پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (١,٩٢٤)

بازدید
٢,٦٤٩
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چارپا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

عربزدگی، عربگرایی, تازیگرایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

عربزده، عربگرا، تازیگرا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود ُ سپاس برخی در اینجا می گویند ساو در ترکی یعنی صدا، وحی یا پیام خداوندی و ساوالان هم یعنی گیرنده وحی. جدای از اینکه آیا واقعا واژه ای به نام سا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

درود جناب آذری؛فرنود و دلیل شما بر اینکه نامهایی مانند سبلان یا . . . به زمانی پیشتر از پیدایش ایرانی زبانها در آذربایگان برگردد چیست؟ نامهایی مانند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیرون دادن، فرمودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرمایش، دستور مانا، دستور پایدار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زمینه نرخ و قیمت می توان از واژگانی مانند پایدار، پابرجا، پاینده، استوار، ماندنی، مانا و. . به جای واژه بیگانه و تازی مقطوع بهره برد.

پیشنهاد
٠

دگرش ناپذیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رویگردانی، دلزدگی، سردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رویگردان، دلزده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

منتهی الارب با ارزشترین و گسترده ترین واژه نامه عربی - فارسی است که به دست میرزا عبدالرحیم پوری شیرازی در سال 1257 ه ق در هند نگارش یافته است. منتهی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گفته، گویمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جلدینه، پوشینه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دو درجا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نام درست این شهر همان " مَمولو" است که از سوی باشندگان لرتبار این شهر نامیده می شود. ولی شوربختانه و به شیوه ای عرب مآبانه، به طور رسمی معمولان!!! ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسایش صد درصد، آسودگی یکسره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

مطلق به چم "بی قید و شرط" و "بی چون و چرا" است یعنی رها، آزاد. طلاق نیز یعنی رهایی، جدایی. اگر کسی چم واژه ای را نداند دلیل بر بی چم بودن آن واژه نی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به جای صورت کسر در مزداهیک ( ریاضی ) ، می توان از واژه بخشده ( بخش شده ) و به جای مخرج می توان از بخشیاب بهره برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بخشیاب به جای مخرج کسر در مزداهیک ( ریاضی ) همان بخشیاب که در بالا هم یاد شده پسندیده و چم رسان است. به جای صورت کسر نیز می توان واژه بخشُده ( بخش ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نمای پرسش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوراکنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

خوراکنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

"آرامشگاه" واژه آسایشگاه بیشتر برای سالمندان به کار می رود، می توان به جای استراحتگاه، واژه آرامشگاه را نیز در کنار آسایشگاه به کار گرفت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

خستو شدن = اعتراف کردن/ بزرگان دانا به یک سو شدند / به نادانی خویش خستو شدند ( فردوسی ) به هستیش باید که خستو شوی / ز گفتار بیکار یک سو شوی ( فردوسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی " اَست" ( به اوستایی: 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) به چم استخوان و هسته، ریشه و دیسه نخستین واژه استخوان بوده که در زبان پهلوی به دیس اَستوخوان ( astuxan ) ...

پیشنهاد
٠

اِستانِش = استاندارد سازی استانده = استاندارد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

اِستانده = استاندارد، استاندارد شده، استانش = استاندارد کردن، استاندارد سازی، درواقع به جای سازمان استاندارد نیز باید سازمان استاندارد سازی گفته شو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود از جناب حسنی به خاطر این نوشتار ارزشمند سپاسگزارم. ولی با عرض پوزش چند نکته نیز درخور نگرش خواهد بود: 1 ) شما که می گویید نام سبلان هیچگاه به د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

گام نخست، آغاز ( کار )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

گام نخست، آغاز کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود جناب امیر حسین با سپاس از نوشته یتان ولی باید دانست که کهنترین بنمایه ترکی ( ترکی باستان ) که در مغولستان یافت شده، سنگنبشته اورخون است که مربو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

سازمان یافته، ساختارمند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود دیسه ی درست این واژه " بُلهوس" است به چم پرهوس، واژه هوس واژه ای پارسی ست و "ال" نمی گیرد: بلهوسی بر سر راهی رسید / جلوه کنان چارده ماهی بدید ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

درود پسوند "وار" دیس دیگر "بار" و "دار" از کارواژه ی "داشتن" است. دو کاربرد گسترده این پسوند بدینگونه است: 1 ) در واژگانی مانند دیوانه وار، فرشته وا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدین گونه، بدینسان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبوه فروشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبوه فروش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در راستایِ . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

روشنگریها، گزارشها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خرناس می تواند با واژه هِناس، هناسه یا هه ناس که در گویشهای ایرانی به چم نفس است همریشه باشد. شاید خُرهناس بوده ( خرخر نفس کشیدن ) که کم کم خرناس شد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس کارواژه های سرمک یا ساریماق یا سرک در ترکی بیشتر برای معنای بسته بندی کردن به کار می رود و به جای معانی گستردن یا پوشاندن یا احاطه کردن ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بَهری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

چَمار: چم آر = آورنده معنی، دارای معنا و مفهوم؛ دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم. شهید بلخی [سده 3 و 4] ( از فرهن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

چَم = معنی، معنا؛ دهخدا: معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود واژه وُل به چم گل در گویش پهلوی بابا طاهر همدانی: مسلسل زلف بر رو ریته دیری / ول و سنبل به هم آمیته دیری پریشان چون کری آن تار زلفان / به هر تار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

" گُواژه" به چم شوخی، طعنه گُواژه که خندانمَندَت کند / سرانجام با دوست جنگ افکند. بوشکور بلخی ( سده 3 و 4 ) گواژه بسی باشدت بافسوس / نه مرد درفشی و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بندبازی، سودازدگی و مالیخولیا، ویژگی برخی کاربران! طرف اومده به بند و باز هم بندال شده؛ واژه "بند" بن کنونی کارواژه بستن که این کارواژه به همین ریخت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

"باز" بن کنونی کارواژه باختن به چم بازی کردن است و "بازی" به ریخت "وازیگ" در زبان پهلوی کاربرد داشته. سر شهریاران به رزم اندر است / ترا دل به بازی و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زایمان نخست، شکم نَخری = نخستین بارداری