پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٤)
آریو اروپایی با نگرش به اینکه واژه آریا در بنمایه های پارسی باستان و اوستایی و سانسکریت در چمار ( مفهوم ) نژادی و آیینی برای تیره های ایرانی و هندی ...
زبانهای آریو اروپایی با نگرش به اینکه واژه آریا در بنمایه های پارسی باستان و اوستایی و سانسکریت در چمار ( مفهوم ) نژادی و آیینی ( دینی ) برای تیره ه ...
درود واژه صد یا سد، برگرفته از واژه ی سَت در پهلوی و سَتِم ( satem ) در اوستایی ست. نام این شماره در سانسکریت شَـتَ و در جایگاه پسوند به دیس شَتَم ( ...
درود در عربی از ریشه سه واجی ( د م ر ) واژگانی مانند دمار، تدمیر و . . ساخته شده ولی این نشان دهنده عربی بودن این ریشه نیست مانند بسیاری از ریشه های ...
تحت الشعاع قرار دادن = کنار زدن، زیردست کردن، خدشه دار نمودن، ناتوان کردن
ناتوان شده بودن، کنار زده بودن، زیردست بودن،
کنار زدن، زیردست کردن، خدشه دار نمودن، ناتوان کردن
درود به همانگونه که در بالا هم گفتم، بودن یک واژه در گویشهای یک زبان، دلیل خدشه ناپذیر و دست اولی نیست به ویژه در ترکی که گویشورانش، قبیله هایی کوچرو ...
خواستگاه که در جایگاه برابر پارسی برای مقصد آورده شده نادرست است، خواستگاه به چم مبدا است. به جای مقصد، پیشنهادهای دوستان مانند رسشگاه و یا هدفگاه ...
درود ُ سپاس در نامواژه ی قورباغه: "قور"، آوا و صدای برآمده از این جانور است. "باغه"، ریخت دیگری ست از واژه های پَک، بک، بق، وک، وزک، وزغ که در گویشه ...
نمونه ها، باره ها در برخی موارد = گاهی مورد = نمونه
در برابرِ . . . در برخورد با . . . دستخوشِ. . . در معرض دیدن = در برابر دیدن در معرض گناه = در برخورد با گناه در معرض اتهام = دستخوش بزه وری
در معرضِ . . . = در برابرِ . . . در برخورد با . . . دستخوشِ. . . در معرض دیدن = در برابر دیدن در معرض گناه = در برخورد با گناه در معرض اتهام = د ...
درود ُ سپاس آری، با درخواست پوزش، باید بگویم که برگردان واژه رگ به استانبولی که [gemi] نوشته بودم نادرست است واین خطا از روی اشتباهی که برای برگردان ...
دادنامه مردمان داتنامه مردم آگهی نامه هودگان مردم بخشنامه داتیکان هومنی
هودِگان مردم هودگان هومنی داتیکان هومنی داتنامه مردم = اعلامیه حقوق بشر
آگهی، آگهی نامه
درود سلام بر حسین و به روانهایی که درآمیختند به فنایش گداختند در خونش و زنده گشتند در زنده بودنش بیا! - ای تک سوار جاده نور! / جدا کن بندها، از دست ...
شفاف، شیشه گون
ترانما = شفاف ترانمایی = شفافیت "ترا" پیشوندی ست به چم " از سویی به سوی دیگر" مانند نمونه های ترادیس، تراداد، ترابری، ترامون و . . . ترانما هم به چ ...
تفنگدار، جنگی، جنگوَر جنگ آماد، جنگاماد = آماده جنگ مسلح کردن سربازان = جنگاماد کردن سربازان مسلح کردن توپ و تفنگ و. . = جنگی کردنِ . . . یا جنگاماد ...
جنگی کردن جنگ آماد کردن، جنگاماد کردن، آماده جنگ کردن جنگی کردن یا جنگاماد کردن [نیروها یا جنگ افزارها] به جای مسلح کردنِ [آنها] جنگاماد=جنگ آماد=م ...
کودن، خرفت، ناگیرا
گاند در زبان بلوچی به چم شکم است و گاندو یا گاندی در این زبان، به چمار ( مفهوم ) شکمو است که در جایگاه یک نامواژه برای نامیدن سوسمار بزرگ بلوچستان به ...
گاندو، سوسمار
کارتَن، کارتَنه، کارتون جانوری که کارش، تنیدن و بافتن است. ز دام کارتنه چون مگس فرار کند؟ / فضای روزی او بسته راه پروازش. رکن بکرانی
ابزار پزشکی ابزارهای پزشکی
ابزارها، دستگاهها
ابزارمندی
ابزارمند، ابزارمند کردن، ابزارمند شدن با سپاس از دیگر پیشنهادهای خوب دوستان، به جای "مجهز به" نیز می توان به سادگی از واژه ی "دارایِ" بهره گرفت: ای ...
دارایِ. . . این مکان مجهز به دوربین مدار بسته می باشد. اینجا دارای دوربین مدار بسته می باشد.
پاک از، بی بهره از
درود ُ سپاس یک از ده ⬅ یکازده ⬅ یازده = یک در ده، یک بر ده، یک برای ده، یک با ده افزون واژ ( =حرف اضافه ) [از]، به جز چم ( معنی ) بنیادینش، دارای چ ...
افزون واژ
افزایشی، افزایش پلکانی
انگ خوردن، بزه ور شدن برچسب خوردن ( عامیانه )
انگ زدن
به خود دیدن، از سر گذراندن کشور ما دوره های خشکسالی بسیاری را تجربه کرده است. کشور ما دوره های خشکسالی بسیاری را به خود دیده است. ( یا از سر گذراند ...
گاهی می توان به جای تجربه کردن، از آمیخته کارواژه ی " از سر گذراندن" بهره برد: او روزهای سختی را تجربه کرده است. او روزهای سختی را از سر گذرانده است ...
درود به گفته کاربر بالا باید با اندیشه ای ژرف تر یعنی با روشی درستتر که بر پایه بنمایه های استوارِ تاریخی باشد، فرضیه ها و دیدمانهای مطرح شده را بررس ...
زخمپوش=پانسمان زخمپوش کردن=پانسمان کردن، زخمپوشی نکته: واژه های زخمبند و زخمبندی به جای واژه ی بانداژ درخور هستند.
"زخمپوش" می توان از واژه زخمپوش به جای پانسمان و از واژه زخمبند به جای بانداژ بهره برد.
"چِمای" چمای: چم آی = آمدنِ چم و معنا = یعنی چمای = یعنی = معنی می دهد زبان، چمای ( یعنی ) ابزاری برای تراداد دانسته ها رایانه چمای کامپیوتر
نمایه ای ست برای سنجش میان وزن با قد وزن ( به کیلوگرم ) بخش بر قد ( به متر ) به توان دو
نمایه به جای شاخص
توده جِرم در فیزیک ( مقدار ماده باشنده در پیکره یا جسم ) = توده مانند: جرم اتمی = توده اتمی، جرم مولکولی = توده مولکولی و نیز توده بدنی: وزن بدن بخش ...
نمایه نمایه به چم نمایش دهنده یا نمایاننده: نمای، بن کنونی کارواژه نماییدن و نمایاندن و "ه" پسوند نامساز همچم با شاخص = مشخص کننده، آشکار کننده
تنه، پیکره، جسمی به ابعادِ . . . = پیکره ای به راستِگانِ . . .
راستِگان
دربرگیری، دربرگیرندگی