسی ست که در نَسک اوستا بکار رفته، این نسک و گونه ی زبانی آن در دسترس است آنگاه شما می گویی هستیِ زبان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

" کارآماد" آماده به کار شدن یا عملیاتی شدن = کارآماد شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برآورد نادرست، بد برآوردی، سنجش نادرست، بد سنجشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود واژه آغوش از نگاه تاریخی در بنمایه های کهن پهلوی دیده می شود در زمانی که هنوز ترکی به نوشتار در نیامده بود که بخواهد چیزی را از آنِ خود بداند. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود رودخانه مقدس ترکان؟!!! کجا هست این رودخانه؟ تقدسش را از کجا آورده؟ اگر قرار باشد گروهی از مردم رودخانه ای را مقدس بدانند آن مردم باید اصولا یکجا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ژادیک، زادیک دانشی که درباره زاد و نژاد جانداران پژوهش می کند. پسوند یک ( ایک ) پسوندی از زبان پهلوی ست که برابر با "ی" نسبت می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" کوژی" کوژ بودن، برآمده بودن، کوژپشتی ز کوژی پشت من چون پشت پیران / ز سستی پای من چون پای بیمار ( فرخی ) ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت / ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" زیست کشت افزار" دانشی درپیوند با دستگاه های کشاورزی و صنایع خوراکی. رشته [مکانیک زیست کشت افزار] یا [مکانیک بیو سیستم]، رشته ای دانشگاهی و شاخه ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست شیمی، دانشی ست که درباره آمیختگیها و دگرشها ( کنشها و واکنشها ) ی شیمیاییِ مولکولهای آلی ( کربن دار ) در بدن جانداران پژوهش می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست شیمیدان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست کشتار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیام داران، گیاهان نیام دار مانند گونه های بنشن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نیام، گیاهانی که میوه آنها به ریخت نیام بوده و دانه ها درون نیام می رسند را نیام داران یا لگوم داران گویند مانند بنشنها: لوبیا، نخود، ماش و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درختچه گل فردوسی که به زبان دانشیک، اریترینا کریستا گالی نامیده میشود، گیاهی از خانواده نیام داران بومی برزیل، آرژانتین، اوروگوئه، پاراگوئه است. گل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش مزاج، بِه مزاج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

امیر بهاءالدین برندق خجندی ( ۷۵۷–۸۳۵ قمری ) در این دو بیت می گوید: چون به میدانِ طرب رانی بُراقِ عیش را / هم ز عینِ مردمی باید که چینی هفت سین سبزه ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یادکرد، اشاره کردن = یاد کردن، نشان دادن، نام بردن او در جای جای کتابش به فرهنگ و آیین ایرانی اشاره کرده است. او در جای جای کتابش فرهنگ و آیین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نشان دادن، نمایاندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

داستانک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دفترچه، کتابچه، نبیگ

پیشنهاد
٢

"پیشخوان" این واژه را فرهنگستان زبان به جای داشبورد پیشنهاد کرده است. زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

پیشنهاد
١

پیشخوان خودرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیشخوان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی " بُنابَر" را می توان از آمیختنِ بُن و بَر [به چم علت و معلول] ساخت وبه جای واژه علیت به کار گرفت. فرنود بُنابَر = برهان علیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

" بُنابَر" واژه بُنابر آمیزه ای از: بُن و بَر = علت و معلول در گفتمان فلسفی می توان از نوواژه بُنابر به جای علیت بهره برد؛ فرنود بنابر = برهان عل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

" بُن" بن به چم پایه، ریشه و اساس است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه علت به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَر" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" بَر" بر به چم میوه، نتیجه و بار است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه معلول به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زبان پهلوی "دشت ی تازیکان" ( به زبان امروز: دشت تازیان ) نامی بود که به سرزمین عربها یا عربستان گفته می شد. همچنین در شاهنشاهی ساسانی و در شمال م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه " تَسوک" در زبان پهلوی که در پارسی نوین به دیس "تسو" در آمده به چم [یک بیست و چهارم از هر چیزی] یا یک چهارمِ دانگ است: چو دیناریست شش دانگ ای بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دل ایرانشهر یا آسورستان نام سرزمین کنونی عراق در دوران ساسانیان بود. آسورستان یا آشورستان همان قلمروهای کشور های آشور و بابل بود که بدست کوروش پادش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خون زهر، خونزهر گوشتزهر = میوتوکسین پِیزهر = نوروتوکسین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گوشت زهر، گوشتزهر زهر و سمی که پس از درونشد به تن، زمینه ساز از کار افتادگی ماهیچه و مرگ آن می شود. پِیزهر = نوروتوکسین خونزهر = همو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

"پِی زهر" ، "پِیزهر" پِی به چم عصب و پیزهر به چم زهر و سمی ست که دستگاه عصبی را از کار می اندازد. گوشتزهر = میوتوکسین خونزهر = هموتوکسین

پیشنهاد
١

"چلیپای بینایی" جایی در کف مغز، روی بخش زین ترکی استخوان پروانه ای که استخوان کفی جمجمه است. در چلیپای بینایی، عصبهای بیناییِ دو چشم به همدیگر رسیده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود به کاربر بالا سپاس از شما برای پیشنهادهایتان ولی دوست گرامی [مرداندن؟!] را چگونه و بر پایه چه دستور زبانی ساخته اید؟ این کارواژه یا بنواژه [میرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" کانا نمایی" واژه " کانا" به چم نادان و جاهل است: اگر چه گو سرو بالا بود / جوانی کند پیر کانا بود. ( فردوسی ) که پیر فریبنده کانا بود / اگر چند پیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آیا ما می توانیم بگوییم که زبان پارسی نو با زبانهایی مانند کردی، بلوچی، پشتو و. . . دستکم پیوندی در حد پسرعمو را باهم دارند یا نه؟ هفت پشت غریبه که ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تنگ چشمانه، رشک ورانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارجمند، ارج پذیر، ارزشمند، آبرومند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نگاره یا شکلی مانند چشم یا یک بیضی که دو سوی آن به جای گرد بودن تیز باشد. برای چنین نگاره ای می توان همان نام هلیله را بکار برد یا هلیلگی یا اینکه ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" کوژی" کوژ و برآمده بودن، محدب بودن = کوژی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشنده" مرده بُدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گوجه، گویچه است به پارسی به چم گوی کوچک که در اصل به الوچه سبز گفته می شده و هنوز هم گفته می شود چون بدرستی که مانند گوی کوچکی ست. در سده گذشته این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درست است که ما پارسی هزار سال پیش مانند شاهنامه را به خوبی درمی یابیم که زمینه ساز جایگیری این زبان در جایگاه زبانهای کلاسیک جهان شده ولی هرگز نمی تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جایگیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دماپویایی، گرماپویایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

" گرماسخت" به جای ترموسِت؛ گرماسخت به بَسپار ( پلیمر ) هایی گفته می شود که در پی گرمادهی به آنها، پیوندهای عرضی با واکنش های شیمیایی پدیدار می شود و ...