پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٣)
به کاربر بالا اوستایی همان زبان یا گویشی از پارسی ست که در نَسک اوستا بکار رفته، این نسک و گونه ی زبانی آن در دسترس است آنگاه شما می گویی هستیِ زبان ...
" کارآماد" آماده به کار شدن یا عملیاتی شدن = کارآماد شدن
برآورد نادرست، بد برآوردی، سنجش نادرست، بد سنجشی
درود واژه آغوش از نگاه تاریخی در بنمایه های کهن پهلوی دیده می شود در زمانی که هنوز ترکی به نوشتار در نیامده بود که بخواهد چیزی را از آنِ خود بداند. ...
درود رودخانه مقدس ترکان؟!!! کجا هست این رودخانه؟ تقدسش را از کجا آورده؟ اگر قرار باشد گروهی از مردم رودخانه ای را مقدس بدانند آن مردم باید اصولا یکجا ...
ژادیک، زادیک دانشی که درباره زاد و نژاد جانداران پژوهش می کند. پسوند یک ( ایک ) پسوندی از زبان پهلوی ست که برابر با "ی" نسبت می باشد.
" کوژی" کوژ بودن، برآمده بودن، کوژپشتی ز کوژی پشت من چون پشت پیران / ز سستی پای من چون پای بیمار ( فرخی ) ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت / ...
" زیست کشت افزار" دانشی درپیوند با دستگاه های کشاورزی و صنایع خوراکی. رشته [مکانیک زیست کشت افزار] یا [مکانیک بیو سیستم]، رشته ای دانشگاهی و شاخه ا ...
زیست شیمی، دانشی ست که درباره آمیختگیها و دگرشها ( کنشها و واکنشها ) ی شیمیاییِ مولکولهای آلی ( کربن دار ) در بدن جانداران پژوهش می کند.
زیست شیمیدان
زیست کشتار
نیام داران، گیاهان نیام دار مانند گونه های بنشن
نیام، گیاهانی که میوه آنها به ریخت نیام بوده و دانه ها درون نیام می رسند را نیام داران یا لگوم داران گویند مانند بنشنها: لوبیا، نخود، ماش و. . .
درختچه گل فردوسی که به زبان دانشیک، اریترینا کریستا گالی نامیده میشود، گیاهی از خانواده نیام داران بومی برزیل، آرژانتین، اوروگوئه، پاراگوئه است. گل ...
خوش مزاج، بِه مزاج
امیر بهاءالدین برندق خجندی ( ۷۵۷–۸۳۵ قمری ) در این دو بیت می گوید: چون به میدانِ طرب رانی بُراقِ عیش را / هم ز عینِ مردمی باید که چینی هفت سین سبزه ی ...
یادکرد، اشاره کردن = یاد کردن، نشان دادن، نام بردن او در جای جای کتابش به فرهنگ و آیین ایرانی اشاره کرده است. او در جای جای کتابش فرهنگ و آیین ...
نشان دادن، نمایاندن
داستانک
دفترچه، کتابچه، نبیگ
"پیشخوان" این واژه را فرهنگستان زبان به جای داشبورد پیشنهاد کرده است. زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.
پیشخوان خودرو
پیشخوان
واژه ی " بُنابَر" را می توان از آمیختنِ بُن و بَر [به چم علت و معلول] ساخت وبه جای واژه علیت به کار گرفت. فرنود بُنابَر = برهان علیت
" بُنابَر" واژه بُنابر آمیزه ای از: بُن و بَر = علت و معلول در گفتمان فلسفی می توان از نوواژه بُنابر به جای علیت بهره برد؛ فرنود بنابر = برهان عل ...
" بُن" بن به چم پایه، ریشه و اساس است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه علت به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَر" ...
" بَر" بر به چم میوه، نتیجه و بار است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه معلول به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَ ...
در زبان پهلوی "دشت ی تازیکان" ( به زبان امروز: دشت تازیان ) نامی بود که به سرزمین عربها یا عربستان گفته می شد. همچنین در شاهنشاهی ساسانی و در شمال م ...
واژه " تَسوک" در زبان پهلوی که در پارسی نوین به دیس "تسو" در آمده به چم [یک بیست و چهارم از هر چیزی] یا یک چهارمِ دانگ است: چو دیناریست شش دانگ ای بر ...
دل ایرانشهر یا آسورستان نام سرزمین کنونی عراق در دوران ساسانیان بود. آسورستان یا آشورستان همان قلمروهای کشور های آشور و بابل بود که بدست کوروش پادش ...
خون زهر، خونزهر گوشتزهر = میوتوکسین پِیزهر = نوروتوکسین
گوشت زهر، گوشتزهر زهر و سمی که پس از درونشد به تن، زمینه ساز از کار افتادگی ماهیچه و مرگ آن می شود. پِیزهر = نوروتوکسین خونزهر = همو
"پِی زهر" ، "پِیزهر" پِی به چم عصب و پیزهر به چم زهر و سمی ست که دستگاه عصبی را از کار می اندازد. گوشتزهر = میوتوکسین خونزهر = هموتوکسین
"چلیپای بینایی" جایی در کف مغز، روی بخش زین ترکی استخوان پروانه ای که استخوان کفی جمجمه است. در چلیپای بینایی، عصبهای بیناییِ دو چشم به همدیگر رسیده ...
درود به کاربر بالا سپاس از شما برای پیشنهادهایتان ولی دوست گرامی [مرداندن؟!] را چگونه و بر پایه چه دستور زبانی ساخته اید؟ این کارواژه یا بنواژه [میرا ...
" کانا نمایی" واژه " کانا" به چم نادان و جاهل است: اگر چه گو سرو بالا بود / جوانی کند پیر کانا بود. ( فردوسی ) که پیر فریبنده کانا بود / اگر چند پیر ...
آیا ما می توانیم بگوییم که زبان پارسی نو با زبانهایی مانند کردی، بلوچی، پشتو و. . . دستکم پیوندی در حد پسرعمو را باهم دارند یا نه؟ هفت پشت غریبه که ن ...
تنگ چشمانه، رشک ورانه
ارجمند، ارج پذیر، ارزشمند، آبرومند
نگاره یا شکلی مانند چشم یا یک بیضی که دو سوی آن به جای گرد بودن تیز باشد. برای چنین نگاره ای می توان همان نام هلیله را بکار برد یا هلیلگی یا اینکه ب ...
" کوژی" کوژ و برآمده بودن، محدب بودن = کوژی
" باشنده" مرده بُدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم ( ...
" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...
" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...
" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...
گوجه، گویچه است به پارسی به چم گوی کوچک که در اصل به الوچه سبز گفته می شده و هنوز هم گفته می شود چون بدرستی که مانند گوی کوچکی ست. در سده گذشته این ...
درست است که ما پارسی هزار سال پیش مانند شاهنامه را به خوبی درمی یابیم که زمینه ساز جایگیری این زبان در جایگاه زبانهای کلاسیک جهان شده ولی هرگز نمی تو ...
جایگیری
دماپویایی، گرماپویایی
" گرماسخت" به جای ترموسِت؛ گرماسخت به بَسپار ( پلیمر ) هایی گفته می شود که در پی گرمادهی به آنها، پیوندهای عرضی با واکنش های شیمیایی پدیدار می شود و ...