پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (١,٩٢٤)

بازدید
٢,٦٤٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیشوند نایِش، نایش = نفی، نفی کردن، پیشوند "بی" همیشه در آغاز نام می آید و [نداشتنِ] چیزی را نمایان می کند، این پیشوند، نام را به فروزه ( صفت ) دگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

"نا" پیشوند نایِش یا نفی است. نایش = نفی، نفی کردن پیشوند "نا" همیشه در آغاز فروزه ( صفت ) می آید و [نبودن] را نمایان می سازد، این پیشوند فروزه را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

نایِِش واژه، # پیشوند نایش# نایش واژه به چم واژه ی نفی کننده ( نشانگر نبودن یا نداشتن یک ویژگی ) که یا آزادانه در جمله می آید یا در جایگاه پیشوند به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همیشه بیاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درمانگاه گردشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خورگَرد، گردنده به گرد خورشید ( هر خورشیدی )

پیشنهاد
٢

پاراکلینیک = پیرابالینی، پاراکلینیکی = پیرابالینیک، پاراکلینیکال = پاراکلینیکی = پیرابالینیک پسوند "ایک" ( ic ) در زبان پهلوی، پسوندی فروزه ( صفت ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاراکلینیک = پیرابالینی، پاراکلینیکی = پیرابالینیک، پسوند "ایک" ( ic ) در زبان پهلوی، پسوندی فروزه ( صفت ) ساز بوده که همینک به دیس "ای" کوتاه شده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان پهلوی، [بوره] و [بوری] به چم بیا: بوره بلبل بنالیم از سر سوز / بوره آه سحر از مو بیاموز تو از بهر گلی ده روز نالی / مو از بهر دلارامم شو و رو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود مولانا در بند پنجمِ یکی از ترجیع بندهای دیوان شمس از زبان شمس تبریزی می گوید: "ولی ترجیع پنجم درنیایم جز به دستوری / که شمس الدین تبریزی بفرماید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود کوشن در زبان مردم آذربایگان به چم زمینهای کشت و کار و کشاورزی و باغی روستاییان است. به نظر می رسد این واژه از [کاشتن] به دست آمده که در زبان بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

در سروده و چکامه می توان واژه "جُفت" را به جای بیت و واژه "لنگه" را به جای مصراع بکار برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نویسه و واج /گ/ با نام "گاف": این واجِ بی کاربرد در تازی، در زبان پارسی، درست مانند واجِ /ک/ به دو شیوه ساخته و واگویی می شود یعنی مانند واج ک، دارا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

نویسه و واج /و/ با نام "واو"، به جز واکه های ( واجهای صدادارِ ) [اُ] و [او] که برای نمونه در واژه های "خوش" و "گوش" به کار می روند، این نویسه در پارس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نویسه و واج /و/ با نام "واو" به جز واکه های ( واجهای صدادارِ ) [اُ] و [او] که برای نمونه در واژه های "خوش" و "گوش" به کار می روند، این نویسه در پارسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

جا گرفتن، اندوختن یا اندوخته کردن. جا گذاشتن، اندوخته گذاشتن به جای رزرو گذاشتن، جا نگه داشتن، اندوخته نگه داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جا گرفتن به جای رزرو کردن، واژه " اندوخته" هم به جای رزرو، کمابیش درخور است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کشیدن به جای سِرو کردن در فارسی به جای "سِرو کردن غذا یا خوراک"، می گوییم " کشیدن غذا یا خوراک". زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

نامواژه اژدها را می توان در جایگاه هماَرز و برابر به جای دایناسور به کار برد. اژدها، خزنده و سوسماری بسیار بزرگ است در فرهنگ اسطوره ای مردمان جهان، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش کردن[در] = بستن در تا جایی که لای در باز بماند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن، تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.

پیشنهاد
٢

خواهش دعا کردن، نیک خواهی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درخواست نیکخواهی، خواهش دعا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لابه کنان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در گویش مردم اسفهان، لُوه زدن، همان لابه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لابه، لابه کردن = التماس کردن، لُوه زدن ( گویش اسفهانی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به گویش اصفهانی [لُوه] لوه زدن = التماس کردن، اصرار بسیار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

چِزاندن، از بنیاد ( در اصل ) به چم برشته کردن، تفت دادن، آب کردن دنبه تا نزدیک به سوزاندن است. در فرهنگ عامیانه به چم با سخن آزار دادن، زخم زبان زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش اسفهان، "جِز زِدَن" به چم [سوزش در جایی از تن داشتن] ( بیشتر در پی یک سوختگی کوچک )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در گویش اسفهانی کارواژه [کار دادن] به چم [کارایی داشتن، قابل استفاده بودن] است: این دستگاه هنوز کار میده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اینگونه دگرشِ واج در واژگان، تنها ویژه ی واج /ن/ به /م/ نیست، دگرش به چ: هنگامی که در واژه ای واج /ج/ بیصدا باشد و پس از آن واج /ت/ بیاید، /ج/ به /چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اژدها، نامواژه اژدها را می توان در جایگاه هماَرز و برابر به جای دایناسور به کار برد. اژدها، خزنده و سوسماری بسیار بزرگ است در فرهنگ اسطوره ای مردما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

میانجی، میاندار، پیوندگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

میاندار، میانجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

/میانه/ در برخی جاها واژه میانه ( میونه ) را می توان به جای رابطه به کار گرفت: این دو برادر رابطه خوبی با هم ندارند. این دو برادر میانه خوبی با هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دگرش به میم، اگر در واژه ای، واج /ن/ بیصدا باشد و پس از آن، واج /ب/ بیاید در هنگام واگویی ( تلفظ ) ، دگرش /ن/ به /م/ پدید می آید مانند واژه های شنبه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درود نویسه و واج [ک]: این نویسه ( ریخت نوشتاری واج ) در زبان تازی نماینده تنها یک واج است ولی در زبان پارسی نماینده دو واج، واج ک را در واژگان [کاهو، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوزن قفلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ شستی، شست میخ، شسمیخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاسخ به جناب باقری: داوش و ادعایی که بی سند دانشیک و گواهی تاریخی پیش انداخته شود چه ارزشی دارد؟ کوشکنلر! را از کجا آورده ای؟ برای کوچرو بودن آنها چه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش مردم اصفهان نیز " مُک" به چم کامل و درست است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

مُکوار، مُک = کامل، تمام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در زبان پارسی گاهی، واژاکها ( اصطلاحها ) ی " کف رفتن" یا " کف زدن" به جای قاپیدن، قاپ زدن یا ربودن به کار می رود و کفرو یا کفزن، نام کُناک ( اسم فاعل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خودگردانی ( خودسالاری یا استقلال درونی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیوند همسری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیوندی؛ خویشاوندی که پس از پیوند همسری پدید می آید. نَسَبی = تباری؛ خویشاوندی که در پیِ هم تبار و همخون بودن پدید آمده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ناپایدار = نِسبی، تباری = نَسَبی، پیوندی = سببی