پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٤)
کاستی، ریزش، کمبود می توان این واژه ها را جمع بست یا نبست و بجای واژه بیگانه و نازیبای کسورات بکار گرفت.
درود ُ سپاس # گوشگان# واژه "جوشَقان" که در ایران برای نامگذاری چند روستا یا شهرک بکار رفته، نامی کهن و ریشه در زبان پهلوی دارد. این واژه در بنیاد خ ...
سیم پیچ، چنبره
" زُرفین"، حلقه یا چنبری بوده که به چارچوب کوبیده می شد و هنگام بستن در، زنجیر در را به آن قفل می کردند.
چنبره
بجای تفسیر، گاهی می توان از یکی از واژگان "خوانش" و یا "برداشت" بهره برد. تفسیر شما از این سخن که سعدی گفته، چیست؟ برداشت ( یا خوانش ) شما از این سخ ...
در زبان پهلوی واژه ی "واژی تاژ" هست به چم قاری، دعاخوان، نمازگزار
اگر کارواژه پهلویِ "وردیدن" به چم گردیدن، دگرگون شدن را درنگرش آوریم، واژه "وردا"، فروزه کُناکی ( صفت فاعلی ) آن خواهد بود. بر این پایه، وردا به چم ...
پسابراه
گنداَنبار
میزراه، پیشابراه
گمیزدان، میزدان
شاشدان
اینگونه که به نگر آید، "کیف از واژه ی پارسی "کیپ" به چم پُر، بسته شده و به هم آمده، گرفته شده است. واژه کیپ در زبان لری نیز به دیسه "گِپ" کاربرد دار ...
در زبان لری، "گِپ" به چم بسته شده و به هم آمده است که در پارسی به دیسه "کیپ" و به چم به همان اندازه، انباشته و تنگ هم بکار می رود. می نمایاند که واژ ...
" قُور" یا "غُور شدگی" یا "غُوری" = فتق = هِرنی، به چم برجسته شدن یا برآمدگی ناهنجار بخشی از بدن در پی بیرون زدگیِ همه یا بخشی از یک اندامِ درونی ا ...
با سپاس از جناب باقری بریزیدن یا بریزاندن که در اصفهان به دیسه پیلیزاندن گفته می شود به چم سوزاندن مو ( به ویژه برای کله پاچه ) بکار می رود و همریشه ...
ناکارآمد
کارآمد
پودی، برگرفته از پود در تار وپود که رشته هایی در طول و عرض پارچه هستند.
تاری، برگرفته از تار در تاروپود.
برون ریزی
متروپل، نمادی از یک کشورداری ناکارآمد و ناشایست. متروپل یعنی گندیدگی، فساد، کرم خوردگی
ناشایست، بی جربزه
پاسخ گفتن، پاسخگویی، برآوردن، پذیرش
پُرسه؛ در زبان پارسی و بخشهایی از ایران، به مجلس ترحیم و ختم، پُرسه گفته می شود.
ستاره، چهره، هنرپیشه
چهره
باشندگان، آفریدگان
فراهم شدن، پدیدار شدن، آفریده شدن، درست شدن، ساخته شدن
فراهم کردن، آفریدن، ساختن، پدید آوردن
آمدِگان، درخواستگر ( ان ) ، درخواست کننده، خواهان،
آمدِگان، درخواستگران، در خواست کنندگان، خواستاران
آمدِگان، درخواست کنندگان، درخواستگران
درود ُ سپاس اینکه استاد دهخدا واژه هزینه را هم معنی و مبدل خزینه دانسته، چیزی شگفت است هرچندکه خودش این دیدگاه را با واژه " ظاهرا " همراه کرده و آن ر ...
سر زدن، رو کردن، روی آوردن، روی آوری من برای آگاهی کامل از ریشه واژگان، به منابع پهلوی هم مراجعه می کنم. من برای آگاهی بُوَنده از ریشه واژگان، به بُ ...
سر زدن، رو کردن، روی آوردن
درود ُ سپاس واژه "خاویار" در پارسی به چم خایه دار ( دارای تخم ) است. واژه "خاگ" به چم تخم مرغ از واژه پهلوی "خایَگ" گرفته شده است. استاد دکتر علی ن ...
واژه "ماندارین" که نام زبان رسمی چین است ( چینی ماندارین ) ، از واژه سانسکریت "مانترین ( mantrin ) به چم وزیر گرفته شده که پس از ورود به زبان بازرگان ...
درود ُ سپاس واژه خون از واژه باستانی - اوستایی " وُهون" بدست آمده که در زبان پهلوی، واژه وهون به دیسه های هون و خون ساده گردیده است، این واژه به ریخت ...
برنده، آورنده، جابجاگر، درواقع معنای درست حامل، بَردارنده است که جناب شمس گفتند که نام کُناک ( اسم فاعل ) از برداشتن است. در جاها و باره های گوناگون ...
جابجاگر
فرنودین ( با فرنود و دلیل ) گواهمندانه، خردمندانه، بخردانه. دانشورانه، خردورزانه
اگر واژه استدلالی، در جایگاه فروزه ( صفت ) باشد هماَرزهای زیر شایسته جایگزینی با آن است: گواهمند، از روی گواهی. فرنودین، از روی فرنود ( دلیل ) . دا ...
درود ُ سپاس آنطور که گفته شده واژه [پول] نخستین بار در زمان اشکانیان، از واژه " اِبُل" یونانی گرفته شده و در پهلوی پول شده است. ابل در یونان، یکای و ...
درود ُ سپاس صیدلیه که تازیان به داروخانه گویند واژه ای ست برگرفته از صندل و این واژه نیز برگرفته از درخت چَندَن هندی ست که چوبی خوشبو و دارویی دارد: ...
به نظر می رسد که واژه "باجه" دگردیس شده واژه "بازه" باشد، یعنی سوراخ، دریچه یا روزنه ای که در سقف باز می کردند برای روشنایی و برون رفت دود، که در معم ...
درود ُ سپاس واژه های "باره و بارو" که به دیسه "وار" ساده می شوند به چم دیوار هستند ( مانندwall در انگلیسی ) و "دی" ساده شده دژ و دز. دیوار در اصل به ...
درود ُ سپاس دگرش واج "و" به " گ" در زبان پهلوی، پدیده ای روامند و پرکاربرد بود که نمونه هایی از آن در زیر می آید: [ویزاردن به گزاردن]، [ویداختن به گ ...
معمول= شناخته شده، پرکاربرد، فراگیر، انجام پذیر، شدنی به طور معمول= مانند همیشه، همآره