پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (٢,٦٤٧)

بازدید
٤,٢٦٠
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

" بُن" بن به چم پایه، ریشه و اساس است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه علت به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَر" ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" بَر" بر به چم میوه، نتیجه و بار است که در پارسی سره و در گفتمان فلسفی به جای واژه معلول به کار رفته است. بُن و بَر = علت و معلول نوواژه ی" بُنابَ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در زبان پهلوی "دشت ی تازیکان" ( به زبان امروز: دشت تازیان ) نامی بود که به سرزمین عربها یا عربستان گفته می شد. همچنین در شاهنشاهی ساسانی و در شمال م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه " تَسوک" در زبان پهلوی که در پارسی نوین به دیس "تسو" در آمده به چم [یک بیست و چهارم از هر چیزی] یا یک چهارمِ دانگ است: چو دیناریست شش دانگ ای بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دل ایرانشهر یا آسورستان نام سرزمین کنونی عراق در دوران ساسانیان بود. آسورستان یا آشورستان همان قلمروهای کشور های آشور و بابل بود که بدست کوروش پادش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خون زهر، خونزهر گوشتزهر = میوتوکسین پِیزهر = نوروتوکسین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گوشت زهر، گوشتزهر زهر و سمی که پس از درونشد به تن، زمینه ساز از کار افتادگی ماهیچه و مرگ آن می شود. پِیزهر = نوروتوکسین خونزهر = همو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

"پِی زهر" ، "پِیزهر" پِی به چم عصب و پیزهر به چم زهر و سمی ست که دستگاه عصبی را از کار می اندازد. گوشتزهر = میوتوکسین خونزهر = هموتوکسین

پیشنهاد
١

"چلیپای بینایی" جایی در کف مغز، روی بخش زین ترکی استخوان پروانه ای که استخوان کفی جمجمه است. در چلیپای بینایی، عصبهای بیناییِ دو چشم به همدیگر رسیده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

درود به کاربر بالا سپاس از شما برای پیشنهادهایتان ولی دوست گرامی [مرداندن؟!] را چگونه و بر پایه چه دستور زبانی ساخته اید؟ این کارواژه یا بنواژه [میرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" کانا نمایی" واژه " کانا" به چم نادان و جاهل است: اگر چه گو سرو بالا بود / جوانی کند پیر کانا بود. ( فردوسی ) که پیر فریبنده کانا بود / اگر چند پیر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آیا ما می توانیم بگوییم که زبان پارسی نو با زبانهایی مانند کردی، بلوچی، پشتو و. . . دستکم پیوندی در حد پسرعمو را باهم دارند یا نه؟ هفت پشت غریبه که ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تنگ چشمانه، رشک ورانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ارجمند، ارج پذیر، ارزشمند، آبرومند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نگاره یا شکلی مانند چشم یا یک بیضی که دو سوی آن به جای گرد بودن تیز باشد. برای چنین نگاره ای می توان همان نام هلیله را بکار برد یا هلیلگی یا اینکه ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" کوژی" کوژ و برآمده بودن، محدب بودن = کوژی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشنده" مرده بُدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن / گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" باشندگان" سکنه آن و همه باشندگان زمین را از آب بهره می باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی سده 6 ه ) . و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوجه، گویچه است به پارسی به چم گوی کوچک که در اصل به الوچه سبز گفته می شده و هنوز هم گفته می شود چون بدرستی که مانند گوی کوچکی ست. در سده گذشته این ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درست است که ما پارسی هزار سال پیش مانند شاهنامه را به خوبی درمی یابیم که زمینه ساز جایگیری این زبان در جایگاه زبانهای کلاسیک جهان شده ولی هرگز نمی تو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

جایگیری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دماپویایی، گرماپویایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

" گرماسخت" به جای ترموسِت؛ گرماسخت به بَسپار ( پلیمر ) هایی گفته می شود که در پی گرمادهی به آنها، پیوندهای عرضی با واکنش های شیمیایی پدیدار می شود و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" گرماسخت" به جای ترموسِت؛ گرماسخت به بَسپار ( پلیمر ) هایی گفته می شود که در پی گرمادهی به آنها، پیوندهای عرضی با واکنش های شیمیایی پدیدار می شود و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خریدنامه، فروشنامه، پرداختنامه، هزینه نامه هر یک از این پیشنهادها را می توان در جایگاه درخور خود به کار گرفت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خریدنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنشیار، کنش یار کاتالیزگر

پیشنهاد
١

کنش یار، کنشیار، کاتالیزگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شتابدهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شتابدهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

به جای [در نتیجه یِ] می توان گفت: در پیِ، به دنبالِ، پی آمدِ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

یخدان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بیمارخویی = اعتیاد / بیمارخو = معتاد ( در معنای همگانی اعتیاد ) افیون زدگی = اعتیاد / افیون زده = معتاد ( در معنای ویژه اعتیاد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

"بیمارخو" [در چمار ( معنا ) همگانی] - بیمارخویی = اعتیاد " افیون زده" [در چمار ویژه] - افیون زدگی = اعتیاد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گرمالیان به جای ترمولومینسانس واژه " لیان" واژه ای پارسی به چم [درخشان، تابان] است و آمیخته واژه ی گرمالیان، واژه ای برساخته به جای واژاک ( اصطلاح ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

" مردمی " واژه مردم در بنیاد خود به چم انسان و مردمی به چم انسانیت: من اندر برف و باران ایستاده / تو چشم مردمی برهم نهاده ( فخرالدین اسعد گرگانی ) ...

پیشنهاد
١

" گرمالیان" واژه " لیان" واژه ای پارسی به چم [درخشان، تابان] است و آمیخته واژه ی گرمالیان، واژه ای برساخته به جای واژاک ( اصطلاح ) تِرمو لومینِسانس ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سالگشت، سال گشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سالگشت: هنگام گردش سال کهنه به سال نو در آغاز نوروز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گیرنده، دریافت کننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گرفتن، به دست گرفتن، دریافت کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود در پاسخ به کاربر بالا اینکه [در پارسی گل باید غُل می شد] را از کجا آوردی؟ واژه " غُل"، بن و ریشه بنواژه "غُلیدن" است و پیوندی با گل ندارد. همان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دارسنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ی "شیر" که اکنون به چمهای جانور جنگلی، مایه نوشیدنی و در سده گذشته به شیر آب هم گفته شده درواقع به چم همان مایه نوشیدنی است. آن جاندار جنگلی در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

در پاسخ به کاربر بالا هنگامی که گفتمان بر تاریخ کهن ایران زمین می رود دیگر سخن از بخشبندی زبانها به پارسی وکردی و آذری و لری و. . . چندان درست نیست. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هرکسی چهره و شخصیتی جداگانه برای خودش دارد و پیوند داشتن با پیغمبر و امام مانند همسر، فرزند، برادر و. . به تنهایی مایه بالندگی و افتخار یا رهایی و نج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آژدار آج = دنده، نوار یا زبره ی تایر آجدار به چم دنده دار، زبره دار آژ به چم هاشور، نوار و آژدار = نواردار، پرفراژ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جای عرصه ( خانه ) می توان گفت " زمینه" وبه جای اعیانی: ساخت، ساختمان