پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (٢,٩٠٢)

بازدید
٥,٠٥٣
پیشنهاد
٠

کوره هسته ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوره، کوره هسته ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

/فناورانه/ در پیوند با فناوری یا تکنولوژی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فن آور ( فناور ) به جای تکنسین یا تکنولوژیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فن آور، فناور = تکنسین فناوری = تکنولوژی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چرکسها از مردمان قفقازی هستند نه ترک، با زبان چرکسی که پیوندی با ترکی ندارد. حرفای برخی ها، گفته مینورسکی خاورشناس رو به یاد آدم می ندازه!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنبل، سست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سستی، تنبلی، کوتاهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

چَم = معنی، معنا؛ دهخدا: معنی را نیز گویند که روح لفظ است ، چه لفظ را به منزله جسم و معنی را روح آن گرفته اند، چنانکه هرگاه گویند: این سخن چم ندارد، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه قورت در قورت دادن به چم خوردن یا بلعیدن، به گمان بسیار از واژه "خورد" گرفته شده است. قورت دادن = خورد دادن، خورد رفتن، خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کُل، چُل، شُل، شَل، کُله، چوله، شُله و . . همگی از یک ریشه اند به چم کج، کوتاه، ناراست، ول . . . کج و کُله، کج و چُله کارواژه ی کُلیدن = شَلیدن = لنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفشدوزک یا پینه دوز پینه به چم ( معنی ) [تکه ای پارچه یا چرم که به جامه یا کفش پاره بدوزند، وصله. ] پینه دوز = وصله دوز به کفشهای پاره، کفشدوز چون پش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دل ورزی = حوصله، دل ورز = پرحوصله، نادل ورز = بی حوصله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دل ورز = پر حوصله، با حوصله، دل ورزی = حوصله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست / وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست حال متکلم از کلامش پیداست / از کوزه همان برون تراود که در اوست هرزه گویی سو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

درود ُ سپاس گفتاری که اینجا هست یک گفتار دانشی و فنی است دلیل ندارد که گفته ها، رنگ و رویکرد مذهبی پیدا کند و سخن از اسلام و مومنان و. . . به میان آی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه "دنگ" به چم: گیج، پخمه، نادان، خنگ و خرفت وادنگ = به گیجی، به خنگی و نادانی. وادنگ کردن یا وادنگ آوردن به چم: خود را به خنگی و خرفتی و گیجی زدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

/ شوخی پذیر، قابل شوخی/ این واژاک ( اصطلاح ) بیشتر در فرازها ( جمله ها ) ی منفی به کار می رود: این کار شوخی بردار نیست = در این کار نمی توان ساده انگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دبه کردن، وادنگ آمدن یا وادنگ کردن = نکول کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دبه کردن، وادنگ آمدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

درست، دانشی، دانشیک، دانشورانه، بنیادین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی/ اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور / از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مچل کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مچل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

درود ُ سپاس در پاسخ به کاربر Ko�: اتگار چشمهات آلبالو گیلاس می چینه! در رویه ای از فرهنگنامه سانسکریت که جناب فرتاش بارگزاری کرده اند واژه Kas [رفتن، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچیان یا کوفچ ها عرب نبودند بلکه به گمان بسیار، گروهی چادرنشین از پشتونها بودند همچنانکه هنوز هم هستند. اگر عرب بودند مقدسی که بیگمان عربی می دانست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبارنامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در زبان تاتی ( آذری ) ، به ریخت " کِژمِژ " گفته می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درود سرمه، اکسید یا سولفید سرب و روی است که از کوره های گدازش سرب و روی به دست می آید. سرب در پی سادگی برون آوریِ آن از کان ( معدن ) ، یکی از کهنتری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لیزابه لیزابه = تراوش لعابدار و روان غده ها = موکوس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشت تاپویی یا به گفته اصفهانیها پشت تاپوی به آدم دنیا نادیده، خجالتی و بی سر و زبان و بی دست وپا گفته می شود. پشت تاپوی یعنی که انگار یارو تاحالا از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

شاید [بُش یا پُش یا بوش] در بشقاب ( بوشقاب، پشقاب ) ، ریخت دگرگون شده ی واژه ی [پیش] باشد ولی اگر به گفته برخی دوستان، بش را به چم تهی و خالی بدانیم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

" بَوِش" سُراینده شاهنامه استاد سخن پرداز فردوسی واژه بَوِش ( =بودن ) را به چم تقدیر و سرنوشت به کار برده است: هر آن چیز کو خواست اندر بَوِش / بر آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودخواسته، آگاهانه، ئانسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناخواسته، نادانسته، ناآگاهانه

پیشنهاد
٠

ماداَندامه، مادگی

پیشنهاد
٠

نراَندامه، نرِگی

پیشنهاد
١

ماداندامه، مادگی

پیشنهاد

نراَندامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زَهار، شرم اندام، شرمگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندام نر، نرگی، کیر، نر ندامه به جای آلت رجولیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نر اندامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بهاشکنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

روانساز، روانکن، روان کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هدف شکنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کوبه، کوبش، زنش