پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (٢,٦٤٠)

بازدید
٤,٢٣٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژه ی جانِور در بنیاد خود [جان آور / جاناور] بوده به چم باشنده ی جاندار و زنده، واژه ای ست که کاربرد در زبان پهلوی نیز داشته است. واژگانی مانند دا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود ُ سپاس آینه در زبان پهلوی به دیسه "ایوینَگ" ( ewenag ) آمده که برگرفته از ریخت پارسی باستان آن " ادَیَنَکَ" است، دَی به چم ( معنی ) دیدن و ادینک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٩

درود ُ سپاس به کاربر بالا: نامواژه ارشک در بُنمایه های پارسی باستان به دیس " اَرَشکَ " دیده می شود که در بنمایه های یونانی به ریخت " آرسِس" و در ارمن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درهمرَوی، درهم روی، درهم نهشت، نِهِشتن به چم نهادن، گذاشتن، نشستن است و "درهم نهشت" = درهم گذاشتن، درهم رفتن = تداخل با بکارگیری چندین باره ی نووا ...

پیشنهاد
١

در دست گرفتن، در دست بودن، مال خود کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود و سپاس از کاربر آرش. کاربر گرامی؛ من زبانهای ترکی و مغولی را به هم ربط و پیوند ندادم و پیرو دیدگاه زبان شناسانی هستم که دیدمان و نظریه زبانهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود واژه فسقلی از فسقل و اینگونه می نماید که فسقل، تازی شده ( معرب ) واژه پشکل ( = سرگین کوچک گوسفند ) باشد. فسقلی، واژه ای ست برای خواری و کوچک شم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسین به چم [بعدی و آخرت] است. جهان پسین = جهان آخرت دنیا = گیتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بُن و بَر = علت و معلول /به جای واژه های تازی، برابر پارسی آنها را به کار ببریم. می توانیم به جای واژاک یا اصطلاح برهان علیت بگوییم "فرنود بُنابَر"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آوا نمایی، آوا نمایشی وسایل صوتی تصویری = ابزارهای آوا نمایی رسانه های آوانمایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود * مگه میوه غیر آویزون هم داریم؟!* برخی کاربران جوری می گویند گیلاس یعنی دانه یا گردی آویزان و روی این چمار و معنا پافشاری می کنند که انگار دیگر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

درود ُ سپاس واژه آلو، واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ) است که آن را به ریخت آلوگ در پهلوی می بینیم مانند شفتالوگ، هلوگ، زردالوگ در پهلوی، در همین راستا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درود ُ سپاس برخی از کاربران واژه گیلانار به چم آلبالو را واژه ای گیلکی دانسته اند برای اینکه واژه گیل یا گیلان در آن است و کاربران ترک آذری زبان، گیل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نوواژه ی "همپَر" ( به جای wingman ) ، واژاک یا اصطلاحی ست برای نامیدن هواگردی که در پشت سر هواپیمای پیشگام در پرواز است. و "پهپاد همپَر" مفهومی پیشن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( در آرایش پرواز هواپیماهای جنگنده ) هواپیمای پشت سر هواپیمای پیشگام، خلبان هواپیمای دوم، خلبانی که بیرون از فرمان دسته هوایی پرواز می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود دوستی که در بالا گفتند بهتر بودبه جای واژه ی پهپاد، پرپاد ساخته می شد این نکته را در نظر نگرفته اند که نامهای دیگری مانند خهپاد و شهپاد هم ساخنه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از واژه "دارابی" می توان به جای گریپ فروت بهره برد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشداشت به جای عَرضه، پیشداشت و درخواست = عرضه و تقاضا به گفته شادروان دهخدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به کاربر بالا اوستایی همان زبان یا گویشی از پارسی ست که در نَسک اوستا بکار رفته، این نسک و گونه ی زبانی آن در دسترس است آنگاه شما می گویی هستیِ زبان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

" کارآماد" آماده به کار شدن یا عملیاتی شدن = کارآماد شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برآورد نادرست، بد برآوردی، سنجش نادرست، بد سنجشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

درود واژه آغوش از نگاه تاریخی در بنمایه های کهن پهلوی دیده می شود در زمانی که هنوز ترکی به نوشتار در نیامده بود که بخواهد چیزی را از آنِ خود بداند. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درود رودخانه مقدس ترکان؟!!! کجا هست این رودخانه؟ تقدسش را از کجا آورده؟ اگر قرار باشد گروهی از مردم رودخانه ای را مقدس بدانند آن مردم باید اصولا یکجا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ژادیک، زادیک دانشی که درباره زاد و نژاد جانداران پژوهش می کند. پسوند یک ( ایک ) پسوندی از زبان پهلوی ست که برابر با "ی" نسبت می باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" کوژی" کوژ بودن، برآمده بودن، کوژپشتی ز کوژی پشت من چون پشت پیران / ز سستی پای من چون پای بیمار ( فرخی ) ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت / ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" زیست کشت افزار" دانشی درپیوند با دستگاه های کشاورزی و صنایع خوراکی. رشته [مکانیک زیست کشت افزار] یا [مکانیک بیو سیستم]، رشته ای دانشگاهی و شاخه ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست شیمی، دانشی ست که درباره آمیختگیها و دگرشها ( کنشها و واکنشها ) ی شیمیاییِ مولکولهای آلی ( کربن دار ) در بدن جانداران پژوهش می کند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست شیمیدان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست کشتار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نیام داران، گیاهان نیام دار مانند گونه های بنشن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نیام، گیاهانی که میوه آنها به ریخت نیام بوده و دانه ها درون نیام می رسند را نیام داران یا لگوم داران گویند مانند بنشنها: لوبیا، نخود، ماش و. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درختچه گل فردوسی که به زبان دانشیک، اریترینا کریستا گالی نامیده میشود، گیاهی از خانواده نیام داران بومی برزیل، آرژانتین، اوروگوئه، پاراگوئه است. گل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش مزاج، بِه مزاج

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

امیر بهاءالدین برندق خجندی ( ۷۵۷–۸۳۵ قمری ) در این دو بیت می گوید: چون به میدانِ طرب رانی بُراقِ عیش را / هم ز عینِ مردمی باید که چینی هفت سین سبزه ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

یادکرد، اشاره کردن = یاد کردن، نشان دادن، نام بردن او در جای جای کتابش به فرهنگ و آیین ایرانی اشاره کرده است. او در جای جای کتابش فرهنگ و آیین ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نشان دادن، نمایاندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

داستانک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دفترچه، کتابچه، نبیگ

پیشنهاد
٢

"پیشخوان" این واژه را فرهنگستان زبان به جای داشبورد پیشنهاد کرده است. زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.

پیشنهاد
١

پیشخوان خودرو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیشخوان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ی " بُنابَر" را می توان از آمیختنِ بُن و بَر [به چم علت و معلول] ساخت وبه جای واژه علیت به کار گرفت. فرنود بُنابَر = برهان علیت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

" بُنابَر" واژه بُنابر آمیزه ای از: بُن و بَر = علت و معلول در گفتمان فلسفی می توان از نوواژه بُنابر به جای علیت بهره برد؛ فرنود بنابر = برهان عل ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

" بُن" بن به چم پایه، ریشه و اساس است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه علت به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَر" ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" بَر" بر به چم میوه، نتیجه و بار است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه معلول به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در زبان پهلوی "دشت ی تازیکان" ( به زبان امروز: دشت تازیان ) نامی بود که به سرزمین عربها یا عربستان گفته می شد. همچنین در شاهنشاهی ساسانی و در شمال م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه " تَسوک" در زبان پهلوی که در پارسی نوین به دیس "تسو" در آمده به چم [یک بیست و چهارم از هر چیزی] یا یک چهارمِ دانگ است: چو دیناریست شش دانگ ای بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دل ایرانشهر یا آسورستان نام سرزمین کنونی عراق در دوران ساسانیان بود. آسورستان یا آشورستان همان قلمروهای کشور های آشور و بابل بود که بدست کوروش پادش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خون زهر، خونزهر گوشتزهر = میوتوکسین پِیزهر = نوروتوکسین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گوشت زهر، گوشتزهر زهر و سمی که پس از درونشد به تن، زمینه ساز از کار افتادگی ماهیچه و مرگ آن می شود. پِیزهر = نوروتوکسین خونزهر = همو