پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٩٠٢)
کوره هسته ای
کوره، کوره هسته ای
/فناورانه/ در پیوند با فناوری یا تکنولوژی
فن آور ( فناور ) به جای تکنسین یا تکنولوژیست
فن آور، فناور = تکنسین فناوری = تکنولوژی
چرکسها از مردمان قفقازی هستند نه ترک، با زبان چرکسی که پیوندی با ترکی ندارد. حرفای برخی ها، گفته مینورسکی خاورشناس رو به یاد آدم می ندازه!
تنبل، سست
سستی، تنبلی، کوتاهی
چَم = معنی، معنا؛ دهخدا: معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، ...
واژه قورت در قورت دادن به چم خوردن یا بلعیدن، به گمان بسیار از واژه "خورد" گرفته شده است. قورت دادن = خورد دادن، خورد رفتن، خوردن
کُل، چُل، شُل، شَل، کُله، چوله، شُله و . . همگی از یک ریشه اند به چم کج، کوتاه، ناراست، ول . . . کج و کُله، کج و چُله کارواژه ی کُلیدن = شَلیدن = لنگ ...
کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...
کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...
کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...
دل ورزی = حوصله، دل ورز = پرحوصله، نادل ورز = بی حوصله
دل ورز = پر حوصله، با حوصله، دل ورزی = حوصله
درود آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست / وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست حال متکلم از کلامش پیداست / از کوزه همان برون تراود که در اوست هرزه گویی سو ...
درود ُ سپاس گفتاری که اینجا هست یک گفتار دانشی و فنی است دلیل ندارد که گفته ها، رنگ و رویکرد مذهبی پیدا کند و سخن از اسلام و مومنان و. . . به میان آی ...
واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...
واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...
واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...
/ شوخی پذیر، قابل شوخی/ این واژاک ( اصطلاح ) بیشتر در فرازها ( جمله ها ) ی منفی به کار می رود: این کار شوخی بردار نیست = در این کار نمی توان ساده انگ ...
دبه کردن، وادنگ آمدن یا وادنگ کردن = نکول کردن
دبه کردن، وادنگ آمدن
درست، دانشی، دانشیک، دانشورانه، بنیادین
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی/ اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور / از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخز ...
مچل کردن
مچل
درود ُ سپاس در پاسخ به کاربر Ko�: اتگار چشمهات آلبالو گیلاس می چینه! در رویه ای از فرهنگنامه سانسکریت که جناب فرتاش بارگزاری کرده اند واژه Kas [رفتن، ...
کوچیان یا کوفچ ها عرب نبودند بلکه به گمان بسیار، گروهی چادرنشین از پشتونها بودند همچنانکه هنوز هم هستند. اگر عرب بودند مقدسی که بیگمان عربی می دانست ...
انبارنامه
در زبان تاتی ( آذری ) ، به ریخت " کِژمِژ " گفته می شود.
درود سرمه، اکسید یا سولفید سرب و روی است که از کوره های گدازش سرب و روی به دست می آید. سرب در پی سادگی برون آوریِ آن از کان ( معدن ) ، یکی از کهنتری ...
لیزابه لیزابه = تراوش لعابدار و روان غده ها = موکوس
پشت تاپویی یا به گفته اصفهانیها پشت تاپوی به آدم دنیا نادیده، خجالتی و بی سر و زبان و بی دست وپا گفته می شود. پشت تاپوی یعنی که انگار یارو تاحالا از ...
شاید [بُش یا پُش یا بوش] در بشقاب ( بوشقاب، پشقاب ) ، ریخت دگرگون شده ی واژه ی [پیش] باشد ولی اگر به گفته برخی دوستان، بش را به چم تهی و خالی بدانیم ...
" بَوِش" سُراینده شاهنامه استاد سخن پرداز فردوسی واژه بَوِش ( =بودن ) را به چم تقدیر و سرنوشت به کار برده است: هر آن چیز کو خواست اندر بَوِش / بر آن ...
خودخواسته، آگاهانه، ئانسته
ناخواسته، نادانسته، ناآگاهانه
ماداَندامه، مادگی
نراَندامه، نرِگی
ماداندامه، مادگی
نراَندامه
زَهار، شرم اندام، شرمگاه
اندام نر، نرگی، کیر، نر ندامه به جای آلت رجولیت
نر اندامه
بهاشکنی
روانساز، روانکن، روان کننده
هدف شکنی
کوبه، کوبش، زنش