پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٤)
مُک، درسته
لَتّه ( Latte ) در گویش اصفهانی
ارزیدن، صرف کردن، ارزش داشتن، کِراش کردن. صرف نمی کنه = کراش نمی کنه = ارزش نداره
کُتکُتی در گویش اسفهانی همان غضروف یا نرمه استخوان است که جویدنی و خوردنی ست.
گُتره ای، گوتره ای، واژه الکی، پیوندی با دست و دستساز ندارد و به چم بختکی و شانسی یا بیهوده و بی دلیل است که شاید با واژه Lucky = خوش شانس همریشه با ...
پسند، پسندیدن = ترجیح دادن
دیگول یا دیگوله یا دوگوله همان دیگچه یا دیزی است که بیشتر از سفال ساخته می شد و آن را مانش ( تشبیه ) به کاسه سر کرده اند. دیگ ول = دیگ چه
just به چم ( معنی ) تازه و هم کنون، می تواند با واژه "جَخت" ( تازه، همین الان ) همریشه باشد. جخت تازه = just now
در گویش اسپهانی ( اصفهانی ) نیز جخت و جخت تازه به چم اکنون، تازه و همین الان می باشد که شاید با واژه just انگلیسی که یکی از چمهای آن اکنون و همان دم ...
اِسکه در گویش اسفهانی. هاپچه
تنه دادن
تنه دادن
باید که ادبیات حقوقی یا "فرهنگ داتیک" در ایران در گذر زمان و تا اندازه ای که می شود از واژگان تازی پیراسته گردد. هرچند شوربختانه چنین کاری را امروز ...
باید که ادبیات حقوقی یا "فرهنگ داتیک" در ایران در گذر زمان و تا اندازه ای که می شود از واژگان تازی پیراسته گردد. هرچند شوربختانه چنین کاری را امروز ...
در اندازه، در حد امکان = تا می شود
زیر پیگرد، در پیگرد، در زیر پیگرد
پدیده های ناگهانی یا پیش بینی نشده
تازگی، پیدایش
تازگی و دیرینگی بنیادین
تازگی و دیرینگی
پیدایش جهان
شایمند، روا، شدنی، پیش بینی پذیر
پذیرفتنی
بوم، بوم و بر بوم و بوم و بر به چم ناحیه، منطقه و سرزمین در سروده های سرایندگان: بفرمود تا قیصر روم را / بیارند سالار آن بوم را ( فردوسی ) دل خزینه ...
بوم، بوم و بر بوم و بوم و بر به چم منطقه، ناحیه و سرزمین در سروده های سرایندگان: بفرمود تا قیصر روم را / بیارند سالار آن بوم را ( فردوسی ) دل خزینه ...
بوم به چم متن، زمینه ( کاغذ و پارچه ) گزارنده نقش دیبای روم / کند نقش دیباچه را مشک بوم ( نظامی ) در و دیوار و بوم آسمانه / نگاریده به نقش چینیانه ...
فرساز = صنعتگر فرسازی = صنعتگری فرساخت = صنعت فرساختها = صنایع
فرساز = صنعتگر فرساخت = صنعت فرساختی = صنعتی فرساختها = صنایع
افزاره واژه ای ست به جای قطعه در فرساخت ( صنعت ) . افزاره مکانیکی افزاره الکترونیکی
کُشَن = کشت افزار نوواژه "کشن" به چم ابزار کشتن که آمیخته از تکواژهای [کُش= بن کنونی کارواژه کشتن] و [ - َ ن = پسوند ابزار] را می توان به جای واژاک ( ...
درود ُ سپاس ناسزا گویی در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست. همراه با پوزش خواهی از سوی این برادر کوچکتر، کاربر بالا از کجا می داند کسانی که نام برده، یک کس ...
درود در برخی باره ها به جای محکوم کردن می توان گفت " زیرخشم گرفتن، نکوهش کردن، سرزنش کردن، زشت شمردن : دولت ایران این اقدام تروریستی را محکوم کرد. د ...
درود در برخی باره ها به جای محکوم کردن می توان گفت " زیرخشم گرفتن، نکوهش کردن، سرزنش کردن، زشت شمردن : دولت ایران این اقدام تروریستی را محکوم کرد. د ...
وادار شدن، او به رد مال و پرداخت جریمه و دو سال زندان محکوم شد. او به بازگشت مال و پرداخت تاوان و دو سال زندان وادار شد.
کارِش می توان این واژه را به جای اقدام، فعالیت و. . به کار گرفت.
آدمکشی، هراس افکنانه
درود ُ سپاس "گیج" واژه ای ست پارسی - پهلوی که در فرهنگنامه لغت فرس اسدی ( سده 5 ) آمده به معنای [احمق و ابله] و همچنین در معنای [خودستای و صاحب عجب و ...
شترگلو نامواژه ای که از گذشته های دور برای نامیدن لوله های خمیده به کار می رفت.
شترگلو واژه "شترگلو" را برای هرچیز خمیده ( U شکل یا S شکل ) می توان به کار برد مانند راه آب ( سیفون ) زیر سینی ظرفشویی.
سینی ظرفشویی یا لگن ظرفشویی به جای سینک ظرفشویی
تُهی گشت از آمیخنه واژه ی "تهی گشت" می توان به جای معنای انگاری ( مجازی ) خَلَا بهره برد مانندمعنای خلا در واژاک ( اصطلاح ) [خلا قدرت] که به جای این ...
نادادگرانه، نادادمند
نیکی، سود، چاره، چاره کار نیکمندانه، سودمندانه، گاهی نیز خردمندانه او صلاح کارش را بهتر می داند. او چاره ی کارش را بهتر می داند. این سخن درست است و ...
نیکی، سود، چاره، چاره کار نیکمندانه، سودمندانه، گاهی نیز خردمندانه مصلحتِ کار=چاره ی کار این سخن درست است ولی گفتنش به مصلحت یا صلاح نیست. این سخن د ...
سود اندیش، نیک اندیش، چاره اندیش سودخواه، نیکخواه،
نیک اندیشی، نیک خواهی سود اندیشی، سود خواهی
ناهومنی، نامردمی، نامردانه، ناجوانمردانه
دست اندازانه
هنجارمند
ناهنجار، ناهنجارمند