پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٢٤)
تن شکافی، کُنِش تنشکافی
توده بیگانه یا توده بیرونی جسم خارجی ( foriegn body ) در پزشکی، به چیزی بیگانه با بدن جاندار گفته می شود که در آن رخنه یا فرو رفته و یا در پی "کُنِش ...
تنِگان، پیکرها، پیکره ها، تودِگان
" اندازش" با نگاه به گفته درست جناب کاویانی که حجم و گنجایش یکسان نیستند و با نگرش به اینکه واژه ی اندازه دارای چمارِ ( مفهوم ) حجم نیز هست، می توان ...
توده آسمانی
تُنُک، نازک در برخی باره ها: کمرنگ، کم مایه، شُل، آبکی
افسوس خوردن
نظر گویی، نگر گویی، نظر دهی پیشنهاد دهی، پیشنهادگویی
دانش نمایی، هنرنمایی برتری جویی، برتری نمایی خودنمایی
گفتگو برانگیز، گفتگو خواه گفت برانگیز، گفت پذیر
اِسپی مزگت یا اسپیه مزگت ( مسجد سپید ) نیایشگاهی ست در نزدیکی شهر تالش که در زمان ساسانی کاربری آتشکده و پس از آن تا دوران صفویان کابرد مسجد داشته ا ...
بنده هرچه در معانی akmak یا akish جستجو کردم معنی سپری شدن، حرکت کردن یا رفتن و یا سفید شدن ندیدم، برای نمونه در استانبولی، واژه بیاض برای ساخت کاروا ...
پیش نیازها
درود ُ سپاس اگر بخواهیم آبادیس را دستاویز کنیم که همین تارنما واژه عورت ( که ربط وپیوندش با قشلاق چیه نمی دونم ) را هم عربی گفته! ( برای خودتون بابا ...
دستی
به کار این دستگاه درحال استفاده است / این دستگاه به کار است. درحال استفاده از این دستگاه هستم / دارم این دستگاه را به کار می برم.
دیدنی ( به چم قابل دیدن ) ، دیدپذیر
دریافتنی
گاهی به جای قابل درک می توان از واژه های پذیرفته و پذیرفتنی بهره برد: این کار یا سخن او برای من قابل درک نبود. این کار یا سخن او برای من پذیرفتنی نب ...
توانا، گیرا
مستعد = گیرا، گیرنده؛ توانا - استعداد = گیرایی، گیرندگی؛ توانایی
درونی، سرشتی، نهادی، نهادینه، ودر برخی جاها خدادادی استعداد ذاتی = گیرایی درونی، هوشمندی خدادادی و. . .
گیرایی، گیرندگی
به ناچار، به ناگزیر، ناگزیر
درود از قشلاق تا کندو!، از خانه به دوشی تا یکجانشینی !! جایگاه روشنگری درباره بسیاری از واژه ها و پسوندها که برخی کاربران پیش کشیده اند، اینجا نیست، ...
بیجا، نابجا
بیجا، نابجا
نادیده گرفتن، ندید گرفتن، چشم پوشی کردن، چشم پوشاندن
با چشم پوشی از، با نادیده گرفتنِ، با ندید گرفتنِ
نمونه اش، نمونش
آنِ سپهر و زمین و زمان آنِ اوست / روان و خرد زیر فرمان اوست. فردوسی رازدار من توئی ای شمع و یار من توئی/ غمگسار من توئی من آنِ تو، تو آنِ من. منوچهری
"از" از آن=به خاطر آن از آن گریستم که ما بندگان چنین خداوند را خدمت می کنیم با چندین حلم و کرم. . . ( تاریخ بیهقی )
در پی داشتن، زمینه ساز شدن نمونه: نخوردن چربی و شیرینی، باعث کاهش گِرانه ( وزن ) می شود. نخوردن چربی و شیرینی، کاهش گرانه ( وزن ) را درپی دارد یا زم ...
هم نگری، هم اندیشی، رایزنی
"پُکِشی" پکشی از پکش از کارواژه پکیدن. این واژه در زبان شناسی نیز چمار ( مفهوم ) رسانتر است.
درود ُ سپاس در یک همچندی ( معادله ) ، برای برآوردِ ندانسته ها ( مجهولها ) ، باید دانسته ها ( معلومها ) ی آن معادله کنارهم چیده شده و با راه حل درست ر ...
سازش نامه
سازشنامه، پیمان نامه
میان کشوری گزینه ی بهتر و موشکافانه تری درسنجش با دیگر همچم ها به ویژه جهانی یا جهان گستر است. نمونه در پیکارهای ورزشی: جام جهانی به پیکارهای ورزشی ...
شاخه
رسته
رسته
به گفته ادیبان گذشته عرب، واژه ی "عسکر"، تازی شده واژه ی لشکر است. دکتر "جهینة نصر علی" نیز در کتاب "کلمات الفارسیة فی المعاجم العربیة" که سه هزار و ...
دربرگیرانه
بودشدنی، هستی پذیر
شدنی، روا، آزاد
شیوه نامه، دستورِ کار
شاید این واژه در آغاز سیاستدار بوده که با گذشت زمان به دیس سیاستمدار دگردیس شده.
خِرَند یا خَرَند در برخی از شاخه های گویش اصفهانی، به حیاط گفته می شود.
با، به یاریِ، به دستِ، در پیِ، برای، از برای. با میانجیگری