پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٦٤٠)
کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...
دل ورزی = حوصله، دل ورز = پرحوصله، نادل ورز = بی حوصله
دل ورز = پر حوصله، با حوصله، دل ورزی = حوصله
درود آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست / وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست حال متکلم از کلامش پیداست / از کوزه همان برون تراود که در اوست هرزه گویی سو ...
درود ُ سپاس گفتاری که اینجا هست یک گفتار دانشی و فنی است دلیل ندارد که گفته ها، رنگ و رویکرد مذهبی پیدا کند و سخن از اسلام و مومنان و. . . به میان آی ...
واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...
واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...
واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...
/ شوخی پذیر، قابل شوخی/ این واژاک ( اصطلاح ) بیشتر در فرازها ( جمله ها ) ی منفی به کار می رود: این کار شوخی بردار نیست = در این کار نمی توان ساده انگ ...
دبه کردن، وادنگ آمدن یا وادنگ کردن = نکول کردن
دبه کردن، وادنگ آمدن
درست، دانشی، دانشیک، دانشورانه، بنیادین
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی/ اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور / از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخز ...
مچل کردن
مچل
درود ُ سپاس در پاسخ به کاربر Ko�: اتگار چشمهات آلبالو گیلاس می چینه! در رویه ای از فرهنگنامه سانسکریت که جناب فرتاش بارگزاری کرده اند واژه Kas [رفتن، ...
کوچیان یا کوفچ ها عرب نبودند بلکه به گمان بسیار، گروهی چادرنشین از پشتونها بودند همچنانکه هنوز هم هستند. اگر عرب بودند مقدسی که بیگمان عربی می دانست ...
انبارنامه
در زبان تاتی ( آذری ) ، به ریخت " کِژمِژ " گفته می شود.
درود سرمه، اکسید یا سولفید سرب و روی است که از کوره های گدازش سرب و روی به دست می آید. سرب در پی سادگی برون آوریِ آن از کان ( معدن ) ، یکی از کهنتری ...
لیزابه لیزابه = تراوش لعابدار و روان غده ها = موکوس
پشت تاپویی یا به گفته اصفهانیها پشت تاپوی به آدم دنیا نادیده، خجالتی و بی سر و زبان و بی دست وپا گفته می شود. پشت تاپوی یعنی که انگار یارو تاحالا از ...
شاید [بُش یا پُش یا بوش] در بشقاب ( بوشقاب، پشقاب ) ، ریخت دگرگون شده ی واژه ی [پیش] باشد ولی اگر به گفته برخی دوستان، بش را به چم تهی و خالی بدانیم ...
" بَوِش" سُراینده شاهنامه استاد سخن پرداز فردوسی واژه بَوِش ( =بودن ) را به چم تقدیر و سرنوشت به کار برده است: هر آن چیز کو خواست اندر بَوِش / بر آن ...
خودخواسته، آگاهانه، ئانسته
ناخواسته، نادانسته، ناآگاهانه
ماداَندامه، مادگی
نراَندامه، نرِگی
ماداندامه، مادگی
نراَندامه
زَهار، شرم اندام، شرمگاه
اندام نر، نرگی، کیر، نر ندامه به جای آلت رجولیت
نر اندامه
بهاشکنی
روانساز، روانکن، روان کننده
هدف شکنی
کوبه، کوبش، زنش
عادت ماهانه، قاعدگی
[دوره زنانگی]: ماهینِگی، دشتان
فرتور یا نگاره سراسر نمای دندانی
واژه اندامک را می توان بجای پروتز ( اندام ساختگی یا مصنوعی ) نیز بکار ببریم.
اندامیار = ارتز، بریس اندامک = پروتز
"سراسرنمای دندانی" دستگاه پرتونگاری ( رادیوگرافی ) پانورکس یا سراسرنمای دندانی: یک ابزار شناسایی باارزش برای دندانپزشکان است. در سنجش با دیگر روش ها ...
" نگاره سراسرنمای دندانی" گونه ای نگاره، فرتور یا تصویر پرتونگاری ( رادیوگرافی ) ست که از آرواره بالا و پایین و دندانها انجام می شود. - دستگاه راد ...
جنبش گیر، جنبش کاه، ویراینده، اندامیار بِرِیس یا اندامیار در پزشکی و توانبخشی: ابزارهایی که پیرامون اندام گذاشته و پوشیده می شود تا از جنبش اندام کاس ...
بهم ریختگیها، آشفتگیها، ناهماهنگیها، نابسامانیها
پیرادندانی، پیرامون دندانها
اندامک
مرزینه، مرزداری
مرزدار، مرزینه دار