مسئله

/mas~ale/

مترادف مسئله: امر، کار، موضوع، قضیه، مبحث، مطلب، پرسش، سؤال، جریان، رویداد، ماجرا، حاجت، خواسته، درخواست، نیاز، مشکل، معضل، معما، دشواری

برابر پارسی: چیستان، دشواری، پیش آمد، گرفتاری، پرسمان، چالش

معنی انگلیسی:
issue, matter, problem, proposition, puzzle, question, rub

فرهنگ معین

(مَ ئَ لَ یا لِ ) [ ع . مسألة ] (اِ. ) حاجت ، مطلب . ج . مسایل .

فرهنگ عمید

۱. موضوع، مطلب.
۲. پرسشی دربارۀ مسائل شرعی.
۳. امر مشکل، معضل.
۴. سؤال، پرسش.

واژه نامه بختیاریکا

دَنگ؛ نَه خووی

مترادف ها

question (اسم)
مطلب، موضوع، پرسش، سئوال، مسئله، پرس، سوال، استفهام

quandary (اسم)
حیرت، گیجی، تحیر، سرگردانی، مسئله

problem (اسم)
سختی، چیستان، مشکل، موضوع، مسئله

moot point (اسم)
مسئله

پیشنهاد کاربران

مسئله به هر گونه چالش می گویند. در دانش هایی مانند ریاضی، علوم تجربی. . . . مسئله برابر پرسش است.
من فکر میکم مانند هر کلمه دیگه ای که بخواهیم برگدون پارسیش رو بگیریم ، باید به جایگاه استفادش توجه کنیم ، در مورد کلمه مسئله تیز همینگونه باید باشد.
از دیدگاه من پرسمان جایگزین خوبیه
درخواست ، انتظار ، نیاز
مفعول پرسیدن، مورد سؤال
مفرد تصاویر =تصویر
جریان
محل بحث= مبحث
چیستان
بیانه
Problem
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس